کنترل خیال - آیا دعایی، راهکار روشی، چیزی برای کنترل قوه خیال از ائمه مطرح شده؟ چه جوری قوه خیالمان را تحت کنترل کامل خود نگه داریم تا هرز نپره؟ (لیسانس نرمافزار – تهران)
ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: تعقل، تفکر، تصور [که برخی همان تخیل میدانند] و توهم، همه از قوا و ابزار مُدرکات باطنی انسان میباشند، چنان که حواس پنجگانه، ابزار شناخت و مُدرکات حسی و ظاهری انسان میباشند. منتهی هر کدام کار خاصی را انجام میدهند، اگر چه کارشان به هم پیوند بخورد و یا بدون انجام یکی، انجام دیگری ممکن نباشد و در امتداد هم باشند.
به عنوان مثال:
عقل - کار "عقل" درک معانی کلی میباشد. یعنی معنای وجود، دوستی، دشمنی، خیر، شرّ، وحدت، کثرت، تضاد، تناقض و ... را به صورت کلی و صرف نظر از مصداق را درک میکند. مثلاً اگر در مورد "وجود" بحث کند، میگوید: وجود یا واجب است یا ممکن – یا قدیم است یا حادث – یا ثابت است یا متغیر و ...، اما با این که حالا مصداق هر کدام کیست یا چیست؟ کاری ندارد. وقتی بحث از مصداق نیز پیش آید، به همان بدیهیات اولیه ارجاع داده و حکم قطعی و کلی میدهد. مثلاً اگر به عقل گفته شود که عالم هستی، خالقی ندارد؛ نمیپذیرد، چرا که با قوانین عقلی اصل "علیّت" منافات دارد. و اگر مصداقی مثل فرعون یا گوساله سامری به عنوان همان إله عقلانی به او معرفی شود، نمیپذیرد، چرا که حکم میکند مخلوق و مصنوعِ فانی، نمیتواند هستی محض و إله باشد.
وهم – کار قوهی "وَهم"، درک معانی جزئی است. مثل نبوت شخصی نبی اکرم صلوات الله علیه و آله، دوستی یا دشمنی فلان شخص یا گروه یا یک نظام حکومتی خاص و ... – مثل حادث یا قدیم بودن این مادهی خاص – مثل زیبا و جذاب بودن این کتاب یا شخص یا طبیعت معین و ... .
بدیهی است که اگر "وهم" در کنترل و چارچوب "عقل" فعالیت نکند، ممکن است که در تشخیص و درک جزیئات، دچار خطا گردد. مثلاً "عقل" حکم به خداوند عالمیان بنماید، وهم بگوید: این مجسمه، این گوساله، این بت یا این طاغوت، همان إله العالمین یا رب العالمین است. یا این که دشمن خود را دوست و یا دوست خود را دشمن ببیند و ... – یا عقل در اصل هدایت، به ضرورت وحی و الهام حکم کند، اما "وهم" آنها را مصداق شعر بخواند، ولی برای وحیها و الهامات شیطانی و نفسانی، ارزش وحیانی قائل شود.
خیال – اما کار خیال صورتگری است. کار قوه خیال، حفظ و نگهداری صورتهایی است که «حس مشترک» آنها را درک نموده است. از این رو قوهی خیال را انبار، خزانه و بایگانی صورتهای حس مشترک میخوانند. [حس مشترک نیرویی است که هم میتواند تمام محسوسات را درک کند و هم برای درک آنها نیاز به حضور مادی محسوسات ندارد.]
خیال نیز اگر در چارچوب و کنترل عقل (قوه عاقله) باشد و از مُدرکات وَهم عقلانی مدد بگیرد، تخیلات درست دارد و اگر نباشد، میتواند هر صورتی را متصور گردد. از این رو نام قوه خیال را قوهی متصوره نیز گذاشتهاند.
انسان میتواند تصور کند که چگونه بذر را در جای مناسب بپاشد، یا "تبذیر" را که پاشیدن بذر در مکان و زمان نامناسب است، تصور کند. میتواند انسانی را با صورتی سالم و زیبا تصور کند، میتواند انسانی را با دهها صورت زشت تصور کند. میتواند افعال زیبا و نیکو را تصور کند، میتواند زشتترین و پستترین افغال را تصور (تخیل) کند؛ میتواند حقایق عالم هستی را همانگونه که هست تصور و تخیل کند، میتواند تخیل و تصور کند که ده تا عالَمِ دیگر با یک میلیارد پروردگار و خالق دیگر وجود دارد – که البته عقلانی نیست.
نکته:
بدیهی است که تمامی این قوا، لازمهی شناخت، هدفگیری، عزم و حرکت میباشند. اما "عقل" در رأس و مصدر حکومت این مجموعه است. از این رو در احادیث "عقل" را نبی درونی خواندهاند. یعنی خودش معصوم از خطا و اشتباه است. اما اگر محجوب و محبوس گردد، نورافشانی ندارد و "نفس" حکومت قوا را در اختیار میگیرد، هر چند که گاه خودش را عقل جلوه میدهد.
از امام صادق علیه السلام پرسیدند: عقل چیست؟ فرمودند (نقل به مضمون): «آن چیزی که شما را به سوی خدا هدایت نماید.» یعنی آن چیزی که جز هستی و کمال محض نمیبیند و نمیشناسد و انسان را به سوی او (با استدلال و براهین) هدایت میکند.
پرسیدند: پس آن چه معاویه داشت چه بود (چون مشهور به عاقل و زیرک و ... بود)؟ فرمودند: آن چه او داشت، عقل نیست، بلکه ادای عقل و شیطنت است.
*- البته بحث حِکَمی و فلسفی در خصوص "عقل، وهم و خیال" و سایر مُدرکات باطنی و طرز کار هر کدام و چگونگی ارتباط یا تأثیر و تأثرشان و ...، بسیار مفصل است که آگاهی از آن مستلزم خواندن کتب مربوطه در حکمت و فلسفه (و البته با تعلیم استاد) میباشد.
دعا برای کنترل وهم و خیال:
وقتی خداوند متعال به انسان قوه تعقل موهبت نموده و بالتبع به او قوهی "اختیار و انتخاب" داده است، پس برای هر امری، امکان "دعا" را قرار داده و به آن امر و توصیه نموده است؛ چرا که "دعا" یعنی خواستن. پس باید بشناسد تا بخواهد و باید بخواهد تا برود برسد و باید برود تا برسد.
منتهی وقتی ما میپرسیم: «آیا دعایی برای این امر وجود دارد»، منظورمان این است که آیا "الفاظی" تحت عنوان "دعا" برای این امر بیان شده است، تا ما به جای تصمیم و اراده و عمل، آن چند تا لفظ را به زبان جاری کنیم و کار تمام شود؟!
پاسخ در مورد بودن ادعیه از اهل عصمت علیهم السلام، این است که بله، حتماً بیان شده است، چرا که انسان مایل است تا خواسته و نیاز و میل خود را به زبان جاری سازد، اما باید بداند که صرف لفظ، کاری نمیکند. از لفظ در عالم حقایق و واقعیات کاری بر نمیآید. بلکه خواسته باید در قلب باشد و در مقام درخواست، به زبان نیز جاری شود، آن وقت است که خداوند متعال و منّان، آن را طبق حکمت، مشیّت و مقتضا، برآورده مینماید.
دقت: همین صورت الفاظ، ابتدا در ذهن تصور میگردد و بعد به زبان جاری میشود.
*- الفاظ دعاهای رسیده از معصومین علیهم السلام، برای این است که اولاً بدانیم چه باید بخواهیم و ثانیاً بدانیم که چگونه باید بخواهیم، چرا که کلام آنها نیز افضل کلام بشر است. قرآن صاعد است.
دعاهای بسیاری وجود دارد. وقتی در دعا میخوانیم «أللهمّ عَرّفنی نَفسک ...» برای شناخت عقلانی دعا میکنیم – وقتی میگوییم « أَلْهِمْنِي بِذِکرِک» یا میگوییم: «أَلْهِمْنِي وَلَها بِذِكْرِكَ إِلَى ذِكْرِكَ»، برای دریافت الهام صحیح در قوهی واهمه دعا میکنیم – وقتی در دعای ابوحمزه میگوییم: «... مِنَ الصَّفْحِ عَمَّنْ أَحْسَنَ بِكَ ظَنّا - خواستار تحقق چيزى هستم كه وعده كردى،و آن گذشت تو از كسىكه گمانش را به تو نيكو كرده» - یا در دعای کمیل میخوانیم «مَا هَكَذَا الظَّنُّ بِكَ - هرگز چنين گمانى به تو نيست»، همه برای اصلاح قوه تخیل و صورتگری صحیح از معارف و معانی است. [صورتگری فقط به صور مادی اختصاص ندارد، بلکه انسان کار (فعل) یا معنا را نیز در ذهنش صورتگری (تخیل) میکند] یا وقتی در دعای ابوحمزه میخوانیم:
«فَمَا لِي لا أَبْكِي أَبْكِي لِخُرُوجِ نَفْسِي أَبْكِي لِظُلْمَةِ قَبْرِي أَبْكِي لِضِيقِ لَحْدِي أَبْكِي لِسُؤَالِ مُنْكَرٍ وَ نَكِيرٍ إِيَّايَ أَبْكِي لِخُرُوجِي مِنْ قَبْرِي عُرْيَانا ذَلِيلا حَامِلا ثِقْلِي عَلَى ظَهْرِي ...»
ترجمه: پس مرا چه شده (چرا) كه گريه نكنم، گريه مىكنم براى بيرون رفتن جان از بدنم، گريه مىكنم براى تاريكى قبرم، گريه مىكنم براى تنگى لحدم، گريه مىكنم براى پرسش دو فرشته قبر منكر و نكير از من، گريه مىكنم براى درآمدنم از قبر عريان و خوار،درحالىكه بار سنگينى را بر دوش مىكشم ... .
خب، ما که هنوز از دنیا نرفتیم و وارد قبر نشدیم که این احوالات را با مُدرکات دیگر درک کنیم، پس درک این مفاهیم و معانی، با وَهم و تخیل و صورتگری عقلانی، از علوم و اخبار وحیانی، حاصل شده است.
*- دعای کمیل – دعا عرفه – دعای ابوحمزه و بسیاری از دعاهای دیگر، دعا برای تعقل، تفکر، وهم و الهام و تصور و تخیل صحیح و مهار و کنترل آنهاست.
*- عقل و فطرت آدمی، توجه به معبود و معشوق دارد، پس اگر توجه انسان عقلانی باشد، وهم و خیالش نیز به کنترل عقل در میآید و اگر نباشد، قوایش به کنترل نفس حیوانی در میآیند.
اگر به خود دقت کنیم، این معانی و حالات را هر کدام هزاران هزار بار تجربه کردهایم و یا در هر لحظه تجربه میکنیم.
تقدیمی – چند بیت در مورد "خیال":
*- حافظ:
غرض ز مسجد و ميخانه ام وصال شماست
جـــز ايــن خيال ندارم خدا گواه من است
*- صائب تبریزی:
با خيال خشك تا كی سر به يك بالين نهم
دست در آغوش با تصويركردن مشكل است
*- شهریار:
صفائی بود ديشب با خيالت خلوت ما را
ولی من باز پنهاني تو را هم آرزو كردم
*- مولوی:
تا نقش خيال دوست با ماست
ما را همه عمر خود تماشاست
آن جا که وصال دوستانست
والله که ميان خانه صحراست
- تعداد بازدید : 4699
- 19 مرداد 1394
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: گوناگون دعا