حجتالاسلام میرباقری: ضرورت بحث از سبک زندگی در سه لايه
این متن، سخنرانی جناب حجت الاسلام و المسلمین میرباقری است که در تاریخ 20 آبان ماه سال 91 در جمع طلاب مدرسه علميه معصومیه(س) قم ارائه شده است. در این بحث، موضوع «سبک زندگی» با دیدگاهی اندیشمندانه و با توجه به فرهنگسازی جهانی غرب، در سه لایه مورد توجه قرار گرفته است.
متن سخنان ایشان به شرح ذیل است:
دوستان عزیزی که مباحث مقام معظم رهبری (مد ظله) از جمله بحث سبک زندگي را پیگیری میکنند، توجه به جورچین و نقشه بحثهای ایشان داشته باشند و مراقبت کنند که پیگیریها، درون منظومه مطالبات ایشان واقع شود؛ مبادا که بعضی از مطالبات فراموش گردد و بعضی بیش از حد پرداخته شود.
به عنوان مثال یکی از مطالبی که ایشان در همین سفر اخیرشان به استان خراسان شمالی بیان فرمودند که به نظر من جزو مطالب بسیار مهم است بحث جریان سکولاریزم و حوزههای علمیه بود که خیلی بحث دقیق و مهمی است و یک هشدار دقیق دارد که باید پیگیری شود.
بحث سبک زندگی ایشان هم جزئی است از بحثشان در نقشه تمدن اسلامی و جزئی از بحث الگوی پیشرفت است .
نکته دوم اینکه در برخورد با مباحثی مثل سبک زندگی که هم در فرهنگ پیشینهی تاریخی دارد و هم از یک زاویه بحث نو و جدیدی است که زادگاه آن ادبیات غرب است سه گونه ممکن است برخورد کنیم:
گاهی این موضوعات را در مقیاس خرد و موضوعات مبتلا به فرد میبینیم. یعنی سبک زندگی را بحثی میبینیم که پیرامون روش زندگی افراد است. طبیعی است در ادبیات مذهبی، ما از این قبیل مباحث فراوان داریم؛ کتابهایی که در باب آداب زندگی در طول شبانه روز نوشته شده و کتابهایی که آداب معنوی را بیان کردند که کتابهایی گستردهتری هستند؛ از کتاب مفتاح الفلاح شیخ بهایی تا کتاب حلیة المتقین مرحوم مجلسی بزرگوار و سایر کتب فقهی و غیر فقهی که در این زمینه وجود دارد عهده دار این دسته مباحث بودهاند؛ از آداب زندگی فرد، روش زندگی فرد در خوردن و پوشیدن و خوابیدن و معاشرت اجتماعی و بقیه شئون زندگی بحث میکردند.
سطح دوم بحث، پیگیری این مسئله در مقیاس جامعه است، یعنی در قالب مطالبه اجتماعی است؛ در اینجا مقیاس بحث و واحد مطالعه جامعه است؛ یعنی شما از سبک زندگی اجتماعی بحث میکنید. دانشهایی که عهده دار این سطح از بحث هستند دانشهای اجتماعی هستند.
در سطح اول شما مثلاً از روانشناسی تربیتی و این که چگونه میشود یک کودک را تربیت کرد که به سبک خاصی زندگی کند، بحث میکنید. ولی در سطح دوم بحثهای اجتماعی در مقیاس علوم اجتماعی و بحث مدیریت اجتماعی مطرح میشود.
سطح سوم و مقیاس بالاتر این است که ما بحث را در تکامل اجتماعی دنبال کنیم؛ یعنی ببینیم جایگاه سبک زندگی در تکامل اجتماعی چیست؟ در یک جامعه با انسانهای درون آن که در حال تکامل و دگرگونی هستند، سبک زندگی در تکامل اجتماعی چگونه باید باشد؟ چگونه شکل میگیرد؟ عوامل اثرگذار این تکامل اجتماعی و تکامل در سبک زندگی چه هستند؟
تلقی من این است که مقیاس بحث حتماً میبایست در این سطح باشد وگرنه ما حداکثر در حد پاسخگویی به مسائل مستحدثه باقی خواهیم ماند. یعنی دیگران مسائلی را مطرح میکنند، سبک زندگی را به شکل پیچیده پیش روی ما قرار میدهند و ما هم تلاش میکنیم که به نحوی پاسخ این مسئله را بدهیم. همان چیزی که شما در زندگی روزمره مکرر میبینید که دنیای غرب و جریان سکولاریسم مسائل بسیاری را پیش روی ما قرار میدهند و ما بعد از مواجه با آن به دنبال حل و پاسخ گویی هستیم.
در حوزه اقتصاد خیلی واضح است: موضوعاتی مثل نظام پولی مدرن، به دنبال آن بانک و موضوعاتی از این دست، شیوههای معاملات جدید، شرکتهای سهامی بزرگ، بیمه و امثال اینها، در فقه ما وقتی مطرح میشوند در مقیاس پاسخ گویی به مسائل مستحدثه هستند.
شما در این مقیاس، دنبال رهبری حوادث نیستید، نمیخواهید حادثههای اقتصادی را خودتان طراحی کنید و سامان دهید؛ تعبیری که از امام (ره) در یاد دارم در باب حوزهها میفرمودند: باید نبض زمان در اختیار حوزهها باشد.
در این مواجه نبض زمان در کنترل شما نیست. بلکه دیگران مدیریت زمان را میکنند و شما در مقابل این حادثه موضع گیری انفعالی دارید. البته تلاش میکنید به نحوی در مقابل این موضع گیری کنید که با معارف بسازد.
در مسئله سبک زندگی هم دقیقاً مسئله همین است. ما میبایست حتما در مقیاس رهبری حادثه با این بحث مواجه شویم؛ ببینیم خودمان چگونه باید تکامل سبک زندگی را طراحی کنیم.
سبک زندگی را تنها در حوزه فردی و در خصوص آداب و رفتار فردی نبینیم. در مقیاس رفتار اجتماعی بلکه تکامل اجتماعی مطالعه کنیم و بعد آن را ریشه یابی کنیم و ارتباط سبک زندگی را با هویت فردی و جمعی، با فرهنگ با ارزشهای اجتماعی با تکامل در ارزشهای اجتماعی ببینیم و مطالعه کنیم؛ و خودمان متناسب با تکامل ارزشهای الهی در جامعه سبک زندگی را طراحی کنیم و اگر طراحی سبک زندگی در این مقیاس نیازمند به نرم افزار بود، نیازمند به دانشهای پشتیبان بود، آن دانشهای پشتیبان را هم خودمان تولید کنیم؛ نه اینکه از دانشهای سکولار و از علوم انسانی سکولار غرب برای حمایت از سبک زندگی اسلامی استفاده کنیم.
البته بی تردید بخشی از بحث هم مبتنی بر تفقه دینی اتفاق میافتد. یکی از اضلاع بحث در برنامه ریزی اسلامی حتماً تفقه در دین است. البته در تفقه در دین هم میبایست مقیاس را به مقیاس تکامل اجتماعی ارتقاء دهیم. حالا با توجه به این نکته بحث را پیگیری کنیم.
سبک زندگی یک بحث سابقه داری است که در همه جوامع وجود داشته است، چه جوامع مذهبی چه جوامع غیر مذهبی. بالاخره یک آدابی برای زندگی داشتهاند. اما این شیوه در دوران تجدد برنامه ریزی ویژه و مدیریت حداکثری میشود.
در سبک زندگی اولاً واحد مطالعه از فرد به جامعه ارتقاء پیدا میکند، لذا دانشهای پشتیبان آن از نوع دانشهای اجتماعی، جامعه شناسی، و فروع جامعه شناسی هستند و به جای بحث از رفتار فرد از الگوهای رفتار اجتماعی بحث میشود.
الگوی پوشاک، الگوی خوراک، الگوی مسکن، الگوی تفریح، الگوی تحصیل، الگوی اشتغال، الگوی ازدواج تشکیل خانواده و امثال اینها. وقتی شما دنبال یک الگوهای اجتماعی میروید، بحث از یک بحث ساده به یک بحث پیچیده و ذو ابعاد تبدیل میشود.
فرض کنید میپرسید: الگوی خوراک و تغذیه در جامعه چه میشود؟ طبیعتاً با دانشهای متعددی مواجه میشوید. بحث دانش تغذیه، بحث دانشهای پشتیبان در حوزه بهداشت اجتماعی، بحث ساختارهای پشتیبان اجتماعی برای الگوی تغذیه، بحث تناسب این الگوی تغذیه با بقیه الگوهای رفتاری جامعه و...؛ فرض کنید شما میخواهید فست فودها را در یک شهری به شکل وسیع و گسترده مدیریت و سازماندهی کنید، همین کاری که غرب در کشورها انجام میدهد و با دانش غربی و سکولاریزم غربی به صورت پنهان این کار را میکند؛ این بحث دیگر ذو اضلاع و ذو ابعاد میشود. فرض کنید میخواهند ذائقه یک جامعه را تغییر دهند همان گونه که الان نسل جدید ذائقهاش در تغذیه با گذشته متفاوت است؛ آن وقت برنامهریزی میکنند برای این که رفتار خانوادگی را تغییر دهند، در خانوادههایی که محیطشان محیط صمیمی است و خانم خانه مراقب تغذیه خانواده است، و ذائقه آنها را مدیریت میکند، به راحتی این خانواده به تغییر الگوی تغذیه رو نمیآورد. ولی اگر فرض کنید خانوادهای است که همه در آن مشغول کار هستند و فرصتی برای این موضوع در نظر گرفته نشده است طبیعتاً به راحتی میپذیرد که از الگوهای جدید استفاده کند.
همه صبح زود از خانه بیرون میروند و مثلاَ آخر شب میآیند، یا باید غذا خورده بیایند یا باید بیرون بروند و غذا بخورند و یا باید از بیرون غذا تهیه کنند.
طبیعتاً میبینید که یک مسئله اجتماعی جدید مطرح میشود. آرام آرام آن اخلاق و آداب را تغییر میدهند.
اگر شما میخواهید برای سبک تغذیه جدید برنامه ریزی اجتماعی کنید باید ببینید چه ابعاد و عناصری در آن وجود دارد؟ این با سبک تفریح اجتماعی هم مرتبط میشود؛ جزئی از الگوی تفریح اجتماعی و خانوادگی است که غذایشان را در رستورانها بخورند؛ اما خانوادههایی که تفریح دیگری برای خودشان تعریف کردهاند، به راحتی این تفریح جدید را نمیپذیرند. بنابراین به ظاهر شما فقط یک الگوی تغذیه جدید میآورید ولی بعد میبینید با عرصههای دیگر مرتبط و با موانع فرهنگی و ارزشی روبرو میشوید.
در الگوی پوشاک هم همینطور است، اگر شما بپذیرید که محیط بیرون از خانواده محیط تحریک و ارضاء جنسی نیست چقدر روی الگوی پوشاک اثر میگذارد؟ چگونه یک سبک پوشاک به یک الگو تبدیل میشود؟ یکی از کارهایی که غربیها دنبال میکنند متحد الشکل کردن جهان در ابعاد مختلف است که یکی از آنها پوشاک است. ذائقه جوامع را یکسان میکنند. مد مورد پسند جوامع درست میکنند. مثلاً میگویند کی گفته لباس شما باید حتماً تا سر زانو باشد یا باید حتما تا مچ پا باشد؟ وقتی کت و شلوار را جایگزین پوشاک سنتی می کنند همین است؛ اول رابطه این پوشاک را با فرهنگ و ارزشهای اجتماعی و آرام آرام با بقیه الگوهای اجتماعی میبینند و بعد رابطه آن را با الگوی کلان و توسعه بررسی میکنند.
مسکن هم اینطوریست. یعنی الگوی مسکن را تغییر میدهند. از سبک قدیم که خانوادههای بزرگ بود و یک پدر با فرزندانش در این خانه زندگی میکردند، و یک نوع فرهنگ معاشرت آنجا حاکم است و یک اخلاق بین ارحام شکل میگیرد تا مدلهای جدید آپارتمانی که هر کس یک واحد جدایی برای خودش دارد و یا مدلهای قدیمی که اندرونی و بیرونی در آن مطرح میشود و یک ارزشها و اخلاقی در روابط بین اقشار برقرار میشود؛ حتی خانههای قدیمی که در بعضی از شهرها هنوز هست، غیر از این که اندرونی و بیرونی دارند دو تا کوبه دارند با صدای زیر و صدای بم، که معلوم بشود که آن کسی که در میزند خانم است یا آقا و چه کسی باید پشت در برود و جواب بدهد؟ در این حد در مواجه اقشار با هم دقت میکنند و انضباط دارند. اما این را تبدیل میکنند به یک روابط آپارتمانی که یک آسانسور هست و در این آسانسور زن و مرد برخورد می کنند و بقیه مسائل، این مدل معماری است مدل شهرسازی اش هم همینطور است.
الگوی تحصیلش هم همینطور است. از مفاهیمی که میآموزند تا اخلاق تحصیلشان، تا حواشی تحصیلشان و بقیه مسائلی که هست، تا روابط اقشار در فضای تحصیل، در کشورهای غربی که از همان ابتدا مختلط هستند؛ به نظر میآید سبک زندگی در مقیاس فردی همینهاست.
اما مقیاس دیگر جایی است که راجع به الگوهای رفتار اجتماعی، الگوهای جامعه منسجم که موضوع را به صورت یک مجموعه همه جانبه ببیند و روی آن مطالعات اجتماعی همه جانبه میکنند بحث میشود. آنها وقتی میخواهند از مدل شهرسازی بحث کنند چندین رشته و دانش پشتیبان را به کار میگیرند.
بهداشت شهر، ارتباطات شهر، خدمات عمومی شهر، فرهنگ شهر و مسائل متعدد را میبینند دانشهای متعدد دیگری هم هستند. حاصل آن آرام آرام به یک مجموعه الگو تبدیل میشود. خود این الگوها باید درون یک الگوی بزرگتر منسجم شوند. بعد کم کم لایههایی از الگوی رفتار اجتماعی طراحی میشود.
برای مثال آیا قانون اساسی یک کشور سبک زندگی نیست؟ شما نظام کلان سیاسی اقتصادی فرهنگی یک کشور را طراحی میکنید؛ میگویید: مدل سیاسی ما مدل ولایت فقیه یا مدل سلطنت یا مدل جمهوری دموکراتیک است.
نحوهی مشارکت اجتماعی و تعامل اجتماعی، نحوهی تصمیمسازی و تصمیمگیریهای کلان اجتماعی در حوزه سیاست، فرهنگ و اقتصاد در حقوق اساسی و قانون اساسی یک کشور طراحی میشود، اینها سبک زندگی هستند. پس از الگوهایی که تنظیم را در مقیاس مسائل کلان یک جامعه انجام میدهد تا مسائل بنیادین، همه درون یک مطالعات شاملتر جا دارد.
جامعه در حال تکامل و تحول است، اما وقتی قانون اساسی برای کشور نوشته میشود، قانون اساسی دو هزار ساله نیست. حتماً قانون دوره گذار از یک وضعیت به وضعیت دیگر است که وقتی به وضعیت جدید رسید باید اصلاح شود. البته پیداست دوران و عمر قانون اساسی و حقوق اساسی یک کشور از قوانین عادی طولانیتر است ،ممکن است قانون عادی بعد از یک دهه بازنگری شود، ولی قانون اساسی عمر طولانیتری دارد.
اگر بحث سبک زندگی در این مقیاس دیده شود بحث از الگوی رفتار فردی و جمعی و بعد شبکه این الگوها و انسجام این الگوها در درون یک الگوی بزرگتر به نام الگوی پیشرفت اجتماعی، که طبیعتاً نرم افزار پشتیبان سبک زندگی است پیش میآید؛ ممکن است شما به سبک زندگی بیشتر صبغهی سخت افزاری بدهید، آن جنبههای سخت افزاری فرهنگ را سبک زندگی بگویید. ولی نرم افزارهای پشتیبان هم دارد، دانشها پشتیبان سبک زندگی میشود، و علاوه بر این نرم افزارهای پشتیبان یک سخت افزارهای پشتیبان هم داریم.
در یک سبک زندگی حتماً میبایست یک ساختارهای سخت هم متناسب با آن برای جامعه در نظر گرفت. ساختارهای اجتماعی، که این ساختارها اقتضائات خودشان را دارند، باید تکنولوژی و فن آوری پشتیبان فن آوری نرم و سخت پشتیبان را هم برای این سبک زندگی در نظر گرفت.
سبک زندگی کلانِ امروزی یک کلانشهر ،حتماً نیاز به یک تکنولوژی پشتیبان دارد. مثلا در حوزه ارتباطات شهری نمیتوانی بدون یک تکنولوژی مدرن مثل قطار شهری و امثال آن شهر را اداره کرد.
این سبک زندگی تکنولوژی پشتیبان میخواهد. فن آوری پشتیبان میخواهد، دانش پشتیبان میخواهد.
حالا اگر مجموعه اینها دیده شد و در سبک زندگی از واحد مطالعه فرد تا جامعه تا تکامل اجتماعی دقت شد و انسجام و هماهنگی لایههای عمیق اجتماعی که باید در برنامه ریزی سبک زندگی مورد توجه باشد از فرهنگ تا ارزشهای اجتماعی ملاحظه شد، به این نکته میرسیم که بنیان سبک زندگی بر ایدئولوژیهای اجتماعی است؛ یعنی عمیقترین لایهای که سبک زندگی اجتماعی مبتنی بر آن است ایدئولوژی اجتماعی است؛ ایدهها و ارزشها به ارزشهای محقق تبدیل میشوند.
جامعه مدرنی که بعد از رنسانس به تدریج شکل گرفته به یک سبک زندگی فراگیر جهانی تبدیل شده است، و تقریباً همه فرهنگهای دیگر جوامع را به نسبت تحت تأثیر قرار داده و تدریجاً به یک سبک مشترک زندگی رسیده است، و به تدریج رقبای خودش را هم حتی در مقیاس رقبای بزرگ از میدان بیرون کرده است؛ یعنی ایدئولوژی مدرنیته در چهره پیروز و فاخر خودش که لیبرال دموکراسی است ظاهر شده و مدعی است که این پایان تاریخ و بهترین شیوه زندگی اجتماعی است، دانشهای پشتیبان خودش، سخت افزارها و نرم افزارها و فلسفههایش را هم تولید کرده است.
خدا رحمت کند استاد ما را که می فرمودند: از نظر من اگر بخواهید کلیت تمدن غرب را تحلیل کنید یک دستگاه تولید، توزیع و مصرف دارد. دستگاه تولیدش تولید مفاهیم سکولار است، نظام مفاهیم سکولار را مبتنی بر ایدئولوژی مادی تولید کرده است؛ از مفاهیم بنیادی تا مفاهیم کاربردی، یک منظومه مفاهیم است. متناسب با این مفاهیم، نظام توزیع، نظام توزیع اختیارات اجتماعی است؛ یعنی یک دانشهایی را تولید کرده و مبتنی بر آن حدود و معیارهایی گذاشته است، به یک حد میگوید کارشناس، به یک حد میگوید کارشناس ارشد، و به حد دیگر میگوید دکترا. به آن میگوید مثلاً پرفسور یا آکادمیسین و امثال اینها. بعد متناسب با این ارزش گذاری اختیارات اجتماعی را توزیع کرده است، میگوید این فرد که دارای این مدرک است میتواند در این مسند اجتماعی قرار بگیرد. تحقیر و تجلیل اجتماعی و نظام توزیع قدرت را مبتنی بر آن طراحی کردهاند. حالا میگویند این مفاهیم در این مناصب کار میکنند.
فرض کنید یک کسی معاون بود مدیر شد. چگونه مجموعه را اداره میکند با همین دانش اداره میکند، لذا یکی از مشکلات اجتماعی ما الان این است که کارشناسان متدین و متعهد ما که حتی اهل نماز شب و تلاوت قرآن و نهج البلاغه و کتب ادعیه مثل مفاتیح الجنان هستند و از نیمه شب تا صبح مشغول عبادت هستند صبح که میشود اینها را میگذارند زیر میز و کتابهای کارشناسی غربی را روی میز میگذارند، در حوزه روابط فردیشان با خدای متعال قرآن و نهجالبلاغه هستند، اما در مسند مدیریت با دانش غربی کار میکنند.
مدل لیبرالیستی فریدمنی در اقتصاد حکومت میکند، نسخه مینویسد، میگوید دلار و اقتصاد را آزاد کنید، مرگ یک بار شیون هم یک بار، تمام. میگویید اقشار ضعیف له میشوند، میگویند: بشوند. میگویید عدالت اجتماعی چه میشود؟! عدالت اجتماعی را در روابط اقتصاد لیبرالیستی تعریف میکند.
کسی که مدل اقتصادی را طراحی میکند، طبیعتاً به دنبال سبک زندگی است. الان یکی از مشکلات ما همین است که غرب نظام مفاهیم خرد را تولید کرده و ساختارهای اجتماعی را شکل داده است، اختیارات را توزیع کرده و مناصب متناسب با این دانشها را تعریف کرده است. همین دانشها حاکم بر اداره هستند. بعد الگوی نیاز و مصرف جامعه را در حوزههای مختلف شکل میدهد، الگوی نیاز و مصرف، نه فقط الگوی مصرف؛ در دل این نظام تولید نیاز و تکامل نیاز میکند و سپس ارضاء میکند. یعنی جریان نیاز و ارضاء را از طریق تولید محصولات ساماندهی میکند و در جریان این مدیریت نیاز و ارضاء عواطف انسانی را اخلاق انسانی را مثل انرژیهای دیگر مادی صرف توسعه اقتصادی میکند؛ یعنی میگوید: شما انسان دارای چه اخلاقی میخواهید من برای شما تربیت میکنم، مصرف کننده میخواهید برایتان تربیت میکنم. فرمان پذیر میخواهید برای شما تربیت می کنم، مثل ربات، هشت ساعت در کارخانه بایستد یک پیچ را سفت کند، تربیت می کنم.
این جریان مبتنی بر ایدئولوژی مدرن که کاملاً یک ایدئولوژی ملحدانه است (مبتنی بر زمینی کردن حیات انسان و قطع رابطه انسان با خدای متعال و ارزشهای قدسی است)، لااقل در حوزه حیات اجتماعی و با صدای بلند این را گفته و میگوید و یک دورههایی هم شعار میداده که دین افیون ملت هاست؛ دین برآمده از جهالت است؛ دین ناشی از عقدههای اقتصادی و جنسی سرخورده بشر است؛ هنر مذهبی هنر مازوخیستی است و از این حرفهایی که فراوان در کتب علمیشان گفتهاند و همیشه هم بر طبل جدایی دین و علم کوبیدهاند؛ یعنی تقریباً تا یک قرن پیش در دوره حاکمیت پوزیتویستها در غرب، هر کجا بحث دین بوده میگفتند: دین با علم در تعارض است؛ اما وقتی کم کم امواج معنویت از نو فعال شد برای این که صحنه را از دست ندهند، میگویند: نه میشود دین و علم را جمع کرد.
پاسخ هم این است که علم سکولار با دین جمع نمیشود، اما علم دینی با متافیزیک الهی هماهنگ است. این جریان که مبتنی بر ایدئولوژی مدرنیته است از مهمترین شاخصههایش سکولاریسم است؛ یعنی زمینی کردن، عرفی کردن، غیر قدسی کردن و این جهانی کردن زندگی بشر.
این اصلیترین دغدغههای غرب بوده است؛ و این کار را هم با جدیت کرده است. بقیه ارکان اساسی این ایدئولوژی مثل لیبرالیسم و اومانیسم تکیه بر عقل خود بنیادِ ابزاری به جای عقل قدسی دارد. آزادی از همه تقیدات و ارزشهای الهی که در طول تاریخ انبیاء آوردهاند به اسم لیبرالیسم؛ آزادی انسان، آزادی فرد و اومانیسم به معنی محور شدن انسان در ارزش ها؛ اومانیسم یعنی در تولید ارزش، انسان اصل؛ این مبنا خیلی مهم است. چون ارزش ها به الهههای جامعه برمیگردد؛ اصلا ارزش جز با اله قابل تعریف نیست. شما تا الوهیت تصور نکنید، سجده، خضوع، پرستش و ارزش درست نمیشود؛ پایگاه ارزشها حتی ارزشهای اخلاقی اینجا هستند.
در دستگاه الهی ارزشها به توحید بر میگردند - لا اله الا الله. در جریان مدرنیسم بنیان همه ارزشها بر میگردد به انسان، انسان مولد ارزش است. این به معنی آن کرامت انسانی که ادیان میگویند نیست؛ به معنی تبدیل شدن انسان به یک آلهه است. و جالب است وقتی این اتفاق میافتد که هر آدمی خودش یک اله بشود آنجاست که تنازع پیدا میشود ارزشهای ثابت اخلاقی متزلزل میشوند چون توحید نیست؛ اگر نفس اله بشود عالمها متعدد میشوند که حالا این بحث دیگری اس.
در جهان مبتنی بر این ایدئولوژی جریان پیچیدهای اتفاق افتاده و آرام آرام فرهنگ جهان و سبک زندگی جامعه جهانی را تحت تأثیر قرار داده است؛ میخواهد یک سبک فراگیر جهانی تولید کند و آن را حاکم بر کل جامعه جهانی کند، فرهنگ خودش را فرهنگ مسلط کند و این ایدئولوژی و فرهنگ به دانشهای پشتیبان تبدیل شود، به سبک زندگی برسد، با سخت افزارها و تکنولوژی هماهنگ و پشتیبان این تمدنها هماهنگ باشد؛ میگوید ایدئولوژی من باید جهانی شود و ایدئولوژیهای دیگر ایدئولوژیهای خرد شوند. جنگ جهانی هم که راه انداختند، حمله به دنیای اسلام هم که کردند، مبتنی بر همین مطلب بود که ایدئولوژی امریکایی باید جهانی شود و ایدئولوژیهای دیگر که تسلیم برتری این ایدئولوژی نشوند باید از طریق جنگ فیزیکی آنها را حذف کرد؛ این حاصل آن بیانیهای است که شصت نفر متفکر در حمایت از بوش در حمله به خاورمیانه نوشتند.
متأسفانه چون ما آن سدهای قبلی را نبستیم و گفتیم آقا دانش، دانش است! پس نتیجه گرفتیم که تکنولوژی هم تکنولوژی است! آقا مگر ما نباید از تجارب تاریخی بشر و هم افزایی این تجارب استفاده کنیم! ما همه آن مراحل قبلی را به رسمیت شناختیم و به دنبال آن سبک زندگی آمد. وقتی سبک زندگی می آید ما مثل مسائل مستحدثه با آن برخورد میکنیم، با این برج شیشهای در شهر که نماد تمدن دیگری است چه باید کرد؟ چند قرن هم میماند و شما به راحتی نمیتوانید آن را پایین بیاورید؛ یک برج در نماد تمدن غرب تهران میسازید، شما فکر میکنید غرب بدش میآید؟ غرب میگوید الحمدالله اینها تسلیم تمدن من شدند.
البته من نمیگویم همه چیز را خراب کنیم و مثل آنهایی که رفتند در طالقان برویم در روستاها زندگی کنیم؛ دنبال نقد آنها نیستم جای نقد آنها اینجا نیست؛ اگر یک زندگی بسته درست کنیم پاسخگوی زندگی اجتماعی و مواجهه با تمدن غرب نیست مواجه با تمدن غرب میبایست از طریق انقلاب اسلامی و با منش امام (ره) اتفاق بیفتد. برج تهران چه اشکالی دارد؟ اگر هیچ اشکالی ندارد به لوازمش هم ملتزم شوید! آرام آرام همه الگوهای سرمایهداری را توجیه کنید؛ با مسائل توسعه از موضع خرد و تجزیهای برخورد کردن حاصلش همین است.
برنامه ریزی کشورها نه فقط برای جامعه بلکه برای تکامل اجتماعی و به تعبیری برنامه ریزی تاریخی است اما وقتی از واحد فرد با آن برخورد میشود، الگوهای سرمایه داری به عنوان سبک زندگی حاکم میشوند؛ بعد بازار ما، شهر ما، رفتار اقتصادی ما تغییر میکنند؛ میگوییم چطور شد آن بازاریهای سابق که قبل از آفتاب درب مغازه را باز میکردند یک جزء قرآن میخواندند تا اولین مشتری بیاید. خب آن بازار با آن مسجد با آن سبک زندگی با هم بودند وقتی الگوی سرمایهداری حاکم میشود پاساژ یا بازار دیگری درست میشود. چطور شد آن کاسبی که مکاسب را میخواند بعد به بازار میآمد، مکروه هم از او در بازار سر نمیزد.
وقتی دستگاهی که تغییر سبک زندگی میدهد در مقیاس توسعه مدیریت میکند و همه الگوها را درون یک الگوی کلان منحل میکند و مبتنی بر ایدئولوژی و فرهنگ مدرن جامعه را مدیریت میکند، شما نمیتوانید از موضع خرد در مقابل آن مقاومت کنید. برنامه ریزی خرد پاسخ گو نیست؛ اگر دشمنی جنگ نظامی همه جانبه زمینی، دریایی، هوایی، نرم و سخت را طراحی میکند و همه مرزهای شما را مورد هدف قرار میدهد، آیا شما با برنامه ریزی خرد با آن مواجه میشوید. اگر شما هم در همان مقیاس طراحی و مقابله کنید موفق میشوید.
بحث سبک زندگی یک بحث پیوستهای است. نحوه مواجهه با سبک زندگی باید در کل مواجه ما با جریان تجدد تعریف شود؛ ما برای یک بار هم که شده باید موضع خودمان را در مقابل جریان تجدد روشن کنیم.
اگر با سادگی غرب را خوب و بد کنیم خوبش را بگیریم بدش را کنار بگذاریم، هرکسی هم آمد گفت غرب به راحتی خوب و بد نمیشود، غرب یک پدیده به هم پیوسته منسجم و دارای لایههای عمیق است، با او برخورد کنیم به جائی نمیرسیم.
البته ما نمیگوییم نابودش کنید، اگر میخواهید از آن گذر کنید این پدیده همه جانبه دارای لایههای عمیق اجتماعی است. شما در مقابل آن باید برنامه ریزی کنید این که بیاییم غرب و سیستم آن را نبینیم و تجزیه کنیم و خوب و بد کنیم و تکنولوژی را بیاوریم اخلاق را نیاوریم و بخواهیم یک ژاپن اسلامی درست کنیم شدنی نیست؛ وقتی بیدار شدید میبینید این ژاپن اسلامی همه چیز شما را برده، خانوادهتان را عوض کرده، افزایش سن ازدواج، کاهش زاد و ولد، اخلاق را عوض کرده، سبک ازدواج را عوض کرده سبک تشکیل خانواده را عوض کرده، مدل الگوی تفریح اجتماعی را عوض کرده، روابط اقشار را عوض کرده و...، بعد ما میخواهیم درمانش کنیم.
مسئله امروز انقلاب اسلامی مسئله درگیری با تمدن غرب است، کسی که صورت مسئله را بیرون از این فضا و در فضای نظری صرف طراحی کند نتیجه نمیگیرد.
رهبری میگویند سبک زندگی را مورد مطالعه قرار بدهید مسئله سبک زندگی در عینیت جامعه ما مسئله درگیری انقلاب اسلامی و تمدن غرب است، و این یعنی یک مسئله فراگیر، ما در سبک زندگی مان با آنها درگیریم در دانش با آنها درگیریم در ارزشهایمان با آنها درگیریم در تکنولوژی با آنها درگیریم، در ساختارهای اجتماعی و همه چیز درگیر هستیم. دلیلش چیست؟ دلیلش این است که آنها حداکثری فکر میکنند. آنها یک مدیریت حداکثری فراگیر در مقیاس جامعه جهانی را اعمال میکنند. آمریکا میگوید ایدئولوژی من یک ایدئولوژی برتر است و باید جهانی شود؛ آمریکا از طریق دانشهای پیچیده برنامه ریزی میکند که این ایدئولوژی را به دانش و سبک زندگی تبدیل کند، یعنی باید همه چیز انسان را بین تولد و مرگ تعریف کند؛ میگوید «ما هِيَ إِلاّ حَياتُنَا الدّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلاّ الدّهْرُ....»(جاثیه/24).
این اُسّ اساس ایدئولوژی حاکم بر غرب است و برای شصت هفتاد سال هم برنامهریزی دارد از قبل تولدش برنامه ریزی دارد که چگونه و در چه محیط روانی، و بعد هم از روز تولدش که در کدام بیمارستان با چه آدابی با چه حمایت از مادر، و بعد هم برای دوران طفولیتش چگونه مهد کودکها تربیت کنند تا بعد هم چگونه درس بخواند و کجا استخدام بشود، 30 سال کار کند و بعد بازنشسته بشود و به خانه سالمندان برود. آنجا را هم فکر کردند. در خانه سالمندان هم اگر مثل شوروی سابق باشد چطوری داروهایشان را مسموم کنیم که این آدمهای مفت خور زودتر بمیرند. برای شصت هفتاد سال طراحی کردهاند از اول تا آخر هم مبتنی بر ایدئولوژی مادی است.
اول میگوید: اعتقادات باطنیات مال خودت، در حوزه فردی و خصوصی هر کاری که میخواهی بکن؛ اما در حوزه خصوصی هم کم کم دانشهای جایگزین را میآورد. روان شناسی میآید، یک گوشه این را قید میزند، روانشناسی اجتماعی یک گوشه دیگر را قید میزند، اگر جایی این دانش جواب نداد نیاز به اسطورهها و تخیلات است که آن را باید درست کرد. این حرف را مکرر به زبانهای مختلف گفتنهاند، نمیدانم ما چرا توجیه میکنیم. آنها دین را از پدیدههایی میدانند که دورانش گذشته است.
تلقی بنده این است که اگر ما از هر موضوعی در مقیاس مطالبات مقام معظم رهبری بحث میکنیم، اولاَ باید مباحث ایشان را یک مجموعه ببینیم و ثانیاً با مسایل عمیق برخورد کنیم.
مقیاس مسئله در سطحی که ایشان پرچمداری میکنند، پرچم داری تمدن اسلامی در مقابل تمدن غرب است. در برخورد همه جانبه تمدنها رصد میکنند و از نخبگان مطالبه میکنند؛ ما در این مقیاس باید فکر کنیم؛ یعنی این دو پرچم را در موازنه ببینیم.
میگویند الان مسئله من مسئله سبک زندگی است. مسئله من مسئله علوم انسانی است، مسئله من مسئله علوم پیشرفته اسلام است. یعنی در مواجه این دو پرچم و مکتب، سؤال اساسی که الان ما با آن مواجه هستیم اینها است که شما در مقابل الگوی توسعه غربی چه حرفی دارید؛ در مقابل سبک زندگی غربی چه حرفی دارید؛ این را مکرر نهیب زدند گفتند این کشورهایی که تازه انقلاب کردند کشورهایی که جنبشهای اسلامی و نهضتهای اسلامی در آن اتفاق افتاده است، میگویند شما تجارب سی سالهتان را به ما بدهید؛ آقا میفرمایند بروید همین سی سال تجربه خودتان را مدون کنید به اینها بدهید. شما مطالبات ایشان را در این مقیاس ببینید و در این مقیاس هم ما برای پاسخ گویی به اندیشهورزی نیاز داریم؛ از حوزه مباحث آکادمیک تا حوزه مباحث فرهنگ عمومی همه را باید ببینیم و درون یک جدول بزرگ و یک مجموعه بزرگ برای پاسخ گویی به همه لوازم این مطالبات مطالعه و دقت کنیم.
- تعداد بازدید : 1515
- 15 بهمن 1392
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: در محضر استاد