ایکس – شبهه – پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: تقسیمبندی علوم به «اصول و فروع»، هم صریح آیات قرآن کریم است، هم سیره نبوی و هم حکم عقل و مرز آن نیز «حکمت نظری» و «حکمت عملی» یا عرصهی «نظر = اعتقادات» و «عمل = احکام) میباشد.
توضیح:
تقسیم «اصول و فروع» و نیز تحقیقی بودن اصول و اختیار در تحقیق یا تقلید در فروع، اختصاصی به اسلام ندارد، بلکه یک قاعدهی کلی در تمامی شئون زندگی نوع بشر میباشد.
انسان با ابزار عقل و بر اساس بدیهیات اولیهی عقلی، اصولی را میشناسد و سپس در فروع آن یا تحصیل علم میکند و یا به عالم رجوع (تقلید) مینماید. به عنوان مثال:
الف – اصل فهم و قبول لزوم سلامتی برای تداوم حیات، یک اصل عقلی است، لذا کسی به انسان یاد نداده که تو حتماً باید سالم باشی، بلکه به حکم عقل آن را میداند. اصل ضرورت حفظ سلامتی که مستلزم دفع خطر میباشد نیز عقلی است و تقلیدی نیست، اما اگر خطری سلامت انسان را مورد تهدید قرار داد [مثلاً فرد بیمار شد]، به همان حکم عقل درک میکند که یا باید خودش علم پزشکی داشته باشد و یا به پزشک مراجعه کرده و از او تقلید کند. همینطور است در دیگر شئون و امور زندگی، که انسان یا خودش کسب علم نموده و متخصص شده است و یا به عالِم و متخصص رجوع مینماید.
ب – در مقولهی «دین و دینداری» نیز همینطور است. اگر انسان عاقل خدا و معاد را شناخت و فهمید که مسیر «إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَيْهِ رَاجِعونَ» راجعون را طی میکند و به نتیجهی اعتقادات و عملکردهای خود میرسد. پس عقلاً میفهمد که نیازمند به هدایت است و خداوند علیم و حکیم نیز او را بدون هدایت رها نمیکند، لذا باید هم هادیان را ارسال نموده باشد و هم «چه باید کردها و چه نباید کردها» را به آنها وحی کرده باشد.
حال در نگاه عقلی و علمی (به توحید، معاد و نبوت) متوجه میشود که این امر صورت پذیرفته است و باید و نبایدها (احکام) نیز بیان شده است، اما مگر همگان میتوانند در تمامی این دستورالعملها عالِم شوند؟! پس یک عده که ذوق و استعداد و علاقهاش را دارند، باید در این راه بکوشند و یک عدهی دیگر به آنها رجوع کنند. [مثل همه امور زندگی].
ج – پس تقسیم دین به اصول و فروع، حکم عقل است که البته در آیات قرآن کریم و هم چنین سیرهی نبوی [صلوات الله علیه و آله]، تصریح و تبیین و عمل شده است.
از یک سو در قرآن کریم با بیان استدلالهای فراوان متذکر به قرائت، تفکر، تعقل و شعور شده است (تحقیق) و از سوی دیگر مکرر فرموده است که از رسولش صلوات الله علیه و آله اطاعت کنید، هر چه او داد بگیرید، هر چه او وانهاد، وانهید، او اسوهی حسنه است و ... .
از یک سو میبینیم که رسول اعظم صلوات الله علیه و آله، حتی وقتی به یک پیرزن عوام میرسد و از او میپرسد: معبود تو کیست و چه کسی را بندگی میکنی؟ و او عرض میکند: الله جلّ جلاله را میپرستم؛ حضرتش بسنده نمینماید و میپرسد: از کجا فهمیدی که خدایی هست؟ او مثال چرخ ریسندگی خود را میآورد. این یعنی همان تحقیق، در واقع او با این بیان به قانون «حرکت و محرک» استدلال کرده است. و از سوی دیگر وقتی از ایشان میپرسند: حال که خداوند متعال مکرر دستور داده که «اقم الصلوة»، ما چگونه نماز بخوانیم؟ میفرمایند: همینطور که من میخوانم. و این یعنی همان تقلید.
پس تقسیم علم و دانش به «اصول و فروع» و نیز بیان ضرورت فهم در اصول و جایز بودن تحصیل یا تقلید در فروع، ریشه در وحی، سیرهی نبوی (ص) و حکم عقل دارد.
نتیجه:
پس به طور کلی، چه در اعتقادات دینی و چه سایر شئون زندگی، در آن چه در حوزهی «نظر» است و منجر به نوع نگاه و سپس اعتقاد و باور میگردد، تقلید جایز نیست، بلکه تحقیقی است، اما آن چه در حوزهی «عمل» است، میتواند مبتنی بر تحصیل علم و کسب تخصص باشد و میتواند مبتنی بر تبعیت، پیروی و تقلید از عالم و متخصص باشد. اصول و فروع دین اسلام نیز از این قاعده مستثنی نمیباشد.
فتوا (کلیه مراجع):
در اولین اصل هر رسالهای این مضمون قید شده است:
«عقيده مسلمان به اصول دين بايد از روى دليل باشد، ولى در احکام غير ضرورى دين بايد يا مجتهد باشد که بتواند احکام را از روى دليل به دست آورد،يا از مجتهد تقليد کند، يعنى به دستور او رفتار نمايد، يا از راه احتياط طورى به وظيفه خود عمل نمايد که يقين کند تکليف خود را انجام داده است»
کلمات کلیدی:
حقوقی و احکام