ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: ابتدا به صورت مسئله و نتیجه حاصله توجه نمایید و در اهداف آن تأمل کنید. از معماری ایران و عرب گرفته، به نفی اقتصاد و فلسفه اسلامی رسانده است؟!
*- اغلب مردمان امریکا و اروپا، قرنهاست که مسیحی و یهودی بوده هستند، در حالی که حضرات موسی و عیسی علیه السلام اهل فلسطین هستند که منفور امریکا و اروپاست؛ و فلسطینیها نیز اکثراً مسلمان بوده و هستند. آیا میشود گفت: اگر تورات و انجیل چنین قابلیتی داشت، پس چرا در خود فلسطین باقی نماند؟!
*- پس اگر ایرانیها، به حکمت و فلسفه در اسلام، اخلاق و اقتصاد اسلامی و انطباق معماری و ادبیات با باورها و احکام، نبوغ، همّت و ذوق بیشتری داشتند، نمیتوان گفت: چرا در مکه چنین نشد؟!
الف - مکاتب پست مدرن و سپس پسا پست مدرن، ساختار، تدوین، تبیین و ترویج نظریات خود را بر دو پایه استوار کرده است که عبارتند از: "معماری و ادبیات". البته بد نیست، این هم شیوهای است، اما زیربنا نیست. چرا که هم معماریها در طول قرون متفاوت بر یک دیگر تأثیر و تأثر داشتهاند و هم ادبیاتهای گوناگون و هر کدام نیز ریشه در فرهنگها و باورها داشته و دارند.
هنوز که هنوز است، در جهان غرب، زیباترین اسمها، اسم ملائک و انبیای الهی است که با تفاوت اندکی در لهجه و گویش بیان میشود. مثل آدام – آبراهام – میشل، ژوزف، ماریا، گابریل، سوزان، نارسیس و ...، که از اسامی حضرات آدم، ابراهیم، میکائیل، یوسف، جبرئیل (ع) و اسمهایی چون سوسن و نرگس گرفته شده است. همین طور معماریها از گذشته تا کنون در یک دیگر تأثیر داشتهاند. معماری قدیم ایرانی در معماری قدیم روم (یونان فعلی) و رم (ایتالیای فعلی)، و نیز معماری آنها در معماری ایران و ...؛ چنان که بقایای ابنیه باستانی ایران مثل تخت جمشید، با بقایای کاخهای مشابه در روم و ایتالیا بسیار شبیه هم هستند.
ب - بیتردید، نفوذ و سلطهی فرهنگها، چه با قدرت نظامی و جنگ و فتح محقق شده باشد و چه با قدرت اقتصادی، علمی و ...، هم سبب تغییر معماریها شده است و هم در ادبیاتها و حتی زبانها متفاوت اثر گذاشته است.
*- البته گاه قدرت فرهنگی و توان ادبی "کلام" آن قدر عقلانی، مستدل، ژرف، لطیف و زیباست که نفوذ و جذب است، مستلزم جنگ، سلطه حکومتی یا اقتصادی یا فرهنگی نمیباشد به تنهایی سبب نفوذ و اثر گذاری میگردند؛. مانند قرآن کریم و نهج البلاغه، یا هم چنین آثار حکما و ادبای مسلمان ایرانی، مانند ملاصدرا و بوعلی سینا ... سعدی، حافظ و مولوی. چنان که از بزرگان ادبیات عرب گرفته، تا "گوته" ادیب و شاعر بزرگ آلمانی و حتی تا "نیچه" فیلسوف، شاعر، آهنگساز و فیلولوژیست کلاسیک آلمانی، از حافظ تأثیر گرفتهاند و به مدح او پرداختهاند. گوته برای حافظ شناسی به ایران سفر کرد و فارسی یاد گرفت و نیچه در قصیدهی بلندی در مدح حافظ میگوید:
«میخانهای که تو برای خویش پیافکندهای - فراختر از هر خانهای است
جهان از سر کشیدن مییی - که تو در اندرون آن میاندازی، ناتوان است.
پرندهای، که روزگاری ققنوس بود، در ضیافت توست
موشی که کوهی را بزاد - خود گویا تویی و ... » (اکنون میان دو هیچ/ مجموعه اشعار نیچه، ترجمه علی عبداللهی)
گاه اشعار شعرای ایرانی سرلوحه سازمانها و محافل قرار میگیرد و حتی خوانندگان منحطی چون «مادونا = که معنایش مریم مقدس است»، اما خودش تابلوی تبلیغاتی فراماسون، با لوگوی "ایلومیناتی" میباشد، برای اشتهار و جذب بیشتر مخاطبین، اشعار مولوی را میخواند.
ج – به عنوان یک نمونهی آشکار، معماری ایران و ادبیات غنی فارسی، در دورهی سلجوقیان به ترکیه کنونی نفوذ یافت. هیمن معماریِ ترکیه که مخلوط ایران و روم بود، در دورهی عثمانیها به کشورهای عربی و از جمله "مکه و مدینه" نفوذ یافت و ساختار مهندسی مسجدالحرام در مکه و مسجد النبی صلوات الله علیه و آله در مدینه، و بالتبعِ آنها ساختار معماری مساجد و کاخها را نیز در کشورهای عربی تغییر داد.
معماری اسلامی:
بله، به صورت مستقیم چیزی تحت عنوان "معماری اسلامی" نداریم؛ اما اگر بخواهیم تاریخ و فلسفه معماری را مورد مطالعه قرار دهیم، چیزی تحت عنوان معماری ایرانی، رومی، عربی، چینی و ... نیز نداریم؛ بلکه این مُدلها در معماریهای متفاوت، منطبق با دیدگاههای فلسفی، باورهای اعتقادی، منافع مادی و معنوی، شرایط اقلیمی و بالاخره امکانات موجود مبتنی بر "علم و ثروت و جمعیت و ..." به وجود آمدهاند.
به عنوان مثال: در میان ملتها و فرهنگهای اسلامی، شکل دوّاری گنبدها، و شکل محرابی درها و پنجرهها، از نگاه به آسمان که محل نزول برکات میباشد گرفته شده است و فرو رفتگی درها و پنجرهها به تناسب حفاظ از دید طراحی شده است و رو به قبله بودن ساختمان یا رو به قبله نبودن سرویس بهداشتی (توالت، مستراح) با توجه به احکام اسلامی معماری شده و میشود؛ و در میان فرهنگهای فرعونی یا به قول امروزه "فراماسونی و شیطانپرستی"، شکل مثلثی در بناها، سردرها و حتی ستونهای نمادین، برگرفته از اعتقاد به برج ساختن هامان به امر فرعون، برای انداختن تیر به سوی خدا میباشد که "مصر" مرکز این فرهنگ بوده است؛ و هم چنین شکستن هنجارها و اصول و ضوابط در برخی از معماریهای نوین، برگرفته از اعتقادات نهیلیسمی (پوچگرایی) میباشد که امروزه تحت عنوان ایسمهایی چون "پسا پست مدرنیسم" و معماری پست مدرن ترویج میگردد. و البته این "ایسم"ها نیز هیچ کدام جدید و مدرن نیستند، بلکه ریشه در افکار و اندیشهها و حتی ادبیات جاهلیت در گذشتههای دور دارد:
«دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ – ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ»
علوم انسانی:
اما، چون نقشهی خاصی برای چگونگی مهندسیِ چینش خشت و آجر روی هم در اسلام ارائه نشده است، و نتیجه گرفته شده که "پس چیزی تحت عنوان معماری اسلامی نداریم"؛ دلیل نمیشود که "اخلاق اسلامی" – "تربیت اسلامی" – "فلسفه و حکمت اسلامی" - "اقتصاد اسلامی" و ... نیز نداشته باشیم؛ چرا که اینها همه از مقولهی "علم" هستند.
*- اگر "عالم هستی" را داریم، پس "جهانبینی" هم داریم؛ حال خواه توحیدی و اسلامی باشد، یا مادی و الحادی.
*- اگر انسان جهانبینی دارد، پس حتماً ایدئولوژی هم دارد که باید منطبق با جهانبینی خودش باشد، خواه ایدئولوژی اسلامی باشد، و خواه غیر اسلامی و تکفیری (کفرآمیز) باشد.
*- اگر انسان فطرتاً موجودی اجتماعی (مدنیّ الطبع) است، پس یقیناً قانونگرا و شریعت گرا و الگو پذیر است. لذا قوانین و الگوهای اخلاقی، رفتاری، اقتصادی، سیاسی و ... دارد، خواه اسلامی و خواه غیر اسلامی.
اهداف سیاسی از بازی با کلمات:
چنان که بیان شد، زیرساخت مکاتب نوین را (ظاهرا) بر ادبیات و معماری بنا نهادهاند. پس ادبیات نقش کلیدی را در تعریف هر حقیقت و واقعیتی ایفا مینماید، و بالتبع زمینهساز تحقق اهداف سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و میباشد. به عنوان مثال: میتوان نام دیکتاتوری مدرن را لیبرالیسم گذاشت – نام بردهداری مدرن را فمینیسم گذاشت – نام لشکر کشی، جنایت و قتل عام را مبارزه با تروریسم گذاشت و ... . اینها همه کلمات، اسمها و ایسمها هستند که در قالب الفاظ تعریف و تبلیغ میشوند، اما در حقیقت نگاهها، مواضع و سرنوشتها را تغییر میدهند.
جهان امروز، جهان علم نامیده شده که با "کلام" تبیین میگردد، لذا معجزهی آخرین نبی و رسول الهی نیز از سنخ "علم" است که با کلام تبیین شده است، یعنی "کلام الله مجید = قرآن کریم".
*- شاید ابتدا بسیار ساده به نظر آید که بگوییم: فرقی نیست بین "اخلاق اسلامی" با "نگاه اسلام به علم اخلاق" – "اقتصاد اسلامی" یا "نگاه اسلام به اقتصاد" – "سیاست و حکومت اسلامی" با نگاه اسلام به سیاست و حکومت" و ...؛ اما میپرسیم: اگر فرقی ندارد، پس چه اصراری دارید که بگویید: «اقتصاد اسلامی – فلسفه اسلامی و ...» نداریم و غلط است و «نگاه اسلام به اقتصاد و فلسفه» صحیح است؟! چرا نمیگویند: هر کدام را که بگوییم صحیح است؟!
علت اصلی این است که با حربهی ادبیات، در بازی با کلمات در جملهسازی، به زیرساختهای یک دین، یا مکتب، یا فرهنگ و تاریخ یک ملت حمله میکنند، تا فرو ریزد و دین و مکتب خود را به سلطه برسانند.
نتیجه این میشود که بگوییم: چیزی تحت عنوان جهانبینی اسلامی – ایدئولوژی اسلامی – اخلاق اسلامی و ... نداریم! بگویید: نگاه اسلام به جهان، به ایدئولوژی، به اخلاق و ... ! این «نداریم»، یعنی خلع سلاح.
نتیجه حاصله از القای معنای فوق این است که بگوییم: پس چیزی تحت عنوان شریعت اسلامی نیز نداریم. چرا که "شریعت"، همان قوانین منطبق با جهانبینی است، و همین قوانین است که در ادبیات اسلامی، به آن "احکام" گفته میشود. پس اگر جهانبینی و ایدئولوژی و شریعت اسلامی نداریم، احکام اسلامی هم نداریم.
نتیجه نهایی نیز این نیست که گفته شود احکام شخصی نداریم؛ وضو و طهارت و نماز نداریم. خیر؛ ابتدا با اینها کاری ندارند، بلکه میخواهند به این نتیجه برسانند که چیزی تحت عنوان: حکومت اسلامی نداریم. چرا که حکومت، یعنی سلطهی قوانین و احکام در تمامی شئون زندگی فردی و اجتماعی؛ خواه الهی و اسلامی باشد، خواه استکباری و فرعونی باشد، و یا به اصطلاح غلط امروزی، لیبرال دموکراسی باشد – در هر حال تا حاکم نشود، اجرا نمیشود و حاکم نمیشود، مگر آن که به حکومت برسد.
نتیجه آن که میخواهند القا کنند، نگویید: ما مسلمانیم و برای حکومت اسلامی، و برای استقرار شریعت اسلامی، در عرصههای متفاوت اخلاقی، فرهنگی، اقتصادی، امنیتی، اجتماعی، تعاملات بینالمللی و ...، تلاش و قیام و جهاد میکنیم؛ بنشینید سر جایتان، تا دیگران که اینها را دارند بر شما حکومت کنند و هر چه آنها از جهانبینی گرفته تا قوانین منطبق با آن (شریعت) دیکته کردند، بگویید چشم و اطاعت و تبعیت کنید. یعنی بندگی فراعنه را به جای بندگی خداوند متعال برگزینید.
پس، ببینیم که چرا اصرار بر تغییر معنا و مفهوم کلمات و جملهبندیها دارند؟ چون سبب تغییر و سقوط فرهنگها و بالتبع سیاستها (مواضع) میشوند، و آنها میتوانند با تخریب کامل ساختار فعلی، ساختار مطلوب خود را در حکومت، با معماری و ادبیات دلخواه و مطلوب نوسازی کنند.
دقت کنید که اغلب نظریههای به اصطلاح جدید (که همه قدیمی هستند)، برای القای فکری و جهت توجیه حاکمیت استکبار جهانی به مرکزیت امریکا و انگلیس طراحی شدهاند. اگر دقت کنید جامعه غربی، طی نیم قرن اخیر، فلاسفه را کنار گذاشته است و این "جامعه شناسان" هستند که نظریات فلسفی میدهند!
کلمات کلیدی:
سیاسی حج