فواید دین - اگر نماز بخوانیم به مبدأ و معاد اعتقاد داشته، حب اهل بیت را داشته باشیم چه اتفاقی میافتد؟ مثلاَ ثروتمند میشویم؟ پیشرفت علمی میکنیم اخلاقمان بهتر میشود، مفاسد اجتماعی ریشه کن میشود؟ مثلاَ ما تأثیرات ریاضیات و فیزیک و الکترونیک و... را میبینیم و مسائلی را که میآموزند؛ ولی قرآن و انبیا که ادعا میکنیم به همه علوم آگاه هستند به ما چه آموختهاند؟ به این سؤالات چه پاسخی میدهید؟ (الکترونیک)
ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: این نوع سؤالها، معمولاً از دو نگاه مطرح میشود، یا خدایی ناکرده جنبهی تهاجمی، تقابلی و با آهنگ استهزایی به دین دارد؛ که این دیگر سؤال نیست که پاسخ بخواهد، نوعی بغض و کینه و بدبینی قلبی و درونی است که هیچ مطلب و استدلالی نیز پاسخگوی آن نیست و هر چه بگویید، با نیشخند، چیز دیگری میگویند و مسخره میکنند. حتی خدا پاسخی به اینها نمیدهد و میفرماید:
«يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِم مِّن رَّسُولٍ إِلاَّ كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُون» (یس، 30)
ترجمه: اى افسوس بر اين بندگان كه هيچ فرستادهاى براى آنها نيامد مگر آن كه او را مسخره مىكردند.
و یا آن که واقعاً سؤال از فایدهی "دین" است؛ سؤالی اساسی که باید مورد بحث و بررسی قرار گیرد. اما در این صورت نیز وقتی سؤال کننده با این لحن میپرسد: "قرآن و انبیا که ادعا میکنیم به همه علوم آگاه هستند به ما چه آموختهاند؟"، معلوم میشود که اساساً از "دین" هیچ نمیداند، از این قرآن و اهل عصمت علیهمالسلام چه آموختهاند، هیچ خبری ندارد و حتی آن را با ریاضی و فیزیک قیاس میکند!
بدیهی است که توضیح به او، مثل توضیح فواید و ضرورت فراگیری الفبا تا سطوح بالای علمی، به یک کودکی است که مشغول بازی میباشد و علم را با چند بازی که یاد گرفته و به آنها مشغول است مقایسه میکند!
الف – در هر حال، پاسخ لازم است، مقدمه برای این بود که گمان نشود "فایدهی دین"، آن قدر سبک و ساده است که میتوان آن را در چند بند چند خطی بیان نمود. سؤال از "فایدهی انبیا و دین"، عین سؤال از فایدهی علم، فایده دانستن و فرق میان دانستن و نداستن و بالتبع فرق بین دانا و نادان میباشد و این فرق اساسی را فقط صاحبان تفکر و درایت درک میکنند، نه آن کسی که اساساً جاهل است و نمیداند، با او باید از الفباهای دیگری آغاز نمود. ندیدید دانشآموزی که مشغول بازی و گُل کوچیک است و فیزیک و شیمی برایش سخت است، با تمسخر میپرسد: "آخر اینها به چه دردی میخورد؟"، اما تحصیلکردهی عاقل میداند که به چه دردی میخورد؟ چنان چه فرمود: «قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ - بگو: آيا كسانى كه مىدانند و كسانى كه نمىدانند يكسانند؟ تنها خردمندان متذكر مىشوند/ الزمر، 9»
ب – اساس دین، برای هدایت انسان در مسیر رشد و کمال اوست که مستلزم شناخت صحیح او از خودش و حقایق عالم هستی میباشد. شناختی صحیح، از مبدأ (انّا لله) – تا – معاد (انّا إلیهِ راجِعُون). بیتردید کسی که اول و آخر را نشناسد، خودش را نشناسد، کمال خود را نشناسد، مُهلکات و مخاطرات کمالش را نشناسد، مسیر را نشناسد، چه باید کردها و چه نباید کردهایش را نداند، او مثل کوری است که ناچار است به رغم نابینانیی و قرار گرفتن در ظلمات محض، کوهها، قلهها، دشتها و درّهها را بپیماید، هر چند که تا حدودی ریاضی و فیزیک نیز بداند. لذا فرمود: «قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلاَ تَتَفَكَّرُونَ – بگو آیا کور و بینا یکسانند؟ آیا نمیاندیشید؟!».
ج – فایدهی دین، معرفت بخشی و دستورات لازم برای ممانعت از محجوب شدن عقل و فطرت و بالتبع گذر دادن سالم انسان، از مرتبهی "حیوانی" به مرتبه "انسانی" و رشد بیانتها در این مرحله و مرتبه میباشد، که این مهم از فیریک، شیمی، ریاضی، تاریخ و جغرافیا بر نمیآید، جهانبینی و ایدئولوژی صحیح لازم است.
*- با علم ریاضی نیز میشود برنامهای محاسبه شده، برای نابودی بشر نوشت، با علم شیمی میتوان بمبهای شیمیایی ساخت و یا جنگهای به اصطلاح بیولوژیک پنهان و آشکار به راه انداخت و نسلها را به نابودی کشاند، با علم فیزیک میشود بمبهای اتمی، نوترونی و الکترونیک ساخت. البته نمیگوییم کار علم تجربی فقط ساخت ابزارهای پیچیده برای قتل عام و نظام سلطه است، اما میگوییم: "کارش ابزارسازی" است، و از ابزار هر گونه استفاده یا سوء استفادهای میتوان نمود. مضاف بر این که "این ابزار فقط به درد دورهی کوتاهی از حیات که در این دنیا میخورد، مگر آن که در راه تداوم و بقای حیات در عوالم دیگر، از آنها استفاده بهینه شود".
د – دین، برای این است که انسان خودش را، آن گونه که هست و آن گونه که باید باشد، بشناسد. نه فقط بدنش را، بلکه به تمام مملکت وجودش سلطه علمی داشته باشد. و البته این شناختی است که جز با "خودشناسی" و "خداشناسی" صحیح به دست نمیآید. قرآن کتاب انسانشناسی است: «لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ كِتَابًا فِيهِ ذِكْرُكُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ - در حقيقت، ما كتابى به سوى شما نازل كرديم كه يادِ شما در آن است. آيا نمىانديشيد؟ الأنبیاء، 10»
ﻫ – دین برای این است که انسان، نه به صورت تخیلی و یا بر اساس فرضیههای ناصواب القایی، بلکه با استدلال عقلی بفهمد، حیاتش محدود به عالم طبیعت نیست و بالتبع باورها و عملکردهایش بینتیجه نمیماند – همه چیز باطل نیست و همه چیز مساوی نیست. چنین تخیل و گمانی، سبب افسردگی، ناامیدی و بالتبع خودپرستی و ظلم میشود. وقتی انسان عقلاً و قلباً به توحید و معاد اعتقاد آورد، میفهمد که مسلِم با مجرم یکسان نخواهد بود، لذا با بدبینی و ظلم، نسبت به بشر، حیات و دین، قضاوت نمیکند و دچار ناامیدی و افسردگی نیز نمیشود:
«أَفَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ * مَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ» (القلم، 35 و 36)
ترجمه: پس آيا ما تسليمشدگان را (در دنیا و حیات ابدی اخروی) همانند گنهكاران قرار مىدهيم؟ شما را چه شده؟ چگونه داورى مىكنيد؟!
*- وقتی انسان خود، مبدأ، معاد، و بایدها و نبایدهای خود در مسیر کمال را شناخت، رشدش، به رشد نباتی یا حیوانی محدود نمیشود، بلکه رشد انسانی مییابد و هم چنین به رشد فردی محدود نمیگردد، بلکه رشد اجتماعی مییابد، لذا میفهمد که "دین، انسانساز و تمدنساز" است. پس برایش علم، ابزار، امنیت، ثروت و رفاه نیز میآورد.
ﻫ – دین، معیار "زور" یا معیار "اعتبارات توافقی" برای تعریف "حق" را در تشریع "حقوق" نامعتبر میشناسد؛ اولی را "ظلم" و دومی را پیروی از "هوای نفس" معرفی میکند که آن هم از جهل نشأت گرفته و به ظلم میانجامد. بلکه دین، حقوق را بر اساس "حق" تعریف میکند، پس تحقق رشد عقلی، علمی، اخلاقی، رفتاری، فردی و اجتماعی در تمامی شئون زندگی را به ارمغان آورد.
آثار نماز و حبّ اهل بیت علیهمالسلام:
در این باره نیز میتوان کتابهای بسیار مفیدی نوشت (چنان چه نوشته شده است)، اما به صورت اجمال بیان میگردد که:
1- انسان، در رابطه با معبودش تعریف میگردد. انسان واقعی و حقیقی، انسانی است که معبودش "الله جلّ جلاله" باشد و نه چیزهای دیگری چون: بت، فرعون، طاغوت، هوای نفس، شهوت، مال و ...، که همه فانی هستند. پس اگر کسی خدا را فراموش کرد، حتماً و یقیناً خود حقیقی خویش را فراموش میکند، الینه میشود، از پوسته و قالب خویش خارج میگردد (فسق)، و بالاخره به استثمار در میآید و هلاک میشود، لذا فرمود: «وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ أُوْلَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ - و مانند كسانى مباشيد كه خدا را فراموش كردند، پس خدا هم خودشان را از يادشان برد، آنها همان نافرمانها هستند / الحشر، 19»
2- اما، منظور از به یاد او بودن، تصورات و خطورات ذهنی نیست؛ بلکه انسان باید وجهش و جهتش به سوی او باشد، ولی چگونه؟ هم علم به راه لازم است و هم به بیراههها – پس این فقط خالق و رب او و عالم هستی است که میتواند هدایت کند و راه را نشان دهد. از این رو توحید را اصل اساسی اعتقادات و "نماز" را ریشه، ستون عبادت و بندگی قرار داد و فرمود: " إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي – همانا منم الله، خدايى كه جز من خدايى نيست، پس مرا پرستش كن و به ياد من نماز برپا دار.
3- و اما در خصوص اثر محبت اهل بیت علیهمالسلام نیز دقت شود که انسان، عقلاً و فطرتاً محب است و بالتبع مرید و پیرو و نیز الگوپذیر است و در میان همهی الگوها، "انسان" برتر است. از این رو انسانها را الگوی خویش قرار میدهد. اما انسان، به دنبال کسی یا چیزی نمیرود که او را شناخته است، بلکه به دنبال کسی میرود و کسی را الگوی خویش قرار میدهد که او را دوست دارد. انسان به سوی محبوب خویش میرود و نه معقول خویش. از این رو فرمود این انسانهای کامل را دوست بدارید، تا بتوانید آنها را الگوی خویش قرار دهید و از آنها تبعیت کنید و رشد یابید.
- تعداد بازدید : 2506
- 22 شهریور 1393
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: اعتقادی نماز معاد