از جمله ایراداتی که ماتریالیستها به برهان امکان وارد میکنند این است که به چه دلیل واجب الوجود باید همان خدای ما (اسلام) باشد؛ شاید واجب الوجود چیز دیگر ( مثلاً مواد ازلی و...) باشد. لطفاً پاسخ این ایراد را بفرمائید. (دانشجو/تهران)
ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: در این بیان ایرادی به برهان امکان وارد نشده است، بلکه سؤال یا اشکال آنها در مصداق حقیقی آن است.
مبحث «وجود» و تقسیم انواع آن به «ممکن و واجب»، در حکمت یا به اصطلاح فلسفه مورد بحث قرار میگیرد و در این مقوله به هیچ وجهی مبحث خدای ما، خدای شما و یا خدای آنها مطرح نمیباشد، بلکه صرفاً مبحث وجود و ویژگیهای آن مطرح است که مبتنی بر دلایل فلسفى (حِکَمی) خالص میباشد كه از مقدمات عقلى محض تشكیل مىشود.
به عنوان مثال بیان میشود: «وجود عینی از دو حالت خارج نیست. یا خودش «واجب الوجود» است و یا «ممکن الوجود» است. ممکن الوجود یعنی ماهیتی که نسبتش به وجود یا عدم برابر است، پس به وجود آمدنش علت میخواهد.
پس اگر مشخص شد که وجودی واجب الوجود است، اصل اول ثابت شده است و اگر مشخص شد که وجودی ممکن الوجود است، به ناچار باز واجب الوجود اثبات میشود، زیرا ممكن الوجود محتاج به علت است و براى این كه دور و تسلسل لازم نیاید باید سلسله علتها منتهى به واجب الوجود گردد.» این یک برهان عقلی در مقولهی وجود است و کاری ندارد که اسم او را چه میگذارند.
الف – حال حکمت یا فلسفه، برای واجب الوجود اسم نمیگذارد که گفته شود: خدای اسلام، خدای بودیسم یا خدای ماترلیستها و مادهگراها؛ بلکه مشخصات و ویژگیهای واجب الوجود را (عقلاً) به اثبات میرساند و سپس [در بحث کلام یا مباحث اعتقادی]، توجه میکند که این واجب الوجود چه نشانیها (اسم)هایی دارد. و بعد توجه میکند که در کدام دین یا مکتبی، تعریف صحیح و جامعی از این واجب الوجود شده است.
ب – شناخت او (هو):
پس گام اول شناخت او (هو)یی میباشد که واجب الوجود است، شناختی که با دلایل عقلی (حِکَمی و فلسفی) به اثبات میرسد. به عنوان مثال:
ب/1 – واجب الوجود، یعنی هستی و کمال محض. پس هست و هستی (وجود) اوست. لذا میتوانیم بگوییم: «هُوَ الحَیّ».
پس اگر نقصی، کم و کاستی، که همه «نیستیاند» در او باشد، او دیگر واجب الوجود نخواهد بود. لذا از هر گونه تعریف و توصیفی که مستلزم و یا بیانگر نقص و نیستی باشد، منزه است. پس بدون این که بگوییم خدای اسلام یا خدای دیگران، میتوانیم بگوییم: یعنی او منزه است. «هُوَ سُبحان».
ب/2 – چون واجب الوجود هستی محض است، پس تکثر و تعدد پذیر نمیباشد، چرا که کثرت مستلزم محدودیت است و محدودیت نیز نقص و نیستی میباشد. پس میتوانیم بگوییم: «هُوَ الواحد» و «هُوَ الأحَد».
ب/3 – وقتی وجودی را شناختیم که واحد و اَحَد بود، یعنی قطعاً مثل و مانند و شبیهی ندارد. لذا در مورد او میتوانیم بگوییم: «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ».
ب/4 – چون هر چه هست «ممکن الوجود» است و سلسله علل پیدایش پدیدهها ختم به او میگردد، پس الزاماً همه چیز مخلوق اوست، لذا میگوییم: «هُو الخالِق».
ب/5 – سایر ویژگیهایی که آنها را در قالب «اسم»ها مطرح میکنیم تا با درک معانی و مفاهیم، شناخت میسر گردد نیز بر همین قاعده روشن میگردد، مثل: «هو العلیم، هو الحکیم، هو القادر، هو الجمیل، هو السمیع، هو البصیر و ...». چرا که فقدان یا محدودیت هر کمالی، ثابت میکند که او واجب الوجود نمیباشد.
ج – مادهگرایی (ماتریالیسم):
حال در شناخت ادیان یا مکاتب و بررسی عقلانی آنها، میگوییم بیایید و جهانبینی خود را مطرح کنید تا ببینیم شما اول و آخر جهان (یا همان واجب الوجود) را چگونه معرفی میکنید؟
یکی میگوید: «شاید مادهای باشد». میگوییم: این وجود به حکم و استدلال عقلی ثابت گردید و با «شاید» که مبتنی بر ظنّ و گمان است و ظنّ و گمان نیز هیچ گاه یک قاعدهی علمی نیست، لذا قابلیت پذیرش و پیروی و نیز بنا کردن مکتب و قوانین زندگی بر روی آن را ندارد – نظریه، صرفاً نظریه است، نه هیچ چیز دیگر:
«وَمَا يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إَنَّ الظَّنَّ لاَ يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا إِنَّ اللّهَ عَلَيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ» (یونس، 36)
ترجمه: و بيشتر آنها (در اعتقاداتشان) جز از ظنّ و گمان پيروى نمىكنند، با آنكه بىترديد (ظنّ و) گمان از هيچ حقّى بىنياز نمىسازد (بار علمی ندارد که منطق با حقایق عالم هستی باشد)، همانا خداوند به آنچه مىكنند داناست.
ما میگوییم: خدای من، خدای شما، خدای این دین، خدای آن مکتب، خدای آن قوم، یا این دین و آن مکتب، همه «اسم»هایی است که خودتان گذاشتهاید، پس دلیل نمیشود که واقعاً منطبق بر حق و حقیقت باشند، اینها همه ظنّ، گمان، نظریه و فرضیه است، چنان چه خودتان نیز میگویید «شاید» و نمیتوانید یک حکم عقلی یا قانون علمی مشخصی را بیان نموده و به اثبات رسانید:
«إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاء سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُكُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنفُسُ وَلَقَدْ جَاءهُم مِّن رَّبِّهِمُ الْهُدَى» (النّجم، 23)
ترجمه: اين (بتان یا إلهها یا معبودها یا شفیعان من درآوردی) جز نامهاى بىمحتوا نيستند كه شما و پدرانتان (بر آنها) نهادهايد، هرگز خدا بر (حقانيّت) آنها حجت و برهانى فرو نفرستاده است (آرى) آنان جز از ظنّ و گمان و هواهاى نفسانى پيروى نمىكنند، با آنكه بر آنان از پروردگارشان وسيله هدايت آمده است.
و در نهایت میگوییم: آن چه عقل در معرف واجب الوجود به ما شناسانده است، با ویژگیهای ماده، انطباقی ندارد. بالاخره اگر خدا را نشناختهاید، ماده را که شناختهاید. با شاید، اما و اگر که علمی حاصل نمیگردد. ماده فاقد ویژگیهای واجب الوجود میباشد. پس قطعاً او (هو) مادی نیست.
د – ادیان:
به ادیان رجوع کرده و سؤال میکنیم که شما چه میگویید؟ میگویند: بله، «واجب الوجود»ی هست که خالق زمین و آسمانهاست و ما به آن در زبان فارسی «خدا» و در زبانهای دیگر اسمی بدین معنا میگوییم. میپرسیم: این واجب الوجودی که در دین شما خدا نامیده شده، چگونه است و از چه ویژگیهایی برخوردار است؟ میگویند: خلق کرد، اما دستش بسته است – به دنیا آمد – به دنیا آورد – تجسم (جسمیّت) دارد – در جایی سکنا گزیده و محدود و محصور به جسم، فضا و مکان میباشد و ... . میگوییم: اینها نیز همه از مشخصات خلق و ماده است و با «واجب الوجود» سازگاری ندارد.
ﻫ – اسلام:
از اسلام میپرسیم که توصیف و تعریفات از واجب الوجود که ادیان آن را خدا نامیدهاند چیست؟ میفرماید: اولاً او (هو)، اسم و رسمی ندارد (لا اسم لهُ و لا رسم له) میباشد. بلکه همان واجب الوجود، هستی و کمال محض است، لذا تعینی بر نمیدارد. بلکه اسمها، یعنی نشانهها. و شما او را از نشانههایش میشناسید.
ثانیاً همان طور که عقل حکم داد، واجب الوجود، حیّ ازلی ابدی، قیوم، قادر، علیم، حکیم، خالق ... و کمال محض میباشد و کثرت پذیر نیز نمیباشد.
میفرماید این واجب الوجود، یا این او (هو) را چنین بشناسید و بشناسانید:
«قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ * اللَّهُ الصَّمَدُ * لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ * وَلَمْ يَكُن لَّهُ كُفُوًا أَحَدٌ» (سوره توحید)
ترجمه: بگو: حقيقت آن است كه خداوند يكتاست * خداوند بینیازی است که همه نیازمند او هستند (او قائم به خود است، همه چیز قائم به اوست) * نه كسى را زاده و نه از كسى زاده شده است (محال است که پدر، مادر یا فرزند باشد، بلکه خالق است) * و او را هيچ همتايى (در وجود، الوهیت، ربوبیت و ...) نباشد.
میفرماید: واجب الوجود اوست، اویی که:
«هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ» (الحشر، 23)
ترجمه: اوست خدايى كه جز او معبودى نيست، ملك است (سلطان فرمانرواى جهان هستى است)، قدوس است (منزه و پاك از هر عيب و نقص و شريك و فرزند است) سلام است (ذاتش سالم از عيب، صفاتش سالم از نقص و افعالش سالم از شر است) مؤمن است (توحيدگوى خود، مؤمن به حقيقت ذات و صفات خويش و ايمنىبخش از هر ظلم و بدى است) مهيمن است (امين، مسلط و فائق بر همه چيز، حافظ همه هستى و مراقب همه اشياء است) عزيز است (بىمثل و نظير، غالب شكستناپذير، و بخشنده عزت است) جبّار است (داراى شأنى عظيم، جبرانكننده هر شكست و ضرر، اصلاح گر حال موجودات و صاحب اراده قاهره بر اشياء است) متكبّر است (مستحق تعظيم و صاحب كبرياء و بزرگى باطنى و آشكار است)، منزه است خداوند از اينكه براى او شريك قرار مىدهند.
«هُوَ اللَّهُ الْخَالِقُ الْبَارِئُ الْمُصَوِّرُ لَهُ الْأَسْمَاء الْحُسْنَى يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ» (همان، 24)
این واجب الوجود، او (هو)، إله، معبود و ربی است که اسلام معرفی میکند که «عقل» آن را تأیید و تصدیق مینماید.
نام خاص این واجب الوجود یا «او = هو» در ادبیات قرآنی و فرهنگ اسلامی، «الله جلّ جلاله» میباشد. [ال اله]ی که جز او الهی وجود ندارد. لذا فرمود: پس بدان و عالم شو به این که الهی جز الله وجود ندارد. «فَاعْلَمْ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» (محمد ص، 19)
- تعداد بازدید : 2697
- 24 بهمن 1392
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: اعتقادی