نهج البلاغه – بخشی از خطبه 107 – ترجمه حجت الاسلام انصاریان
ما لى اَراكُمْ اَشْباحاً بِلا اَرْواح، وَ اَرْواحاً بِلا اَشْباح،
چه شده كه شما را پيكرهايى بى جان، و جانهايى بى پيكر،
وَ نُسّاكاً بِلا صَلاح، وَ تُجّاراً بِلا اَرْباح، وَ اَيْقاظاً نُوَّماً، وَ شُهُوداً غُيَّباً، وَ ناظِرَةً عَمْياءَ،
و عابدانى بى صلاح، و تاجرانى بى سود، و بيدارانى خواب، و حاضرانى غايب، و ناظرانى كور،
وَ سامِعَةً صَمَّاءَ، وَ ناطِقَةً بَكْماءَ.
و شنوندگانى كر، و گويندگانى لال مشاهده مىكنم؟!
رايَةُ ضَلالَة
دولت ضلالت
قَدْ قامَتْ عَلى قُطْبِها، وَ تَفَرَّقَتْ بِشُعَبِها، تَكيلُكُمْ بِصاعِها،
بر محور خود به پا شده، و با شاخههايش همه جا پراكنده گرديده، شما را با كيل خود وزن مىكند،
وَ تَخْبِطُكُمْ بِباعِها، قائِدُها خارِجٌ مِنَ الْمِلَّةِ، قائِمٌ عَلَى الضَّلَّةِ،
و با همه دست خود بر سرتان مى كوبد، پرچمدار اين حكومت از دين خارج است، و بر سكّوى گمراهى ايستاده،
فَلايَبْقى يَوْمَئِذ مِنْكُمْ اِلاّ ثُفالَةٌ كَثُفالَةِ الْقِدْرِ، اَوْ نُفاضَةٌ كَنُفاضَةِ الْعِكْمِ،
آن زمان از شما جز به مانند باقيمانده ته ديگ، يا به مثل خرده دانهاى كه در ته بقچه مانده چيزى باقى نماند.
تَعْرُكُكُمْ عَرْكَ الاَديمِ، وَ تَدُوسُكُمْ دَوْسَ الْحَصيدِ،
دولت ضلالت شما را به مانند به هم پيچيده شدن چرم به هم مىمالد، و همچون كوبيدن خرمن مى كوبد،
وَ تَسْتَخْلِصُ الْمُؤْمِنَ مِنْ بَيْنِكُمُ اسْتِخْلاصَ الطَّيْرِ الْحَبَّةَ الْبَطينَةَ مِنْ بَيْنِ هَزيلِ الْحَبِّ.
[اين سركشان] مؤمن را از ميان شما جدا مى كنند. همچون پرندهاى كه دانه درشت را از دانه ريز جدا مىكند،
اَيْنَ تَذْهَبُ بِكُمُ الْمَذاهِبُ؟ وَتَتيهُ بِكُمُ الْغَياهِبُ؟ وَ تَخْدَعُكُمُ الْكَواذِبُ؟
اين راهها، شما را كجا مىبرد؟ تاريكىها تا چه وقت شما را سرگشته و حيران مىنمايد؟! دروغها چگونه شما را مى فريبند؟!
وَ مِنْ اَيْنَ تُؤْتَوْنَ؟ وَ اَنّى تُؤْفَكُونَ؟! فَلِكُلِّ اَجَل كِتابٌ، وَلِكُلِّ غَيْبَة اِيابٌ.
اين بلا از كجا به سر شما مىآيد و به كجا بازگردانده مىشويد؟! براى هر زمانى سرنوشتى است، و هر غيبتى را بازگشتى است.
راهکار برای بازگشت:
فَاسْتَمِعُوا مِنْ رَبّانِيِّكُمْ، وَ اَحْضِرُوهُ قُلُوبَكُمْ،
پس، از عالم ربّانى خود بشنويد، دلهاى خود را نزد او حاضر كنيد،
وَاسْتَيْقِظُوا اِنْ هَتَفَ بِكُمْ. وَلْيَصْدُقْ رائِدٌ اَهْلَهُ، وَلْيَجْمَعْ شَمْلَهُ،
واگر بر شما فرياد زد بيدار شويد. خبرگزار بايد به مردمش راست بگويد، و پراكندگى كار و افكار خود را جمع نمايد،
وَلْيُحْضِرْ ذِهْنَهُ. فَلَقَدْ فَلَقَ لَكُمُ الاَمْرَ فَلْقَ الْخَرَزَةِ، وَ قَـرَفَـهُ قَـرْفَ الصَّـمْغَـةِ.
و ذهنش را آماده سازد. عالم ربّانى حقايق را همچون شكافتن مهره براى شما شكافت، و حقيقت را همچون كندن پوست درخت براى يافتن صمغ پوست كند.
فَعِنْـدَ ذلِـكَ اَخَـذَ الْباطِلُ مَآخِذَهُ،وَ رَكِبَ الْجَهْلُ مَراكِبَهُ، وَ عَظُمَتِ الطّاغِيَةُ،
به وقت برپا شدن بيرق گمراهى، باطل در محلّ خود جاى گرفته، و جهالت بر مركبهايش سوار گشته، و گروه ستمگر بزرگ و فراوان گردد،
وَ قَلَّتِ الدّاعِيَةُ، وَ صالَ الدَّهْرُ صِيالَ السَّبُعِ الْعَقُورِ،
و دعوت كننده به حق كم شود، و روزگار همچون وحشى گزنده حمله نمايد،
وَ هَدَرَ فَنيقُ الْباطِلِ بَعْدَ كُظُوم، وَ تَواخَى النّاسُ عَلَى الْفُجُورِ،
و شتر باطل پس از سكوت عربده كشد و قوّت گيرد، و مردم بر معصيت پيمان برادرى بندند،
وَ تَهاجَرُوا عَلَى الدِّينِ، وَ تَحابُّوا عَلى الْكَذِبِ، وَ تَباغَضُوا عَلَى الصِّدْقِ.
و بر دين از هم دورى نمايند، و بر دروغ با يكديگر دوست شوند، و بر راستى با هم دشمنى ورزند.
فَاِذا كانَ ذلِكَ كانَ الْوَلَدُ غَيْظاً، وَالْمَطَرُ قَيْظاً، وَتَفيضُ اللِّئامُ فَيْضاً، وَ تَغيضُ الْكِرامُ غَيْضاً.
در اين وقت ،فرزند باعث خشم پدر، و باران عامل حرارت گردد، و مردم پست فراوان، و خوبان كمياب شوند.
وَكانَ اَهْلُ ذلِكَ الزَّمانِ ذِئاباً، وَسَلاطينُهُ سِباعاً،
مردم (توانمند) آن روزگار همچون گرگ، و حاكمانشان درنده،
وَ اَوْساطُهُ اُكّالاً، وَ فُقَراؤُهُ اَمْواتاً، وَ غارَ الصِّدْقُ، وَ فاضَ الْكَذِبُ،
و ميانه حالشان طعمه، و نيازمندانشان مرده خواهند بود، راستى ناپديد شود، و دروغ فراوان گردد،
وَ اسْتُعْمِلَتِ الْمَوَدَّةُ بِاللِّسانِ، وَ تَشاجَرَ النّاسُ بِالْقُلُوبِ،
مردم به زبان اظهار دوستى، و به دل دشمنى كنند،
وَ صارَ الْفُسُوقُ نَسَباً، وَالْعَفافُ عَجَباً،
فسق عامل نسبت، و عفّت باعث شگفتى شود،
وَلُبِسَ الإسْلامُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوباً.
و اسلام را همچون پوستينِ وارونه پوشند.
کلمات کلیدی:
نهج البلاغه