آیا انسان میتواند خوب و بد را متوجه شود؟ خیلی از چیزهایی را که دین بد میداند، انسانها نیز بد میدانند و در بعضی موارد اختلاف هست، [با توجه به اینکه دین فقط منحصر در اخلاق نیست و قانون است و آگاهیهایی فراتر از عقل میدهد] ... .
ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: البته که انسان میتواند خوب و بد را متوجه شود. چنین نیست که انسان هیچ خوب و بدی را تشخیص ندهد، بعد دین بیاید و به او خوب و بد را بیاموزد. اگر انسان خوب و بد را تشخیص نمیداد که خوب بودن دین را نیز تشخیص نمیداد.
الف – خداوند متعال به انسان "عقل" موهبت نموده است و این عقل خداداد است که معانی کلیِ خوب و بد – حق و باطل – خیر و شرّ – عدل و ظلم و ... را میفهمد و در مفاهیم جزئی، و تشخیص مصداق، وهم به کمکش میآید (وحی و الهام نیز با قوه وهم درک میشوند). این عقل است که ضرورت توحید و معاد و بالتبع نبوت و حجیت وحی و کتاب را به اثبات میرساند، وگرنه، نه شناخته میشد و نه مورد قبول واقع میگردید. و "وَهم" که کارش شناخت جزئی از معانی کلی است، مصادیق آن مفاهیم عقلی را میشناسد.
ب – هم چنین خداوند متعال در همین قرآن کریم (وحی)، تصریح نمود که به هر کسی خوب و بدش را الهام میکند.
«وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا» (الشّمس، 7 و 8)
ترجمه: سوگند به نَفْس (جان آدمی) و آن كس كه آن را درست كرد * سپس پليدكارى و پرهيزگارىاش (خوبی و بدیاش) را به آن الهام كرد.
*- پس اصلاً اتفاق عجیب و غریبی نیست که کسی کافر و منکر باشد، اما خوب و بد را تشخیص بدهد. بالاخره وقتی انبیای الهی بر امتها میآمدند و آنها را به سوی حق دعوت میکردند، اکثر قریب به اتفاق آنها کافر بودند؛ و اگر به حکم عقل و نور فطرت، حق و باطل را تشخیص نمیدادند، هیچ کدام به دعوت آنها لبیک نمیگفتند و ایمان نمیآوردند.
اگر امروز مردمان در جهان فوج فوج به حق میگروند، به خاطر همین شناخت عقلانی از حق و باطل و خوب و بد است.
ج – کار عقل [اعم از عقل تجریدی، نیمه تجریدی، تجربی و عقل ناب]، شناخت است و لابد ابزار تشخیص و شناخت را دارد و قواعد و چارچوبهایی برای برای تأیید و تکذیب دارد که میتواند بشناسد. اما شناخت به تنهایی نه هدایت کننده است و نه انگیزه بخش برای اراده و حرکت.
ابلیس خدا را میشناخت، بلعم باعور نیز خداشناس بود، سامریِ گوساله ساز، از عرفای قوم موسی بود، بسیاری از منکرین نبوت پیامبر اکرم صلوات الله و آله در قوم یهودی و مسیحی، به خوبی او را میشناختند. خداوند متعال در این خصوص میفرماید: او را چنان میشناختند که فرزندان خودشان را میشناختند، اما حق را کتمان میکردند:
«الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءهُمْ وَإِنَّ فَرِيقاً مِّنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ» (البقره، 146)
ترجمه: كسانى كه به آنها كتاب (آسمانى) دادهايم او را (محمد صلّى الله عليه وآله را طبق معرفى كامل تورات و انجيل) مىشناسند به گونهاى كه پسرانشان را مىشناسند، و همانا گروهى از آنان حق را در حالى كه مىدانند شديدا پنهان مىكنند.
و هم چنین میدانیم که معاویه به مراتب بیشتر از بسیاری از یاران، امیرالمؤمنین علیه السلام را میشناخت، ابن ملجم و شمر، خودشان سرباز و افسر سپاه ایشان بودند و زبیر از صحابه نزدیک و از یاران امام بود و ...، اما یا نگرویدند، یا تغییر موضع دادند و ...!
خب چرا؟ چون صرفاً شناخت عقلی و علمی کفایت نمیکند، زیرا انسان هم "بنش و دانش" دارد و هم "گرایش".
مگر کسانی که خطای رفتاری دارند، نمیدانند که این رفتار برای آنها مضر است و عقلشان حکم نمیدهد که انسان نباید به خودش ضرر بزند؟! پس هم عقلش را دارند و هم علمش را دارند. منتهی به حکم عقل و علمشان نمیگروند.
د – چه کسی نمیداند که معبود قرار دادن مخلوقات و مصنوعات بد است؟ چه کسی نمیداند که ظلم، تعدی، فسق، فساد، دروغ، غیبت، تهمت، فتنه، سرقت، جنایت، چپاول، بیرحمی، استکبار و ... بد است؟ همه میدانند، حتی خود مرتکبین نیز میدانند، چرا که اگر همین رفتار با خودشان شود، معترض میشوند. پس اگر همه میدانند، چرا این همه کفر، ظلم، جنایت و فسق و فجود وجود دارد؟! زیرا انسان، به غیر از "بینش دانش عقلی یا تجربی"، گرایش هم دارد.
ﻫ - "عقل و فطرت"، تنها قوای آدمی نیستند، انسان که از "مجردات" نیست تا صرفاً حیات عقلانی داشته باشد. بدن هم دارد و بالتبع "نفس" هم دارد. نفسی که طبعاش حیوانی است. آن هم نیازها، تمایلات و گرایشات خودش را دارد. به قول مولوی:
چه کَسم من، چه کَسم من، که بسی وسوسه مندم
گه از آن سوی کشندم، گه از این سوی کشندم
پس انسان بین دو گرایش قرار میگیرد: گرایش فطری – و – گرایش نفسی.
حال باید برای اتخاذ جهتگیری خود تصمیم گیری کند و اینجا وحی او را راهنمایی میکند که به گرایش "فطری" توجه کن. دین (اعتقادات و راه و روش زندگیِ) نفسانی، دین حقیقی و درستی نیست، نمیگذارد تو از مرحله حیوانیت بالاتر آمده و انسان شوی، بلکه دین حقیقی، همان دین فطرت و گرایشات فطری توست:
«فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ» (الرّوم، 30)
ترجمه: پس حقگرايانه روى دل خود را به سوى اين دين (دين اسلام) كن همان طريقه و آيين فطرى خدا كه مردم را بر پايه آن آفريده و سرشته، (و) هرگز تبديلى در آفرينش (تكوينى) خدا نباشد (و در آيين تشريعى او هم نبايد باشد)، اين است دين ثابت و استوار، و لكن بيشتر مردم نمىدانند.
دقت: دقت شود که در انتهای این آیه، نمیفرماید که بیشتر انسانها "عقل" ندارند، بلکه میفرماید: «علم» ندارند «أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ».
و – از رسالت و خواص "وحی"، همین اعطای علم است، با خبر کردن است، لذا واژگان "نبوت و نبی"، از ریشهی [نَبَأ]، به معنای "خبر" است.
آری عقل، مقاهیم خوب و بد، حق و باطل و خیر و شرّ را تشخیص میدهد، اما اطلاع از مصادیق آنها در هر موردی "علم" خواهد و علم نیز منحصر به حوزهی تجربه نمیباشد و همه چیز نیز قابل تجربه نیست.
به عنوان مثال: عقل ضرورت معاد را به اثبات میرساند، اما این که در معاد چه خبر است، محشر چیست؟ سؤال و جواب چگونه است؟ - آیا کتبی است، شفاهی است؟ - یا اعتقادات و اعمال همه در وجود نقش بسته است؟ - پاداش چگونه است؟ - کیفر چگونه است؟ - بهشت و جهنم چیست و در آنها چه خبر است و ...؟ علم و خبر میخواهد که با وحی داده میشود.
نکته: ملائک همه از مجردات هستند، عقل هستند و حیات عقلانی دارند، اما علمشان محدود بود و خبر نداشتند که آن "اسماء = نشانیها"ی برتر کیانند؟ خداوند آنها را به ملائک عرضه نمودند، اما گفتند: خودت میدانی که ما هیچ علمی به آنها نداریم. پس به حضرت آدم علیه السلام فرمود که آنها را از حقیقت این اسماء مطلع کن و به آنها خبر بده که اینها کیانند:
«قَالَ يَا آدَمُ أَنبِئْهُم بِأَسْمَآئِهِمْ فَلَمَّا أَنبَأَهُمْ بِأَسْمَآئِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنتُمْ تَكْتُمُونَ» (البقره، 33)
ترجمه: خداوند فرمود: اى آدم، نامهاى آنان (و يا حقايق و اسرار آنها) را به فرشتگان خبر ده. چون نامها (يا حقايق آنها) را به فرشتگان خبر داد، خدا فرمود: آيا به شما نگفتم كه من بىترديد نهان آسمانها و زمين را مىدانم؟ و آنچه را شما آشكار مىداريد و آنچه را كه پنهان مىداشتيد مىدانم؟
د – پس از کارهای «وحی»، ایفاد علوم، اخبار و اطلاعات است، تا عقل به نور علم، منّور گردد و انسان در چارچوب عقل، با نور علم ببیند و گام بردارد.
از این رو، دقت کنیم که "وحی" فرای عقل نمیآورد، فرای عقل که قابل شناخت نیست، بلکه فرای علم بشر و آن چه را علم اکتسابی به آن دسترسی ندارد را میآورد و علم آن چه را باید بداند، اما تا سالیان سال تجربه نکند، تا به حکم قطعی برسد را میآورد. به عنوان یک نمونهی جزئی: چند هزار سال انسان باید تحقیق و تجربه کند، تا بدانند حیوانات حرام گوشت کدامند و چرا مضر هستند؟
حتی وقتی گفته میشود که شناخت ذات حق تعالی برای کسی جز خودش ممکن نیست، یک حکم عقلی است، چون عقل میداند که او محدود نیست تا بتوان به آن اشراف و سلطه علمی پیدا کند.
ﻫ – گفتیم که انسان به غیر از "بینش، دانش و شناخت"، گرایش هم دارد. به غیر از روح، عقل و علم، بدن و نفس حیوانی هم دارد و در اکثر اوقات، این تمایلات و گرایشات نفسانی، پرده بر عقل و فطرت میاندازند. عقل را معیوب و قلب را محجوب میکنند. و چنان که امیرالمؤمنین، امام علی علیه السلام فرمودند: کار انبیا (دریافت و ابلاغ کنندگان وحی و تعلیم دهندگان و هدایت کنندگان بشر)، کنار زدن این غبارها، برداشتن حجابها و موانع، و بیرون کشیدن گنجینهی عقل از زیر خروارها خاک جهل، و زدودن زنگارها از آینهی فطرت است:
«فَبَعَثَ فيهِمْ رُسُلَهُ، وَ وَاتَرَ اِلَيْهِمْ اَنْبِياءَهُ، لِيَسْأْدُوهُمْ ميثاقَ فِطْرَتِهِ، وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِىَّ نِعْمَتِهِ، اَنْبِياءَهُ، لِيَسْأْدُوهُمْ ميثاقَ فِطْرَتِهِ، وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِىَّ نِعْمَتِهِ، الاْياتِ الْمُقَدَّرَةَ»؛ (نهج البلاغه، خطبه اول)
ترجمه: پس خداوند رسولانش را برانگيخت، و پيامبرانش را به دنبال هم به سوى آنان گسيل داشت، تا اداى عهد فطرت الهى را از مردم بخواهند، و نعمتهاى فراموش شده او را به يادشان آرند، و با ارائه دلايل بر آنان اتمام حجت كنند، و نيروهاى پنهان عقول آنان را برانگيزانند، و نشانههاى الهى را به آنان بنمايانند.
احکام:
خوب و بد در احکام نیز نیازمند به وحی است. عقل در مییابد که پروردگاری هست و بازگشت به سوی اوست – عقل در مییابد که انسان مألوه است؛ و هیچ کس جز او [الله جلّ جلاله] که هستی و کمال محض است، إله نیست و نباید انسان مألوه دیگری شود؛ در مییابد که حتماً باید معادی باشد و این عودت به سوی اوست؛ در مییابد که باید رشد کند تا سالم به میقات رسیده و به کمال مقرب باشد و ...؛ اما چگونه؟!
پس عقل در مییابد که در اینجا نیاز به "علم" دارد، اما این علم را از کجا و چگونه میتواند به دست بیاورد؟ آیا میتواند که تمامی عالم هستی را ببیند و تجربه کند؟! پس عقل در مییابد که نیازمند به وحی و هدایت الهی است، اما این وحی چیست و کدام است و چه فرموده است؟
احکام (شریعت – قوانین – بایدها و نبایدها) که همه از منبع علم و حکمت و مشیّت پروردگار عالم است، یا در حوزهی عبادات (ارتباط انسان با پروردگار عالم و محبوب غایی) است و یا در حوزه ارتباط انسان با غیر خدا – از ارتباط با خودش گرفته تا دیگران، از مَلِک و انس و جن و حیوان و گیاه و ... .
خب، انسان با این محدودهی علمی، چگونه خودش به همه چیز دست یابد و همه چیز را به تجربه و آزمایش درآورد، تا حکمش را بداند؟ خوب و بدش را تشخیص دهد؟ باید و نبایدش را بفهمد؟
پس به حکم عقل، در اینجا نیز نیازمند به وحی «دین الهی» میگردد تا او را به این علوم تعلیم دهد.
و ...
مرتبط:
- تعداد بازدید : 5607
- 23 مرداد 1394
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: گوناگون