ایکس – شبهه: در بیان و اثبات یک حقیقت وجودی یا یک واقعیت تاریخی، نباید کار داشت که طرف مقابل میپسندد یا خیر؟ چنان چه خداون متعال در کلام وحی مکرر فرموده که چنین هست و یا چنان خواهد شد، «ولو کره المشرکون»، اگر چه مشرکین نپسندند.
در این مورد باید توجه داشت که گاهی مورخان تاریخ را آن گونه که بوده نقل میکنند و اسناد و دلایل خود را ارائه میدهند و گاهی آن گونه که دوست دارند باشد نقل نموده و سعی در القای آن دارند، بدن هیچ دلیل و مدرکی. باید خدا را شکر کنیم که گفتند امام علی (ع) در آن هنگام بیهوش شده بود و نگفتند که به سقیفه رفته بود!
الف - شاید بر اساس احادیثی که از پیامبراکرم (ص) مبنی بر «مرا بهترین امت، تدفین میکند – او برادر و جانشین من است – و ...» نقل شده، برادران اهل سنت دوست دارند که خلفای راشدین نیز در تغسیل و تدفین پیامبر اکرم (ص) مشارکت مینمودند، ولی واقعیت این است که چنین نشد و با اقوال غیر مستند نیز تاریخ گذشته متغیر نمیگردد. آن چه اتفاق افتاده، به همان صورتی که اتفاق افتاده، ثبت شده و قابل بازگشت و تغییر نمیباشد.
ب – این ادعا، جدید و یک جوّ تبلیغاتی است. نه تنها تا کنون چنین ادعایی به صورت مستند از اهل سنت دیده و شنیده نشده است، بلکه همگان به تدفین ایشان به دست مبارک امیرالمؤمنین امام علیهالسلام و حضور ابوبکر و عمر در آن هنگام در سقیفهی بنی ساعده اذعان دارند.
ج - عبدالفتاح عبدالمقصود (از عالمان معاصر اهل سنت) با استناد به کتب تاریخی معتبر اهل سنت مینویسد: «وقتی عمر بن خطاب، خبر اجتماع اصحاب محمد را به ابوبکر میرساند، ابوبکر از کنار علی – که در آن وقت هر دو در کنار جسم پاک محمد بودند – بیرون میرود و خانه پیامبر را ترک میگوید و هیچ اشارهای به آنجا که میخواهد برود، نمینماید و با عمر به سوی سقیفه بنی ساعده میرود.»
(کتاب خاستگاه خلافت: ص ۳۰۷ - تاریخ طبری ص ۴۴۳ و ۴۵۹ و ۴۵۶ - الکامل فی التاریخ ابن اثیر ۲۰ و ۳/۲)
د - ماجرای احتضار پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله و درخواست قلم و کاغذ برای نوشتن چیزی که برای همیشه جلوی گمراهی را بگیرد و نیز ادعای عمر مبنی بر «هذیان میگوید»! در کتب شیعه و سنی (صحیح بخاری) به صورت متواتر نقل شده است. و بعد از آن ماجرا، خبر رحلت پیامبر اكرم (ص) در مدینه پخش میشود.
بخاری (از علمای بزرگ اهل سنت) مینویسد: «خلیفه دوم که در موقع خبر رحلت پیامبر اکرم (ص) با صدای بلند میگفت: «این چه نادانی است که شما دارید! چرا می گویید پیامبر مرده است؟! نه چنین گفتاری صحیح نیست. هر کس بگوید او مرده است با این شمشیر گردنش را میزنم! او آرام نگرفت تا ابوبکر از راه رسید و بعد با او و ابو عبیده جراح با عجله و شتاب وارد سقیفه بنی ساعده شدند.» (صحیح بخاری ج 4 ص 120 - سیره ابن هششام ج4-ص205 و )306
توضیح: در برخی از اخبار آمده است که هنگامی که عمر این حرفها میزد،؛ ابوبکر به او معترض شد که چرا سر و صدا میکنی، مگر آیهی «وَ ما جَعَلْنا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَ فَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخالِدُونَ - و پیش از تو براى هیچ بشرى جاودانگى [در دنیا] قرار ندادیم آیا اگر تو از دنیا بروى آنان جاویدانند (الانبیاء – 34)» را نخواندهای؟!
ﻫ - در منابع بسیاری از کتب معتبر اهل سنت ذکر شده است که سقیفه بلا فاصله پس از پخش خبر رحلت پیامبر اکرم (ص) تشکیل شد و وقتی خبر تشکیل سقیفه به عمر رسید، او به در خانهی پیامبر (ص) رفت و ابوبکر را با خود به سقیفه آورد. در سقیفه اختلافات و تشنجهای بسیاری رخ داد و حتی زد و خورد هم پیش آمد. سپس عمر، ابوعبیده را برای خلافت پیشنهاد میكند كه مجدد مشاجره و اختلاف و چند دستگس پیش میآید و عمر از این موقعیت استفاده میكند و به ابوبكر میگوید دستت را دراز كن تا به عنوان خلیفهی مسلمین با تو بیعت كنم و بعد بشیر بن سعد خزرجی و قبیله اوس با او بیعت میكنند و بعد در حالی كه بدن پیامبر هنوز دفن نشده بود، ابوبكر را مثل عروس كه به خانه بخت میبرند با هل هله و شادی به مسجد النبی میبرند تا از مردم برای او بیعت جمع كنند.
(صحیح بخاری4/119 - سیره ابن هشام4/336 - كنزالعمال3/139 - تاریخ طبری1/838 - تاریخ یعقوبی2/103 و ...)
و – ما نیز دوست داشتیم که نه تنها خلفا، بلکه سایر اصحاب پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله، خانهی ایشان را ترک نمیکردند و در مراسم تدفین با جان و دل و با ایمان شرکت میکردند، اما چه کنیم که چنین نشد. همهی اسناد معتبر شیعه و سنی دال بر آن است که جسم مطهر حضرت رسول صلوات الله علیه و آله توسط امیرالمؤمنین علیهالسلام تغسیل و تدفین شد و عمر و ابوبکر در آن زمان در سقیفه و مشغول اخذ بیعت بودند.
به قول جوان خوش ذوقی که در راه زیارت معشوقش (امام علی و امام حسین علیهماالسلام) از تشنگی جان به جان آفرین تسلیم کرد، (دو بیت از غزل):
همانهایی که احمد را بُدند یار – همانهایی که بودند جمله انصار
زمانی که علی تدفین میکرد – به اشکش غسل جسم دین میکرد
نشستند عدهای یاران به شورا – نمودند غصب حق مرتضی را
کلمات کلیدی:
تاریخی