ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: پس کجا برود؟ آیا یک جایی را آن وسط قرار دهند و بگویند: این هم محل کسانی هستند که هیچ علاقه و تلاشی برای انسان شدن، تقرب به کمال و قرب به خداوند متعال نداشتند و هیچ علاقهای به بهشت که جایگاه مقربین است نداشتند، در ضمن از جهنم نیز بدشان میآید؟! بالاخره هر راهی مقصدی دارد. ما در وسط راهی هستیم که سکون در آن وجود ندارد و حرکت به سمتی معین در آن اجباری است، نمیشود کسی بگوید: من همین وسط میمانم و دور خودم میچرخم. اگر کسی بالا نرود، قهراً پایین میرود، اگر کسی به راست نرود (اصحاب الیمین)، قهراً به چپ میرود (اصحاب الشّمال).
دقت کنیم که اگر چه برخی سعی دارند که نام این دوگانگی متضاد و متناقض یک دیگر را "اعتدال" بگذارند، اما "اعتدال" در مقابل "افراط و تفریط" یا به تعبیر "تندروی و کُند روی» میباشد، وگرنه میان حق و باطل که "اعتدالی" وجود ندارد. حرکتِ رو به جلو در صراط مستقیم، خودش اعتدال است و هر گونه انحرافی، خروج از اعتدال (ظلم) میباشد. لذا عادل و ظالم، هر کدام به مقصد نهایی خود میرسند.
فرصت طلبها:
برخی از انسانها فرصت طلب (Opportunist ) هستند. اینان میخواهند از هر فرصتی نهایت بهره را ببرند، لذا هر گونه اعتقاد به اصول و چارچوب و هر گونه قید و بندی را مانعی برای سودجویی خود قلمداد میکنند. از این رو، از یک طرف نمیخواهند اظهار "ایمان و اسلام" نموده و بالتبع مجبور به رعایت حدود آن شوند، از سوی دیگر نمیخواهند اظهار "الحاد، کفر و شرک" نمایند و از جامعه (به ویژه جامعه مسلمین) حذف شوند، پس سعی میکنند که یک خط فرضی (وَهمی) بین این دو بکشند و این وسط راه بروند و نامش را نیز "اعتدال" میگذارند که قشنگ و مطلوب باشد:
«إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَيُرِيدُونَ أَن يُفَرِّقُواْ بَيْنَ اللّهِ وَرُسُلِهِ وَيقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَيُرِيدُونَ أَن يَتَّخِذُواْ بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلاً» (النّساء، 150)
ترجمه: كسانى كه به خدا و فرستادگانش كفر مىورزند و مىخواهند ميان خدا و فرستادگانش (در حقانيّت و اعتقاد) جدايى افكنند و مىگويند: ما به برخى ايمان مىآوريم و به برخى كفر مىورزيم، و مىخواهند ميان آنها (ميان ايمان به همه و كفر به همه) راهى (وسط) پيش گيرند.
مذبذبها:
مذبذب، که از ریشه [ذب = مگس] گرفته شده است، به معنای انسان دو دل و مردد است که مثل مگس، بیثبات است و مرتب این طرف و آن طرف میپرد. نه میتواند تصمیم بگیرد که به ایمان و اسلام روی آورد و نه میتواند به صورت قاطع تصمیم بگیرد که ملحد و کافر گردد. چرا که در هر کدام برای خود فوایدی میبیند. این دسته از افراد، دوست ندارند راه اسلام (صراط مستقیم) را بروند، چنان که دوست ندارد راه کفر (صراط الجحیم) را بروند، لذا بسیار مایلند که راهی بین این دو باشد، اما خالق حکیم، چنین راهی را قرار نداده است و وجود ندارد.
«مُّذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذَلِكَ لاَ إِلَى هَؤُلاء وَلاَ إِلَى هَؤُلاء وَمَن يُضْلِلِ اللّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ سَبِيلًا» (النّساء، 143)
ترجمه: آنها در اين ميان (ميان مؤمنان و كافران قلبا يا عملا) متردّدند، نه (يكسره) به سوى اينان و نه (يكسره) به سوى آنانند. و كسى را كه خدا در گمراهيش رها كند هرگز براى او راهى نخواهى يافت.
حزب باد:
امیرالمؤمنین، امام علی علیه السلام، مذبذبها را به مگسان تشبیه میکند که آرامش و سکنایی ندارند و به هر طرف که باد بوزد، متمایل میشوند. نشنیدید که در اصطلاح سیاسی میگویند: "حزب باد" – یا میگویند: "حزب پاندول"، که مثل پاندول ساعت، هر ثانیه در جهتی هستند. ایشان در آن کلام گهروار خود در انسان شناسی (مردم شناسی)، به کمیل بن زیاد نخعی میفرمایند:
«يَا كُمَيْلَ بْنَ زِيَادٍ إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا فَاحْفَظْ عَنِّى مَا أَقُولُ لَكَ»
اى كميل بن زياد ! اين قلبها بسان ظرفهايى هستند ، كه بهترين آنها ، فراگيرترين آنهاست، پس آنچه را مىگويم نگاهدار؛
«النَّاسُ ثَلَاثَةٌ فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ يَمِيلُونَ مَعَ كُلِّ رِيحٍ لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَئُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ» (نهج البلاغه، حکمت 147)
مردم سه دستهاند ، دانشمند الهى (کسی که ربّ العالمین را شناخته و راه تقرب به او را میپیماید)، و آموزندهاى بر راه رستگارى (کسی که خودش عالم نیست، اما در کسب این علم میکوشد)، و مگسهاى دست خوش باد و طوفان و هميشه سرگردان، كه به دنبال هر سر و صدايى مىروند. و با وزش هر بادى حركت مىكنند؛ نه از روشنايى دانش نور گرفتهاند، و نه به پناهگاه استوارى پناه گرفتهاند.
منافق:
منافق به چه کسانی گفته میشود؟ به سوراخی که موش (یا جانواران مشابه) در زمین حفر میکنند، "نَفق" گفته میشود. تفاوت این سوراخ با گودالهای دیگر این است که دو سر دارد. جانور از یک طرف وارد آن میشود تا به هنگام بروز خطر یا مشکل، از سر دیگر آن خارج شود.
منافق نیز رخنه در ایمان میکند – سوراخی ایجاد میکند که وارد جماعت مؤمنین و مسلمین گردد، اما نه برای آن که بماند، بلکه برای آن که به هنگام لزوم، از سوراخ دیگری بیرون رود و به همان کفر و جامعهی کافر بپیوندد و در کنار آنها آرام گیرد.
خب حالا در نظام حکیمانه و عادلانهی هستی (عدل = قرار دادن حکیمانه هر چیزی در جای خود)، جای کافر، ملحد، مشرک، فرصت طلب، مذبذب و منافق کجا باید باشد؟!
ایمان ثروت نیست:
ایمان مثل ثروت نیست که گفته شود: قشری ثروتمند هستند و قشری فقیر هستند و قشری نیز متوسط میباشند. بلکه ایمان مثل «عقل و جهل» است، و این حد وسطی ندارد. اگر بگویند: فلانی هم عاقل است و هم جاهل، یا بگویند: نه عاقل است و نه جاهل، یعنی جاهل است.
البته اختلاف سطح، هم در عقل و علم وجود دارد و هم در ایمان، اما همه در یک مجموعه و در یک صف هستند، چنان که کفر و جهل نیز شدت و ضعف مرتبه دارد، اما همه در یک مجموعه و یک صف هستند. حالا در صف مؤمنین، یکی جلوتر و اهل سبقت است و "السابقون السابقون" میشود، یکی هم سرعت ندارد، اما جزو همین جناح "اصحاب الیمین" میشود، اگر چه آخر صف باشد. در کفر نیز یکی فقط کافر است، اما دیگری "اشقی الاشقیاء" میشود.
نتیجه - بهشت و جهنم:
بدیهی است که هر راهی باید مقصدی داشته باشد و هر کاری باید نتیجهای داشته باشد، که اگر غیر از این باشد، لهو، بیهوده، عبث، بازیچه، سرگردانی و غیر حکیمانه است. پس، نظام خلقت، که خالق علیم و حکیم خلقش نموده است و اسوهی این خلقت که "انسان" میباشد نیز بیهوده و عبث و بازیچه خلق نشده است، لذا حتماً باید سرانجام مشخصی داشته باشد، که سرانجامش استیلا و بقای حق و فروپاشی و نابودی باطل است و بین حق و باطل نیز حد وسطی متصور نیست و وجود ندارد:
«وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاء وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ * لَوْ أَرَدْنَا أَن نَّتَّخِذَ لَهْوًا لَّاتَّخَذْنَاهُ مِن لَّدُنَّا إِن كُنَّا فَاعِلِينَ * بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ» (الأنبیاء، 18)
ترجمه: و ما آسمان و زمين و آنچه را در ميان آن دو است به بازى و سرگرمى نيافريدهايم * اگر مىخواستيم بازيچهاى بگيريم، قطعاً آن را از پيش خود اختيار مىكرديم * بلكه حق را بر باطل فرو مىافكنيم، پس آن را در هم مىشكند، و بناگاه آن نابود مىگردد. واى بر شما از آنچه وصف مىكنيد.
بهشت و جهنم، دو جایگاه است. یکی برای مؤمنین و مقربین و دیگری برای کفار و رانده شدهها – پس جایی وسط این دو معنا ندارد و متصور نمیباشد. حتی عقل بشر نیز خط وسط "کفر و ایمان" را تصور نمیکند، چه رسد به تصدیق.
دقت کنیم که ما اختیار داریم، اما خالق و مالک ما نیستیم. پس اختیار ما محدود است. ما اختیار داریم که بین دو مقصد بهشت و جهنم، انتخاب کنیم، اما اختیار با ما نیست که بگوییم هیچ کدام را نمیخواهیم. این همان بخش جبر است. چه کسی خوشش بیاید و یا نیاید. کسی نمیتواند بگوید که من انتخاب کردم که این جاده را بروم، اما خوشم نمیآید که به هیچ مقصدی نرسم.
البته خداوند متعال فرمود که جایگاه مؤمن جنت من است، با طبقات متفاوتش و جایگاه کافر نیز جهنم است، با طبقات متفاوتش – برای مؤمن نیز باب استغفار و توبه را باز گذاشت – رحمت و مغفرت خود بشارت داد – ابتلائات کوچک و بزرگ در حیات دنیا را سبب بخشش او قرار داد – برایش نماز و دعا و شفاعت و ... قرار داد، [اگر نشد] سختی مرگ، فشار قبر و عذابهای برزخی را قرار داد که پاک شود و وارد جهنم نگردد و اگر باز هم نشد، آنجا پاک شود و به خلود (جاودانگی) در جهنم، که نتیجهی کفر و گناهان خودش است، دچار نگردد. اما کفر یعنی (پوشاندن) و کسی که حقایق را بپوشاند و کافر شود، خودش را به هلاکت انداخته و خودش مسیر جهنم را طی میکند و در واقع خودش، خود را به جهنم میافکند. لذا معنا ندارد که گفته شود: «دوست ندارد به جهنم برود»، خب لابد دوست دارد که میرود. چون اختیار و اراده و انتخاب با خودش است.
محبت، موتور و فرمان حرکت است، انسان به سوی چیزی میرود که آن را دوست دارد. ممکن است بگویند: طبعاً هیچ کس جهنم را دوست ندارد؛ بله، ولی مهم این است که چون باور ندارد، کفر و گناه را دوست دارد، پس به نتیجهی آن میرسد.
کلمات کلیدی:
اعتقادی