اگر کسی شخص دیگری را عمدا بکشد باید قصاص شود. درحالی که مرگ زندگی به دست خداست یعنی مقدر شده بود که این شخص در این زمان بمیرد و کشته شود. پس چرا قاتل باید قصاص شود؟ (گیلان)
ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: اگر مرگ مقتول به دست قاتل، تقدیر جبری الهی است، مرگ قاتل به سبب قصاص نیز مرگ جبری الهی است، پس چرا معترض میشوند.
قبل از پاسخ به متن سؤال، دقت نمایید که این شبهه چند سالی است که رایج میباشد و البته هدف از رواج آن در اذهان نیز بحث احکام قصاص نمیباشد، بلکه کاملاً سیاسی است (که توضیح داده خواهد شد) و به همین دلیل، سؤال و پاسخ، با این که ظاهراً صبغه اعتقادی و نیز فقهی دارد و مربوط به احکام یا مباحث جبر و اختیار میباشد، در بخش سیاسی درج گردید.
اگر فرض کنیم چنین است که در سؤال مطرح شده، خب مقدرات الهی که فقط مرگ نیست، همه امور عالم، مقدر است. پس اگر مال کسی را بردند، نه تنها نباید شاکی شود، بلکه اصلاً به دنبالش نرود، چون مقدر است و اگر خیلی مؤمن است، خوشحال و شاکر باشد که مالش را بردند – یا اگر قصد تجاوز به نوامیس مادی و معنوی ملتی کردند، پس هیچ واکنشی نشان ندهند و بگویند مقدر است ... و حتی اگر خیلی مؤمن و متقی است، خودش دو دستی تقدیم کند، تا مقدرات الهی سختتر محقق نشود. مثلاً دزدی به خونریزی نرسد.
این معانی در حالی به اذهان عمومی مسلمانان القا میگردد که خودشان از یک خط نازکی که در تصادف روی خودرویشان بیافتد نمیگذرند و خسارتش را میخواهند و عامل ناراحتی و ترس سگشان را نیز به دادگاه میکشانند تا مجازات شود! این ادعا در حالی مطرح میشود که پرونده رسیدگی به شکایات در تمامی دادگاههای جهان، در نوبتهای چند ماهه و چند ساله میخوابد – خب بگویند: مقدر است.
اینها میخواهند القا کنند که «اگر تو کلاه مرا برداشتی یا در حق من ظلم و جنایتی کردی»، همه چیز در این عالم علت و معلول است و اختیار در آن نقش دارد و حق داریم تا تو را مجازات و قصاص کنیم؛ اما «اگر من کلاه تو را برداشتم و در حق تو ظلم و جنایت کردم»، بگو: تقدیر الهی چنین بوده است و دم بر نیاور، دو رکعت نماز شکر نیز به جای آور که خیلی مستحب است که انسان در هر حالی شاکر باشد. برایتان آیه و روایت و حدیث نیز میخوانند!
جبر و مقدرات یزیدی:
کاربرد اندیشههای حق و باطل، در سیاست است. چه سیاست خُرد در مدیریت امور شخصی و خانوادگی، چه سیاست کلان در سطح یک کشور و چه سیاستهای جهانی.
مسئله "جبر و اختیار" نیز نقش و اثر سیاسی مستقیمی دارد. بنیانگذار تئوریک اعتقاد به جبر در ظلم، قتل و جنایت، یزید ملعون بود که پس از فاجعهی عظیم و اسفبار کربلا و عاشورا، در آنجایی که کاروان اسرا را آوردند و او خود را مقابل حضرات زینب کبری و امام سجاد علیه السلام دید و ترسید که حقایق روشن شود و مردم علیهاش بشورند، زود متوسل به موضوع "جبر در قتل و مرگ و کشتار" گردید و گفت: «دیدی خدا با برادرانت چه کرد؟» یعنی همه مقدرات و از جمله مرگ، دست خداست، پس مرا بابت این حادثه مؤاخذه و سرزنش نکنید. من مأمور اجرای اراده الهی بودم، لذا جا دارد ضمن تشکر و تقدیر، مقام و منزلتم را در درجهای ببینید که از سوی خدا مأمور شدم تا امام حسین علیه السلام را بکشم، و نتیجه بگیرید که خدا حق را به ما داده است.
و وقتی حضرت زینب علیهاالسلام فرمود: «مَا رَأیتُ الاّ جَمیلاً» یعنی از کار خدا، فعل خدا و اراده خدا جز زیبایی و شکوه ندیدم، اما آن چه تو کردی، همه ظلم، فساد و جنایت بود، زود گفت: به خدا من نمیخواستم چنین شود، خدا لعنت کند عمر سعد را که چنین کرد. پس خیلی زود اختیار را قبول کرد، اما دیگری را مقصر قلمداد نمود. ما اسم این اندیشه را میگذاریم «جبر یزیدی – مقدرات یزیدی».
هدف از این شبهه:
هدف از این شبهه، قصاص یک قاتلی که مست کرده یا در دعوا با اسلحه گرم، یا دشنه، یا چاقو، یا قمه و یا ...، دیگری را به قتل رسانده و اکنون باید قصاص شود نمیباشد؛ بالاخره چه در اسلام و چه خارج از اسلام، هر مجرمی که به دام افتد، مکافات و مجازات میگردد؛ بلکه هدف بالاتر از این حرفهاست، منتهی از اینجا شروع کردهاند تا زیر ساخت اعتقادی را بزنند.
اگر چنین فرضی مورد قبول واقع شود، معنایش این است که اگر امریکا، انگلیس و اسرائیل و سایر جانیان مستکبر و کافر در بوسنی، میانمار یا غزه و فلسطین و لبنان و بحرین و مصر و یمن و سوریه و دیگر بلاد اسلامی، به جان مسلمانان افتادند و آنها را قتل عام کردند و نسل کُشی به راه انداختند، زنان و کودکانتان را نیز به قتل رساندند، شما نباید معترض باشید، نباید مقابله کنید، نباید با آنها بجنگید، حتی در لفظ هم مرگ بر آمریکا و انگلیس و اسرائیل نگویید، مبادا به فکر مقابله و قصاص بیافتید، چون همه مقدرات الهی بوده میباشد.
حال اگر بگویید: پس اگر من نیز قاتلین خود را بکشم، مقدرات الهی است، میگویند: خیر، در اینجا اختیار با خودت بوده و اگر این کار بکنی، تروریستی و ما با تروریسم در سطح جهان مبارزه و مقابله میکنیم. در اینجا دیگر هیچ بحثی از تقدیر به میان نمیآید، بلکه "حقوق" مطرح است.
تقدیر مرگ:
حال به اصل موضوع بپردازیم. مکرر بحث شد که "قَدَر" یعنی اندازه و اصلاً معنای جبر ندارد. "تقدیر الهی" نیز یعنی اندازهای که خدا آن را خلق و وضع کرده است و معنایش جبر الهی نیست. برخی از مقدرات (اندازهها) مبتنی بر جبر است و برخی دیگر مبتنی بر اختیار است و دین و احکام آمده تا انتخاب و اختیار انسان را اصلاح نماید.
خداوند علیم و حکیم، در خلقت انسان، اندازههایی قرار داده است. به عنوان مثال: با مغزش میتواند به علوم بسیاری در عالَم دست یابد، اما در عین حال جنس این مغز، به گونهای است که اگر یک ضربه کوچکی به آن اصابت کند، چه بسا دچار خونریزی مغزی شده و هر چه یاد گرفته را فراموش کند و حتی بمیرد. اینها همه یعنی اندازهها (مقدرات).
بر اساس این اندازهها (مقدرات)، انسان هر چقدر هم که مراقب سلامت خود باشد، میمیرد – اما در اندازههای دیگری، انسان مختار است که در مرگ و زندگی خود دخیل باشد. خب این هم مقدر الهی است. پس اگر جاهلی سنگی برداشت و بر مغز دانشمندی کوبید و او خونریزی مغزی کرد و پس از مدتی هم مُرد، یا با شلیک گلولهای دانشمند یا فرد عادی را ترور کرد، نمیشود گفت: جای هیچ گله و شکایت و قصاصی نیست، چون مرگ مقدر الهی است.
بله، خداوند متعال در اندازهگذاریها (تقدیرها)، مقدرهای ثابت و مشروط دارد. مقدر ثابتش این است که این مغز بالاخره یک زمانی فرسوده و از کار افتاده میشود – هم چنین از مقدراتش این است که اگر کسی شراب نوشید، مغزش مختل میگردد – هم چنین از مقدراتش این است که اگر به انسان اختیار داده، ممکن است کسی قصد جان دیگری را اختیار کند – لذا از مقدراتش این شد که در قوانین و احکام هدایتی و تربیتی بفرماید که قصد جان بی گناه را نکنید - و از همان مقدرات و احکامش این است که بگوید: قاتل باید قصاص شود، تا امنیت بر جوامع انسانی حاکم گردد و تأکید مینماید که اهمیت قصاص را اهل تفکر و تعقل درک میکنند و تصریح میکند که قصاص سبب تقوا (پرهیز از ظلم و جنایت) میگردد – اینها همه مقدرات الهی است.
«وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَاْ أُولِيْ الأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ» (البقره، 179)
ترجمه: براى شما - اى صاحبان خرد - در قصاص، زندگى است (در پياده كردن حكم قصاص، برای جامعه زندگى است)، باشد که (از خونريزى به ناحق) پرهيز كنيد.
خب، حالا آنان که میخواهند با "الهیات" به جنگ احکام خدا بروند، بگویند: اگر مرگ مقتول تقدیر جبری است، پس چرا خدا امر به قصاص کرده است؟ آیا میخواهند به نام خدا و دین خدا و سنت الهی، به جنگ خدا و قرآن و احکامش بروند؟! این همان اسلام امریکایی و انگلیسی است. اسلام خوارج مدرن است.
پس این که میبینید همزمان با یک جوّ خارجی علیه حکم اعدام در ایران، ناگهان جوّی تبلیغاتی در دانشگاهها، مطبوعات، تریبونها و حتی برخی از منابر علیه حکم الهی «قصاص» به راه افتاد، یکی بحث «جبر و اختیار و مقدرات» را پیش کشید، دیگری از اخلاقیات و گذشت و لطف و بخشش سخن به میان آورد، دیگری به نام مجتهد و مفسر، به تفسیر پرداخت و ...؛ به خاطر یک یا دو یا چند نفر قاتل نبوده و نیست، بلکه تخدیر اذهان عمومی در قبال جنایات استکبار و ظلم و جنایت جهانی است.
چرا حجت الاسلام سید حسن مصطفوی (خمینی) ...؟
همزمان با یک جوّ خارجی و بالتبع داخلی علیه احکام اعدام و قصاص، حجت الاسلام سید حسن مصطفوی (مشهور به سید حسن خمینی) نیز در این خصوص صحبت کرد.
وی ابتدا از قصاص طوری سخن گفت که گویا خواهان قصاص، شخص کینهجو است و افزود:
«کینه همچون موریانهای است که یک جامعه را از بین میبرد به همین دلیل است که پیامبر اکرم میفرماید عفو دو طرفه کنید تا کینهها از جامعهتان رخت ببندد.»
البته در تأکید و تکیه بر «دو طرفه» نیز باید تأمل کرد، چرا که ایشان نیز این بحث را به خاطر حکم قصاص یک قاتل یا قاچاقچی نگفتند، بلکه همان بحث سیاسی است و در بحث سیاسی نیز طرف مقصر و مجرم، بر این است که بگوید: یا فقط شما مقصرید، یا حداکثر هر دو طرف مقصریم، نه این که فقط ما مقصر باشیم.
بعد با سیاق ادبیات آیه مکرمه که میفرماید در قصاص حیات است، وی میگوید:
«کسانی که بخشایش میکنند یک حق بر گردن قاتل دارند که به آنها زندگی دوباره میدهد و حق دیگر بر گردن اجتماع دارد که جامعه را از کینه صاف میکند. بنابراین این بخشش به جامعه عزت میدهد.»
خب، اگر یک جا بحث از آثار مرحمت و بخشش باشد و این حرفها گفته شود، شاید بشود تا حدودی پذیرفت، اما وقتی در جایی بحث از "قصاص" است، چرا باید خواهان قصاص کینهجو نشان داده شود و در ضمن بر عکس آیه قرآن که فرمود: «در قصاص برای شما حیات است، ای صاحبان فکر»، گفته شود: «بخشنده به قاتل و جامعه حیات میدهد»؟!
البته از سیاق کلام معلوم بود که هدف سیاسی است و عفو را به منظور آزادی چه کسانی میگوید و اصلاً در این بحث کاری به آیه قرآن، فقه، احکام، قصاص، قاتل، مقتول و ... ندارد. او میگوید:
«بخشش یک زندانی کار خوبی است، اما شرط اول این است که ما و مسئولان از خودمان شروع کنیم، بمباران خبری میکنیم که کسی را میخواهند قصاص کنند، اما اگر ما از خودمان شروع کنیم این تبدیل به یک فرهنگ میشود.»
در خانه اگر کَس است – یک حرف بَس است.
- تعداد بازدید : 2838
- 19 خرداد 1394
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: سیاسی