ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: صرف مشخص نمودن نتیجهی یک عمل، دلیل بر مولوی بودن امر یا نهی آن نمیباشد. اگر کسی به دیگری گفت: در هوای سرد با لباس نازک بیرون نرو، چون سرماخوردگی از نتایج آن میباشد، این گفتار یک امر مولوی محسوب نمیگردد، بلکه تنزیهی و ارشادی است. دقت شود که امر مولوی که غالباً در شرع مطرح است، مربوط به زندگی در دنیاست که پس از هبوط آغاز شد و پس از نبوت است که شرع مقدس نازل میگردد.
الف – در خصوص کلماتی چون: نسیان، عصیان و ظلم، باید توجه نمود که کلمات و واژگان در فارسی، در عربی و سایر زبانها، اگر چه یک مفهوم کلی را منتقل نمایند، اما همیشه مصادیق مشابهی ندارند. به عنوان مثال در فارسی میتوان به کلمه و حالت «دوست داشتن» اشاره نمود. ما خداوند منّان را دوست داریم، اهل عصمت علیهمالسلام را نیز دوست داریم، خودمان را هم دوست داریم، یک شاخه گل زیبا یا یک وعده غذای گرم و لذید و یک لباس راحت را نیز دوست داریم. پس اصل «دوست داشتن» یکی است، اما شدت، ضعف و نوع هر کدام متفاوت است. از دوست داشتنی که انسان به عبادت، بندگی و وابستگی میکشاند، تا دوستداشتنی که صرفاً جهت مصرف است متفاوت میشود.
کلمه «عصی»، عصیان و معصیت نیز چنین است، چرا که معنای «خارج شدن از اطاعت» در آن ثابت است، اما مصادیقش فرق دارد که آیا در مقابل یک «امر مولوی» معصیت شده است یا یک «امر ارشادی»؟ پس نتیجهاش نیز متفاوت میشود، چرا که اوّلی تعدی و ظلم به حدود الهی است که به صورت مستقیم یا غیر مستقیم ظلم به دیگران را نیز در پی دارد و مستوجب عذاب میگردد و دومی قصور از حد متعالی در رشد شخص است یا به تعبیر «ترک اولی» است و ظلم به خویشتن میباشد. لذا در مورد حضرات آدم و یونس علیهالسلام میخوانیم که پس از تنبه، در مقام توبه عرض کردند: «سبحانک، انّی کنت من الظالمین» و یا حضرت آدم علیهالسلام عرض نمود: «رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا، وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا».
پس ظلم نیز به تناسب عصیان در مقابل امر مولوی یا امر ارشادی متفاوت است، هر چند که در همه جا از همین کلمه «ظلم» استفاده میشود.
ب - امام کاظم علیهالسلام فرمودند: «حسنات الأبرار سیئات المقربین»، یعنی آن چه برای نیکان حسنه است، برای مقربین سیئه است. به عنوان مثال فرض بگیرید اگر یک مسلمان عادی مثل بنده، هفتهای یک بار هم موفق به نماز شب شود، توفیق و غنیمت است، اما اگر نماز شب یک مؤمن و یک عارف بالله، سالی یک شب هم فوت شود، پذیرفته نیست و ممکن است عقوبت شدیدی ببیند، تا سریع متوجه عمق فاجعه شده و برگردد.
این تفاوت، به خاطر تفاوت مقام و منزلت هر کدام و درجهی آنها در حیات معقول است.
پس اگر حضرات آدم، نونس و سایر انبیای الهی علیهمالسلام، ترک اولی نمودند، یکی به زعم رفع ممنوعیت و برای جاودانگی در جوار رحمت الهی و نعمت حیات بهشتی از میوه درختی خورد، یا به تعبیری در تعقیب کمال مفقوده از خویش بود و دیگری در ترک قومش عجله کرد، هیچ یک نسبت به امر مولوی الهی نافرمانی و عصیان ننمودهاند که با «عصمت» آنها منافات داشته باشد.
باید دقت نماییم که فرق است بین گناه عرفانی (معرفتی) یا عبادی در حد اولی، با گناه شرعی که در مقابل امر مولوی خداوند متعال بوده و معصیت است و مستوجب عقوبت و عذاب میباشد.
پس آدم و همسرش بنفس خود ظلم كردند، و خود را از جاودانگی در آن بهشت محروم ساختند، نه اينكه نافرمانى خدا را كرده، و باصطلاح گناهى مرتكب شده باشند. اما انسانهای کامل و عارف بالله، همین حد را ظلم به خود میداند، چرا که وقتى كسى خود را از پاداش و ثواب بیشتری محروم سازد، مىتوان گفت: «او به خويشتن ستم روا داشته است».
ج - معصیت، گناه و ظلمی که با «عصمت» منافات دارد، در قبال امر تکلیفی میباشد، در حالی که این حضرات نسبت به امری که به آن تکلیف شده باشند، نافرمانی نکردهاند. پس اگر حضرت آدم (ع) گفت: به خودم ظلم کردم، امر تکلیفی نداشت که از میوه نخورد – اگر حضرت موسی (ع) گفت: این نشانه را فراموش کردیم، امر تکلیفی نداشت که آن را فراموش نکند و اگر حضرت یونس (ع) زودتر از موعد از قوم عاصیاش روی برگرداند، امر تکلیفی نداشت که روی برنگرداند.
کلمات کلیدی:
قرآن سوره بقره