ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: دقت کنید که صدر و ذیل این سؤال چقدر با هم متفاوت است و حتی ناگهان، متضاد هم میشود! در صدر سخن از یکی شدن خواست بنده با خواست خدا در میان است و در ذیل، خدا حذف میشود و "خواست من"، ملاک و محور و هدف قرار میگیرد! و همه مشکلات و انحرافات از همین "من" و "خواست من" نشأت میگیرد.
الف – توحید همین است که انسان یکپارچه و خدایی شود. بدیهی است که هر چه در مسیر رشد پیش رود، خواستههایش منطبق با خواست خداوند میشود، نه این که انتظار داشته باشد که خواست خدا مطابق خواست او باشد. بیتردید وقتی خواست بنده، با خواست خدا یکی شد، یک خواست و اراده است، اما رنگ الهی دارد و نه رنگ بشری.
ب – بشر در خودش هم توحید (وحدت) ندارد و اسلام آمده است تا این وحدت را ایجاد کند. ما به خاطر همین کثرت گرایی و نرسیدن به توحید و وحدت، آرزوهایی داریم که حتی با عقل و فطرت خودمان نیز سازگاری ندارد، چه رسد با علم و حکمت و مشیّت خداوند متعال – آرزوهایی داریم که با خیر و مصلحت ما سازگاری ندارد – آرزوهایی داریم که با حکمت و مصلحت سازگاری ندارد – آرزوهایی داریم که با سلامت جسم، روح و روان ما سازگاری ندارد – آرزوهایی داریم که اساساً با نظام احسن خلقت و ساختار اجتماعی سازگاری ندارد ...، بعد انتظار داریم که اراده و مشیت پروردگار علیم و حکیم، با خواست ما منطبق گردد؟!
اسلام با کانون قرار دادن "توحید" این وحدت بین عقل، فطرت، دل، آرزو، نیاز، خوشایند، ناخوشایند، روح، نفس و بدن را ایجاد میکند که خواستههای عقلی و فطری و نفسی و ... در یک انسان، نه تنها متضاد و مزاحم دیگری نباشد، بلکه همه در یک راستا باشد.
ج – منطبق شدن اراده و مشیّت الهی با خواست بشر، در حالی که توحید محقق نگردیده و بشر سراسر شرک و جهل است، چه مفهومی دارد؟ آیا خداوند متعال از علم و حکمت خود دست بکشد و فقط بنا به قدرتش، هر چه را بشر خواست محقق کند؟!
فرض کنید که شما خواستهای دارید که حتی از هر حیث (معنوی و مادی) به نفع شماست؛ حالا اگر به ضرر دیگری باشد چه؟ مگر او انسان و مخلوق نیست؟ مگر مستقلاً خلق نشده است؟ مگر منافع و مضرات خاص خود را ندارد؟ مگر در تقریر سرنوشت خود اختیار ندارد؟!
د - منطبق شدن اراده و مشیّت الهی با خواست بشر، یعنی خداوند متعال، ربوبیّت (رب یعنی صاحب اختیار و تدبیر کننده امور) عالم هستی را به بشر منتقل کند.
حال این محال را فرض کنیم؛ خب چه میشود؟! من آرزو دارم که امروز باران ببارد، شما آرزو دارید که نبارد و آفتاب باشد، دیگری آرزو میکند که سر ظهر غروب شود و ... – نگویید این مربوط به کائنات است، ما آرزوهای دیگر را میگوییم؛ چرا که همه چیز در همین چرخه هستی و کائنات است و در هم تأثیر گذار هستند. شما آرزو دارید با فلانی ازدواج کنید؛ اما او چنین آرزویی ندارد؛ یا او نیز آرزو دارد با کس دیگری ازدواج کند؛ یا آرزویش منطبق با آرزوی شما هست، اما تحقق آن منطبق با سایر شرایط نیست، حالا کدام آرزو باید محقق شود؟! آیا زمین و آسمان به هم دوخته شود تا شما به آروزی خود برسید؟!
نکته:
یک - اصل بر این است که بنده خودش را با اراده و مشیّت الهی منطبق نماید نه این که خدای تعالی خودش را با بندگانش منطبق کند. البته کسی که در این راه قدم بردارد، با نیازها، کمیها، کاستیها، نقصها و مشکلاتی مواجه میشود که رفع آنها در امکان و قدرت خودش نیست، لذا دست به دعا بر میدارد، هدف را با «إِيَّاكَ نَعْبُدُ» به قلب و زبان بیان میدارد و با «إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ»، استعانت و مدد میجوید. خدایش هم وعده داده که تو مرا بخواه و بخوان، منهم دعای تو را اجابت میکنم و هر کس دعا نکند، عبادت نکرده و مستکبر است.
«وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ» (غافر، 60)
ترجمه: پروردگارتان اين دعوت را كرد كه مرا بخوانيد تا استجابت كنم؛ به درستى كسانى كه از عبادت من استكبار مىورزند به زودى با كمال ذلت داخل جهنم خواهند شد.
دو – اصل بر این است که ما تسلیم پروردگار عالم شویم و مسلمان گردیم، نه این که حق تعالی تسلیم ما گردد. پس اگر کسی موحد، مؤمن و تسلیم شد، خواست و ارادهاش منطبق میشود با خواست و ارادهی خداوند علیم، حکیم، متعال و منّان.
حدیث:
امام زمان، حضرت مهدی علیه السلام: «قُلُوبُنَا أَوْعِیَهٌ لِمَشِیئَهِ اللَّهِ فَإِذَا شَاءَ اللَّهُ شَیْئاً شِئْنَا وَ اللَّهُ یَقُولُ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ»
ترجمه: قلوب ما ظرف و وعاءِ مشیت الهی است. پس هنگامی که خدا چیزی را بخواهد ما خواستهایم. و این قول خداوند است که می فرماید: نمیخواهید مگر آنچه را که خدا میخواهد. (الغیبه طوسی: ص۲۴۷)
نتیجه:
*- پس ما باید تلاش کنیم که توحید داشته باشیم، موحد گردیم، تا سرتاسر وجودمان نیز یک جهت و یک سو شده و وحدت بیابد، آن وقت نه تنها خواستههای ما متضاد یک دیگر نمیشود، بلکه منطبق میشود با خواست خدا؛ نه این که انتظار داشته باشیم خداوند اراده، مشیّت، علم، حکمت و قضا و قدرش (اندازههای حتمی و غیر حتمی و متغیر) را با خواست ما منطبق کند و ربوبیّتش را منطبق با خواست ما نماید! این که دیگر دعا نیست.
*- پس ما باید تلاش کنیم تا ایمان و بصیرت پیدا کنیم و ببینیم که خدا چه میخواهد؟ ببینیم او از ما چه خواسته است؟ چه امر و نهیای کرده است؟ چه بایدها و نبایدهایی را برای رشد و تقرب ما تشریع کرده است؟ چه کسانی را اسوه، الگو و امام ما قرار داده است؟ ما باید ببینیم که "خواست ما"، چقدر با خواست آنها انطباق دارد؟ بعد در این مسیر نیازهای مادی و معنوی خود را بشناسیم و بخواهیم؛ نه این که نظام با عظمت خلقت را بازی فرض کنیم و از کسی که خلق کرده و ربوبیت میکند، به بهانهای این که قادر مطلق و فعال ما یشاء است، انتظار داشته باشیم که اولاً همه خواستههای ما محقق شود و ثانیاً آن گونه و در هنگامی که خودمان میخواهیم! این که به یک بازی، آن هم بازی خیالی شبیهتر است، چرا که بازی واقعی نیز محدودهها، اندازهها و مقرراتی دارد، و البته عالم هستی و خلقت، بازی نیست. فرمود: من بازی خلق نکردم (خداوند سبحان، علیم و حکیم، بازی نمیکند)، پس شما نیز به بازی نگیرید.
«وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ * لَوْ أَرَدْنَا أَن نَّتَّخِذَ لَهْوًا لَّاتَّخَذْنَاهُ مِن لَّدُنَّا إِن كُنَّا فَاعِلِينَ» (الأنبیاء، 16 و 17)
ترجمه: و ما آسمان و زمين و آنچه را در ميان آن دو است به بازى و سرگرمى نيافريدهايم * اگر مى خواستيم بازيچه اى بگيريم، بى ترديد آن را از نزد خود مى گرفتيم اگر انجام دهنده [چنين كارى] بوديم.
کلمات کلیدی:
گوناگون دعا