ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: فلسفه نوین غرب مترصد است که در هر یافتهی "عقلی" ایجاد تردید و تشکیک نماید، حتی در خود "عقل"! تا جایی که [چنان چه اساتید در رشتههای علوم سیاسی، به ویژه "اندیشهها"، به دانشجویان القا میکنند] که نباید آخر هیچ گزارهای نقطه گذاشت. یعنی همیشه به هر چیزی با تردید و شک نگاه کنید.
البته هدف روشن است که وارد این بحث نمیشویم. همین قدر اشاره میگردد که اولاً اگر فلسفه بر "عقلانیت" و استدلال عقلی استوار باشد، راه گریز از حقایق عالم هستی باقی نمیگذارد و ثانیاً با برخورداری از "قطعیت"، راه توجیه امیال [به ویژه در عرصه سیاست] را میبندد.
الف – فیلسوف، باید سخنش (اگر چه فرضیه)، مستدل و منطقی باشد؛ "شاید"، دلیل عقلی و فلسفی نمیباشد.
ب – سخن اهل فلسفه و منطق، نباید نقیض خود را همراه داشته باشد. مثلاً اگر به این دسته از فیلسوفان گفته شود: "بر اساس آن چه میگویید، شاید نظریات شما نیز به خاطر این است که مغزتان این شکلی کار میکند و اگر طور دیگری کار میکرد، چیز دیگری میگفتید" – قطعاً مجبورند پاسخ دهند که بله چنین است. آن وقت گفته میشود: پس آن چه گفتید، اعتباری ندارد و نمیشود به آن اعتنا کرد و در بارهاش بحث و بررسی کرد. چرا که هر کاری بکنیم، با همین عقل است.
ج – اگر به آنها بگوییم: در هر حال انسان با "عقل" میشناسد. عقل نیز مبتنی بر "بدیهیات اولیه"ای که در خلقتش نهادینه شده میشناسد. قواعدی مثل: علت و معلول – حرکت و محرک – محال بودن جمع نقیضین – محال بودن دور و تسلسل – کوچکتر بودن جزء از کل و ... . بر اساس همین قواعد عقلی است که جهان شناخته میشود و علم در عرصههای متفاوت مکشوف میگردد و حتی رشد علم تجربی و تکنولوژی نیز مبتنی بر همین بدیهیات و شناختها عقلی حاصل میگردد. حال آیا با "شایدها" و "اگرها"ی غیر عقلی و غیر منطقی و غیر مستدل و خیالی، این حقایق تغییر مییابند و یا میتوان در آنها تشکیک نمود؟ آیا به غیر از "شاید" دلیل دیگری هم هست؟
د – اگر (نه تنها به یک فیلسوف) و نه تنها به یک اهل علم، بلکه به یک انسان سالم عادی گفته شود: "اگر خورشید گونهی دیگری بود، زمین و آسمانها و کهکشانهای نیز به گونهی دیگری میشدند"، چه پاسخی خواهد داد؟ آیا نمیگوید: فعلاً که این طوری هستند، نه طور دیگری.
حال اگر کسی بگوید: "اگر مغز ما شکل دیگری داشت، اگر عقل ما به گونهای دیگری بود، شاید جزء از کل بزرگتر میشد" پاسخش چیست؟ یا باید سکوت کرد و یا گفت: فعلاً که ابزار شناخت ما عقل است، مغز نیز ابزار و بستر مادی تعقل است، جزء هم از کل کوچکتر است و هیچ دلیل عقلی، علمی، تجربی و ...، نیز برای نفی آن وجود ندارد، چنان چه حتی تصورش نیز نزدیک به محال است.
پس چه اصراری داریم که شناخت عقلی و حقایق عالم شناخته شده را رها کنیم، و با همین عقل و مغز، به دنبال شایدهایی در نفی خودش بگردیم؟
ﻫ – بپرسیم: وقتی میگویید: "شاید، اگر چنین میشد، چنان میشد"، عکسش هم صادق است، حال ما چه کنیم؟ به ویژه با توجه به این که عکس آن با عقل، علم و تجربه نیز ثابت شده است.
پس چه هدفی از این اظهارات مبتنی بر "شایدهای تخیلی" جز القای بیثباتی در اندیشه دنبال میشود؟ اگر چه در القای اندیشههای خود [که بهتر است آنان را ظنّها و گمانهای القایی بخوانیم]، هیچ شایدی ندارند و با قاطعیت آن را بیان و اعمال میکنند.
مباحثه:
استاد: هیچ چیزی قطعیت ندارد!
دانشجو: آیا حتی این که «هیچ چیزی قطعیت ندارد» نیز قطعیت ندارد؟ پس چه را آن را با قاطعیت میگویید؟
استاد: مغلطه نکن!
----
استاد: به هیچ وجه "مفهوم کلی نداریم"؛
دانشجو: آیا این که با قاطعیت میگویید: "مفهوم کلی نداریم"، خودش یک مفهوم کلی نیست؟ و بر اساس گفتهی خودتان باطل نیست؟
استاد: ذهن شما را با مفاهیم کلّی بستهاند و دگم هستید. به همین خاطر غرب پیشرفت کرده و شما عقب افتادید.
دانشجو: آیا علت پیشرفت غرب، شک در تمامی یافتههای عقلی و علمی بوده است؟
استاد: من وقت جدل با تو را ندارم. اگر نمیفهمی، از کلاس من برو بیرون.
----
استاد: شاید جزء از کل بزرگتر باشد، ما چه میدانیم؟
دانشجو: پس ریاضیات و هندسه، و هر گونه محاسبهی "کمّی" و ترسیم بر اساس محاسبات تعطیل؛ چرا که شاید اینگونه نباشد؟ مثلاً شاید 10 به مراتب بزرگتر از 100 است و این ساختار مغز ماست که هر طوری محاسبه میکند، در دل صد، 10 تا 10 وجود دارد؟ شاید یک واحد آپارتمان، به مراتب بزرگتر از برجی باشد که آن را در خود جای داده است؟ و یا خورشید بزرگتر از زمین باشد؟! یا تعداد دانشجویان این کلاس (17 نفر)، بیشتر از کل دانشجویان این دانشگاه باشد؟
استاد: سفسطه نکن، کلاس را به هم نزن.
باور بفرمایید که این مباحث مطروحه، اگر چه خلاصه بیان شد، اما واقع شده است.
کلمات کلیدی:
گوناگون