حجتالاسلام والمسلمین میرباقری: بررسی آثار بکاء (گریه) بر سیدالشهداء علیهالسلام
ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات – (در محضر استاد):
متن زیر، بخشی از سخنرانی جناب حجت الاسلام و المسلمین میرباقری است که در ایام محرم سال 92 به تاریخ 25 آبان ماه در حسینیه چهارده معصوم شهر مقدس قم برگزار شده است. در این جلسه ایشان اشاره می کنند که موت و حیات دو مفهوم متقابل است که به وادی ولایت اهل بیت و وادی ولایت دشمنان ایشان تفسیر شده است، و لذا به شرائط قبل از ظهور حضرت حجت علیه السلام، با عنوان میت یاد شده است که با تجلی ولایت آنحضرت جهان مرده احیاء خواهد شد.
حجت الاسلام و المسلمین میرباقری
(بسم الله الرحمن الرحمین)
بکاء بر سیدالشهداء موجب حیات قلب
در روایات اهلبیت آثار فراوانی برای گریه بر سیدالشهداء علیه السلام شمرده شده است که آمرزش گناهان ، رسیدن به امنیت و نجات در قیامت، عالم برزخ و حتی نجات در همین عالم و حیات قلب از آن آثار است، لذا در روایتی از امام رضا علیه السلام آمده است : «يا ابن شبيب، إن بكيت على الحسين عليه السلام حتى تسيل دموعك على خدّيك غفر اللّه لك كلّ ذنب أذنبته، صغيرا كان أو كبيرا، دقيقا أو جليلا»(1)؛ و یکی از مهمترین آثار گریه بر آنحضرت حیات قلب است، لذا فرموده اند : «اگر کسی بر امام حسین (ع) گریه کند در آن روزی که قلوب می میرند این قلب نمی میرد.»
از این جمله میتوان فهمید که شرائطی به وجود خواهد آمد که در آن حیات قلب از بین خواهد رفت، و آن شرائط حاکمیت ولایت جور بر عالم است، که همان زمان قبل از ظهور حضرت ولی عصر است لذا از ظهور حضرت اینگونه تعبیر شده است: «أَحْيِ بِهِ الْقُلُوبَ الْمَيِّتَة»(2)، گویا قلوب مردهاند و خدای متعال این قلوب میته را به واسطه امام زمان (ع) دوباره احیاء میکند. و نیز تعبیری که در قرآن آمده که تفسیر شده به عصر ظهور حضرت «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها»(حدید/17)، خدای متعال زمین را بعد از مردنش زنده می کند. گویا زمین قبل از ظهور مرده است. فرمود: «بِمَوْتِهَا كُفْرَ أَهْلِهَا وَ الْكَافِرُ مَيِّت»(3)، کافر مرده است. گویا قبل از ظهور همه می میرند و هنگامی که خدای متعال این زمین را احیاء میکند یعنی اهل زمین احیاء می شوند. فرمود: «آن روزی که قلوب میمیرد و حیات از بین می رود اگر کسی بر امام حسین (ع) گریه کرد قلبش آن روز نمیمیرد .»
ولایت اهل بیت ملاک موت و حیات
با توجه به آیه «وَ ما هذِهِ الْحَياةُ الدُّنْيا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوان»(عنکبوت/46) مقابله موت و حیات واضح میگردد، در دار دنیا حیات نیست و چون حیات نیست لهو و لعب است. لذ خاصیت رسیدن به حیات این است که لهو و لعب از انسان برداشته میشود و اگر کسی به آن حیات نرسید دائما در لهو و لعب است و این علامت موت است.
«وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوان» تفسیر شده به محیط ولایت ائمه علیهم السلام که دارالحیوان است. دنیا هم در روایات تفسیر شده به محیط ولایت دشمنان ائمه و ائمه جور که دار لهو و لعب است. اگر در دنیا لهو و لعب اقامه شد و اگر انسانی اهل لهو و لعب بود این علامت این است که داخل در دارالدنیا است. اگر از لهو و لعب فاصله گرفت، پیداست از دارالدنیا بیرون رفته است.
محیط ولایت ائمه جور تماما لهو و لعب است. لهو است چون انسان را به غیر خدا مشغول میکند و اشتغالات دیگر، همه اش بازی است. پس بنابراین اگر کسی وارد دارالدنیا شد به موت قلب مبتلا می شود و اگر داخل بر محیط ولایت اهل بیت شد به حیات طیبه میرسد. محیط ولایت آنها «دارالحیوان» است و طرف مقابلش «دار موت» است. در شرایطی که ولایت ائمه جور حاکم میشود و دار میشود دارالدنیا و محیط لهو و لعب، آن کسانی که اهل بکاء بر سیدالشهداء هستند، آن روز قلبشان نمیمیرد.
در دنیای امروز واقعا قلوب مرده است و همه مشغول لهو و لعب اند و این همان محیط ائمه جور است. چون همه غایاتی که آنها دعوت به آن می کنند لهو و لعب است و فراتر از آن نیست. کسانی که در این محیط، اهل بکاء بر سیدالشهداء (ع) هستند قلبشان نمیمیرد. یعنی گریه بر سیدالشهداء انسان را وارد دارالحیوان و محیط ولایت ائمه (علیهم السلام) می کند. کما اینکه قذارتها و آلودگیهایی که از دستگاه باطل و دستگاه شیطان و نفس متوجه انسان میشود، با بکاء بر سیدالشهداء برداشته میشود و قلبش به زندگی و حیات طیبه میرسد.
حقیقت گناه، شرک در ولایت
گناه از دستگاه امیرالمومنین صادر نمیشود، زیرا گناه یک باطل است، چه دروغ گفتن باشد چه غیبت کردن باشد چه حسدی باشد که منتهی به غیبت می شود و چه بدتر از او یک رگههای تعلقی به شیطان باشد. فرمود: «گناه که می کنید یک نقطه سیاهی در دل می نشیند آن بدترین تأثیر گناه است.» یک تعلقی در قلب، به دستگاه باطل پیدا میشود. و هیهات که یک خلاف و یک شرک خفی به دستگاه امیرالمومنین برگردد. لذا فرمود: «فَمَنْ أَشْرَكَ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ فَقَدْ أَشْرَكَ بِوَلَايَتِنَا»(6)، هرکس مشرک در توحید است مشرک در ولایت است. از دستگاه ائمه که باطل در نمیآید، اگر کسی یک گناه یا یک شرک پنهانی دارد، این شرک در ولایت است. در یک جایی از وجودش یک ولایت غیر آمده است و این بدترین لایه گناه است، گاهی انسان دروغ میگوید یا حسد دارد، اما یک لایه بدترش این است که انسان یک رد پایی از ولایت شیطان و اولیاء طاغوت در وجودش است و این همان مفاد حدیث عقل و جهل است، زیرا گناه از جهل و شیطان و اولیاء طاغوت است، از دومی و اولیست که کلمه جهل و کلمه خبیثه و شجره خبیثه هستند؛ حقیقت گناه ولایت طاغوت است و وجود گناه نشانه دلبستگی و تعلق پیدا کردن به آنهاست،«فَمَنْ أَشْرَكَ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ فَقَدْ أَشْرَكَ بِوَلَايَتِنَا»(7) البته دعوت نامه شیطان، انسان را آلوده نمی کند بلکه آن چیزی که انسان را آلوده می کند، اجابت است.
بکاء، مُطَهِر آلودگیهای باطنی
طهارت نفسی که از توجه به سیدالشهداء و بکاء بر سیدالشهداء حاصل میشود، فقط از آلودگیهای ظاهری نیست چون گاهی ممکن است آلودگیها تا لایههای پنهانی نفس هم پیش برود و «خَبِيئَةَ أَسْرَارِنَا»(4) خبایای اسرار انسان گردد و در لابه لای نفس پنهان شود. لذا فرمود: «ریا یعنی شرک، یعنی آلودگی به شیطان و آلودگی به نفس، و این گاهی تشخیصش از تشخیص مورچه سیاه در شب تاریک بر سنگ سیاه دشوارتر است»؛ یعنی رگههای شرک و رگههای آلودگی، در لایههای پنهانی نفس جا می کنند و کمترین اثر این آلودگی این است که مانع لقاء الله میشود ، زیرا گرچه این شرک، شرک مورد بخشش و مغفور است ولی حجاب می شود و برای لقای حضرت حق باید از تمام انواع شرک دور بود «فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَدا»(کهف/110).
وقتی طلا آب میشود، زبدی روی آب میایستد، که خیلی وقت ها از لایههای باطنی این طلای مذاب، روی آب میآید که در واقع این آلودگی در طلا پنهان بوده است که با آب شدن طلا بیرون می آید، و به فرموده قرآن مثل باطل نیز همین طور است. در تقلب احوال، این آلودگیها رو میآیند و بعد مثل کف دریا کنار می روند.
اشک بر سیدالشهداء نیز این گونه است. مثل این که یک جوششی در درون انسان ایجاد می کند و این طلای وجود مومن، ذوب می شود «فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفاء»(رعد/17). این خاصیت گریه بر سیدالشهداست. اگر گفته شده مثل کف گناهان را به باد میدهد چون گناهان باطل اند. هم کل دستگاه باطل نسبت به دستگاه حق، مثل زبدی و کفی است که روی آب است هم فرد این گونه است. مومن ممکن است یک آلودگی هایی در لابه لای وجودش باشد: شرک هایی، غفلت هایی، صفات رذیله ای، که اینها همه مال شیطان است، «عَدُوُّنَا أَصْلُ كُلِ شَرٍّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ كُلُّ قَبِيحٍ وَ فَاحِشَة»(5). اگر در لابه لای وجود مومن حسد باشد (که این حسد یک جایی سر بر می آورد و به هزارها گناه کبیره تبدیل می شود) باید شسته بشود ولو این که خودش را پنهان کرده باشد. اگر کبر هست، اگر بخل هست، اگر تعلق به دنیا هست اینها همه باید از وجود مومن شسته بشوند. آن اشک وقتی جاری می شود، قبلش یک تقلب احوالی حاصل شده که این تقلب احوال موجب میشود آن صفات پنهانی آشکار و بعد رد شوند.
عاشورا، کوره بلای ذوب کننده مومن
در واقع آن کوره، که موجب ذوب شدن انسان میشود بلای خداست. کوره بلای الهی است که وجود مومن را زیر و رو میکند و آن رگه های پنهانی را می آورد رو و حذفش میکند. این است که خدای متعال وقتی جنگ را تفسیر می کند می فرماید «لِيَبْتَلِيَ اللَّهُ ما في صُدُورِكُمْ وَ لِيُمَحِّصَ ما في قُلُوبِكُمْ»(آل عمران/154) آن کوره بلایی که خدا در عالم درست کرده برای این که کل باطل را مثل زبد حذف بکند، در جایی که باطل وارد جبهه حق شده، حادثه عاشوراست. اگر مومنی وارد این صحنه شد و اشعه و حرارت عاشورا به وجودش خورد او در واقع مثل طلای مذاب میشود و ناخالصی هایش حذف می شود. این خاصیت بکاء بر سیدالشهداست و گناهان انسان را مثل کف حذف می کند.
آلودگی انسان اعماقی دارد، عمقش میشود صفات و عمق نهاییش به تولی و ولایت اولیاء طاغوت و رگه های پنهانی ولایت آنها ختم میگردد. اگر رگه های ظلمات در قلب مومن پیدا شد، باید حذف بشود. حالا آن کوره ای که خدای متعال به پا کرده برای این که هم تک تک مومنین در درون آن بروند، مذاب بشوند و بعد ناخالصی هایشان مثل کف از بین برود و هم کل جامعه مومنین در این کوره قرار گیرند؛ عاشوراست. مومنین هنگامی که در تلاطم عاشورا قرار می گیرند و حرارت عاشورا به آنها بر خورد می کند «إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَيْنِ حَرَارَةً فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِين »(8)، یخشان آب میشود و آن لایههای پنهانی از آنها جدا میشود.
عاشورا، نسیم حیات بخش
حرارت عاشورا، پر از نسیم رحمت و حیات طیبه و حیات قلب و احیاء انسان است. نسیم عاشورا نسیم حیات بخش حقیقت است و قلب انسان را زنده می کند. قلب انسان به توحید، ولایت، بندگی، خشوع و اسرار عبادت راه پیدا میکند. این اثر و آثار دیگر مکررا در روایات ذکر شده است و اگر کسی بخواهد این آثار بر بکاء او وارد بشود باید از ظاهر به باطن سرایت پیدا کند. یعنی هر چه بکاء عمیق تر بشود و لایه های باطنی وجود انسان را بگیرد، این بکاء اثربخش تر است. لذا بکاء مومنین و خواص، بکاء از سرشتشان است. یعنی شاکله شان محزون می شود. این روایت معنایش همین است، «شِيعَتُنا منّا خُلِقُوا مِنْ فَاضِلِ طِينَتِنَا»(9) لذا لیحزنون لحزننا، فرمود: مومن روحش از طینت ماست و از علّیین است. لذا ما را دوست میدارد و مایل به ماست. پس محبت در عمق روح مومن است، و این محبتی که در سرشت و عمق وجود مومن است، انسان را به کوره بلای سیدالشهداء می برد. به اندازه ای که سرشتش به امام نزدیکتر است بکائش و حزنش عمیق تر است. لذا از اعماق وجود مومن این بکاء می جوشد. ریشه اش کجاست؟ در حب است، فرمود: «متمایل به ما هستند ما را دوست د ارند چون از گل ما هستند». این ارتباط با امام و این رشته رحمت خداست که مبدأ بکاء می شود. و لذا گریه مومن در همه لایه های وجودش اثر می گذارد. همه لایه های وجودش را متلاطم می کند و اگر ناخالصی ای در عمیق ترین لایه های وجود مومن پنهان شده، با این گریه آشکار می شود. اگر گریه ظاهری بود ظاهر را آراسته می کند مگر این که عمق پیدا کند. گریه مومنین این گونه است. لذا گریه اصلی، گریه محبین است. اگرچه بکاء اقسامی دارد.
منابع:
(1) تسلية المجالس و زينة المجالس، ج 2، ص: 446
(2) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج 1، ص: 415
(3) كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص: 668
(4) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج 2، ص: 804
(5) الكافي ، ج 8، ص: 243
(6) تفسير القمي، ج 2، ص: 47
(7) تفسیر برهان، ج 3، ص 690.
(8) مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج 10، ص: 318
(9) بحار الأنوار، ج 53، ص: 303
- تعداد بازدید : 2020
- 2 آبان 1393
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: در محضر استاد