پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): هم میگوید: بشر به خاطر نیروی فکر مورد بازخواست قرار میگیرد، و هم نتیجه (بهشت و جهنم) را انکار میکند؟! پس بازخواست برای چیست؟!
صاحب این تصورات، سه خطای بزرگ و ریشهای دارد، اول آن که چون خدا را نشناخته، اصلاً معاد و "بهشت و جهنم" را نشناخته است و فقط یک چیزهایی از این طرف و آن طرف شنیده است، و دوم (بدتر) آن که راجع به چیزی که نشناخته نظر میدهد، و سوم (بدتر از بدتر) آن که به غیر از نظر دادن، بدون اندکی "تفکر"ی که به آن میبالد، راجع به چیزی که هیچ اطلاعی از آن ندارد، قضاوت کرده و حکم قطعی میدهد که «اصلاً منطقی نیست»!
بله، بدون تردید، نه تنها شناختش راجع به خداوند سبحان اصلاً منطقی نیست، بلکه "بهشت" با توصیفی که او برای خودش کرده، اصلاً و ابداً منطقی نمیباشد و اساساً "جهانبینی" بر اساس این تصورات، بیمنطق است.
تفکر:
بشر از نیروی عقل و بالتبع تعقل و تفکر برخوردار است، اما معنایش این نیست که همگان این نیرو را به کار میبرند. از این رو، بسیار بیمنطق است که "بیفکران"، پز بدهند که بشر فکر دارد؛ و بدون اندکی تفکر، هر حقیقتی که حاصل تفکر و اندیشهی درست و بر اساس اطلاعات و علوم صحیح میباشد را نفی و تکذیب کنند.
"بشر"، به عنوان حیوان دوپا، حیوان ناطق، حیوان راست قامت و ... (تعاریف مادی از بشر)، به حسب ظاهر، مانند سایر حیوانات چشم، گوش، قلب و مغز دارد، اما دلیل نمیشود که هر کسی از این ابزار برخوردار بود، حتماً از شنوایی، بینایی، بصیرت و فهم حقیقی نیز برخوردار باشد، اگر چنین بود که تمامی حیوانات دانشمند میشدند. لذا فرمود: این ابزارها، برای عدهای از آحاد بشر، فقط همان کاربرد محدود و سطحی حیوانی را دارد، چرا که آنان در مسیر رشد و تکامل، از جمادی به نباتی و از نباتی به حیوانی رسیدند، اما از این مرحله عبور نکردند تا انسان شوند، پس همان حیوان و بلکه پستتر هستند:
« وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ » (الأعراف، 179)
ترجمه: و در حقيقت، بسيارى از جنّيان و آدميان را براى دوزخ آفريدهايم. [چرا كه] دلهايى دارند كه با آن [حقايق را] دريافت نمىكنند، و چشمانى دارند كه با آنها نمىبينند، و گوشهايى دارند كه با آنها نمىشنوند. آنان همانند چهارپايان بلكه گمراهترند. [آرى،] آنها همان غافلماندگانند.
حیات معقول:
این بشری که از سویی گمان مینماید که "تعقل و تفکر" دارد و به همین دلیل اشرف از سایرین شده است و از سویی دیگر، منکر توحید و معاد میباشد، چگونه حیاتی برایش "منطقی" است؟ این که انسانهایی هفتاد، هشتاد سال، عقل خود را به کار بیاندازند، کسب علم کنند، تفکر کنند، راه درست را بروند، راه درست را نشان دهند ...، و عدهای دیگر چون حیوانات زندگی کنند و در آخر کار، همه بمیرند و مساوی شوند و هیچ فرقی بین عاقل و جاهل – عالِم و نادان – متقی و فاسق – صالح و فاسد – عادل و ظالم و ... نباشد؟! آیا این منطقی است؟ این دیگر چه تفکر و منطقی است؟!
فرض کنید بگویند: ادیسون و انیشتاین، به بشریت خدمت کردند و چنگیز و هیتلر هم جنایت کردند، اما الآن هر دو مرده و خاک شدهاند و با هم مساوی هستند؟! آیا با چنین جهانبینی، اندیشه و قضاوتی در مورد حقایق عالم هستی و حیات معقول، کلّ زندگی بیمنطق نیست؟!
پس اگر انسان کمی "تفکر" کند، به این نتیجه میرسد که مساوی شدن همه در آخر کار، یعنی پوچ، باطل و هیچ بودن نظام خلقت: «... قُلْ هَلْ يَسْتَوِى ٱلْأَعْمَىٰ وَٱلْبَصِيرُ ۚ أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ - بگو: آيا نابينا و بينا يكسان است؟ آيا تفكّر نمىكنيد / الأنعام، 50» - و اگر کسی "تفکر" نمیکند، نباید سخن از عقل و فکر داشتن بشر بزند.
تکامل و سعادت:
سؤال میکند که آیا «تکامل بشر به این است که به بهشت برود، زندگی حیوانی کند و از خوردن و آشامیدن و لذات جنسی بهره ببرد؟!» خب معلوم میشود که نه "انسان" را شناخته است و نه میداند که "تکامل" چیست و نه خبر دارد که "بهشت" یعنی چه و در آنجا چه خبر است! و فقط شعار میدهد! بعد هم میگوید: «بشر تفکر دارد»، بله دارد، ولی باید به کار بیاندازد.
او با همین دیدگاه تعریف کند که «تکامل بشر» در این دنیا به چیست؟! بخورد، بیاشامد، فربه شود، لذت جنسی ببرد و ...؟! آیا این بود حاصل تمام تلاش فکری چنین بشری؟!
اگر رشد علمی و فکری بشر در همین "علوم تجربی" که به ماده و مادیات و حیات مادی بشر اختصاص دارد و کاربرد فیزیکی و ابزاری دارد، حاصلی جز "تن و بدن" نداشته باشد که همان "فربهی" است و تکامل و سعادتی در پی ندارد. همه میمیرند و مساوی میشوند و میپوسند!
به قول مولوی:
خردهکاریهای علم هندسه یا نجوم و علم طب و فلسفه
که تعلق با همین دنیاستش ره به هفتم آسمان بر نیستش
این همه علم بنای آخورست که عماد بود گاو و اشترست (ساختار بدن حیوانی)
بهر استبقای حیوان چند روز نام آن کردند این گیجان رموز
جسم و روح:
بشر در همین دنیا، هم جسم دارد و هم روح، رشد، تکامل، سعادت و لذت هر کدام را نیز به صورت مستقل درک میکند. نه کسب علم و رشد علمی، لذائذ مادی (مثل خوردن، آشامیدن، لذت جسی و ...) را میچشاند و سبب کارکرد جهاز هاضمه و فربهی فیزیکی میشود – و نه خوردن خوراکیهای چرب و شیرین و یا شهوترانی، لذت معرفت (شناخت)، محبت، لقاء، وصال محبوب را میچشاند و سبب رشد عقلی، فکری، علمی ... و بالاخره کمال و سعادت بشری میگردد.
در حیات اخروی نیز "جسم" لذاید و المها (دردها)ی خودش را دارد و "روح" نیز لذایذ و دردهای خودش را داد. منتهی کسی که از دنیا و آخرت، به جز خوردن، آشامیدن، لذت جنسی و ...، هیچ نفهمیده، آخرت برایش بیمعنا میشود و اگر کمی همان فکری را که از آن سخن میراند به کار بیاندازد، میفهمد که حتی زندگی همین دنیا نیز برایش بیمعنا و بیمنطق میگردد.
انکار بهشت و جهنم:
"معاد"، از "عود"، به معنای "بازگشت" میباشد. منکرین "معاد" و حیات اخروی نیز نمیتوانند اصل "معاد" را نفی کنند، چرا که میبینند در این دنیا حیات ابدی ندارند؛ منتهی میگویند: «چون هستی فقط ماده است و ما نیز از خاک به وجود آمدهایم، بازگشتمان به همان خاک میباشد»؛ "معاد" در نظر آنها، همان قبر، فرسایش و خاک شدن است.
اما، اهل تعقل و تفکر، میدانند و به خوبی فهمیدهاند که اولاً فقط بدن مادی ما از خاک خلق شده است – ثانیاً همین بدن را نیز خاک خلق نکرده است، بلکه خالق دارد – ثالثاً وجود ما صرفاً مادی و خاکی نیست، بلکه روح، عقل و قلب (جان) داریم – پس بازگشتمان به سوی خالق همه اینهاست – هر آخری، به اولش باز میگردد.
انکار توحید و معاد:
کسانی که سعی میکنند به بهانهها و انشاهای متفاوت (و البته بیمنطق)، معاد را منکر شوند، در اصل توحید را قبول ندارند، منتهی با چند مشکل مواجه هستند: اول آن که نمیتوانند وجود خالق را با دلایل متقن عقلی نفی و تکذیب کنند – ثانیاً نمیخواهند بگویند که ما کافریم، تا بتوانند فریب دهند – ثالثاً میدانند آن چه سبب هدفداری، انگیزه، حرکت درست در صراط، رشد و تکامل میشود، اعتقاد به فرجام و معاد (بازگشت به سوی او) و رسیدن به نتایج است، نه صرفاً اعتقاد به مبدأ (اگر چه خدای خالق باشد).
بدیهی است که اگر به آنها با دلایل عقلی گفته شود: «عالم هستی، با این عظمت، نظم و حکمت، حتماً خالقی دارد»، میگویند: «خب داشته باشد، به ما چه؟! تو بگو خالقی دارد، من هم میگویم ندارد، چه فرقی میکند، میخواهد داشته باشد یا نداشته باشد!»؛ اما اگر بگویید: «آن خالق حکیم است، عالم را بیهوده نیافریده و هر حرکتی، حتماً فرجام و نتیجهای دارد، پس به سوی او و فرجام خود روان هستیم»، آن وقت دعواها شروع میشود؛ چرا که چنین اعتقادی، انسان و جامعه را مسئول (مورد سؤال و پاسخگو، آن هم در مقابل خداوند سبحان) میسازد، مقید، متعهد و قانونمند بار میآرود، هدف و جهت میدهد و بالتبع سلطه و منافع دنیوی آنها را به خطر میاندازد. از این رو برای نفی "معاد" و حیات اخروی یا همان فرجام که تحت عنوان بهشت و جهنم از آن یاد میشود، تلاش میکنند.
مشارکت و همافزایی (سؤال کوتاه و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
اصلا وجود بهشت منطقی نیست! آیا بشری که به خاطر "فکر" اشرف است، به بهشت میبرد تا بخورد، بیاشامد و لذت ببرد؟!
http://www.x-shobhe.com/shobhe/7743.html
کلمات کلیدی:
اعتقادی معاد