«ایکس - شبهه»: چرا برخی هنگامی که با یک مسئلهی مبهم و مشکوک مواجه میشوند، اول آن را کاملاً و بدون درخواست هیچ سند و مدرکی میپذیرند، بعد که در چند و چونش گرفتار میشوند، به دنبال چون و چراهای ثانوی میگردند؟! چرا باید اصل دروغ و خدعه و اسرائیلیات بر علیه اسلام را که امروزه از طریق سایتهایی چون «بالاترین»، «زندیق» و ... نشر میگردد و ماهیت، اهداف و بغضشان نسبت به اسلام و به ویژه تشیع و اسلام ولایی برهمگان روشن است و خود نیز اذعان دارند بی چون و چرا بپذیرند، بعد برایشان شبهه ایجاد شود که اگر چنین است، پس چرا چنان است؟! و چرا همیشه آن دروغ و تهمت و افترا و جوسازی را اصل ثابت و پذیرفته شده فرض می کنند، بعد راجع به مسائل ثانوی یا مبتلابه آن سؤال میکنند؟ مثل همین مطلب که میگویند: اگر در ماجرای غرانیق پیامبر اکرم (ص) نام بتان را به احترام آورد و در مقابلشان سجده کرد، پس عصمت چه میشود و چرا بعد توبه نکرد؟! چرا فکر نمیکنند که اصل صورت مسئله غلط، دروغ و افترا است؟!
ماجرا از این قرار است که یک عده شایعهساز در آن زمان، مثل شایعهسازان امروزی گفتند: وقتی آیات ذیل بر پیامبر (ص) نازل میشد:
«أَ فَرَءَيْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى * وَ مَنَوةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى» (النجم - 20)
ترجمه: و با اينكه دعوت او حق و نبوتش صدق است آيا هنوز هم معتقديد كه لات و عزى * و سومى يعنى منات (به گمان شما دختران خدايند)؟!
به ناگاه شیطان [الیعاذ بالله] بر زبان ایشان راند که بگوید:
تلك الغرانيق العلى و ان شفاعتهن لَتُرتَجى – یعنی: يعنى اين بتان والا هستند كه شفاعتشان مورد رضايت است.
بعد جبرئیل نازل شد و معترض شد من که چنین آیهای نازل نکرده بودم، پس تو چرا گفتی و....؟!
آخر یک چنین قصهی ساختگی احمقانهای را چه کسی باور میکند؟! اگر کسی به خدا و پیامبر و وحی اعتقاد نداشته باشد که اصل و فرع را با هم نمیپذیرد و اگر اعتقاد داشته باشد، چگونه ممکن است این همه ضد و نقیض را یک جا بپذیرد و بعد سؤال نماید که پس «عصمت» چه میشود؟
ما سؤال میکنیم که مگر قایم باشک بازی است؟ مگر جبریئل که آن آیات را نازل کرد، خودش آنجا نبود؟ آیا آیات حقه را نازل نمود، بعد یک آن غیبش زد! در این فاصله به ناگاه شیطان وارد شد و جملهی دوم را از خودش بر زبان ایشان راند! بعد دوباره جبرئیل آمد و گفت: من که چنین نگفته بودم؟! حتی فیلمهای کمدی هندی و یا تخیلی ژاپنی و چینی نیز چنین تناقضات سبک و جلفی را نمیپذیرند. بدیهی است که این افراد، خدا، وحی و پیامبر را نشناختهاند و بنا به تصورات خیالی از آنها، چنین قصه پردازی میکنند تا اذهان مسلمین را مشوش کنند.
شاید از برکات و حکمتهایی که خداوند متعال در اوایل همین سوره راجع به پیامبرش و وحی فرمود:
«مَا ضَلَّ صَاحِبُكمُْ وَ مَا غَوَى * وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الهَْوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحَى * عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى»(النجم - 2تا5)
ترجمه: كه هرگز همنشين و دوست شما (کسی که با شما صحبت میکند - محمد) نه عمداً از صراط مستقيم منحرف شده، و نه به خطا و سهو * و هرگز از روى هوى و هوس سخن نمىگويد * آن چه مىگويد به جز وحياى كه به وى مىشود نمىباشد * اسرارى است كه جبرئيل شديد القوى به وى آموخته است.
گویا این آیات مستقیم پاسخ همین افتراهاست. حال چرا اصل وحی را که میفرماید: او حتی از روی سهو هم خطا نمیکند و به جز وحی نیز کلامی به زبان نمیآورد را توجه نمیکنند، اما به یک داستان ساختگی راجع به همین وحی و همین آیات و همین سوره استناد میکنند؟!
اینها که میدانند حضرت محمد مصطفی (ص)، حتی قبل از این که پیامبر شود، در ایمان به خداوند متعال موحد و مؤمن بود و به بتها و از جمله لات و هول و عزی کفر میورزید، پس چه شد که میگویند: پس از پیامبری و در حین دریافت وحی، ناگاه کلمات شیطانی را به زبان آورد و تعظیم و سجده هم کرد و چرا پس از این خطا استغفار نکرد و چرا ... – پس عصمت چه میشود؟! چرا نمیگویند که اصل صورت مسئله غلط و افترا است؟!
مگر پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت (ع) برای این که جلوی اینگونه جعلیات و خرافات و اسرائیلیاتی که وارد اسلام میکنند را بگیرند، نفرمودند: اگر از ما حدیثی برای شما نقل شد که با عقل و قرآن مطابقت نداشت، نپذیرید و آن را به سینهی دیوار بکوبید؟
کلمات کلیدی:
تاریخی