بسمه تعالی
... پیش از هر چیز باید دانست که عالیترین مقصد و بالاترین هدف در این علم کوشش در اصلاح و تکامل بخشیدن قلب و پاکیزه و پیراسته ساختن آن از صفات نکوهیده، و آراستن و زیور دادن آن به صفات فاضله و نیکو است، تا مستعد بهرهمندی از پرتو الطاف رحمانی و افاضهی معارف الهی از سوی حضرت ذوالجلال گردد.
آری شرافت آدمی و برتری او نسبت به بسیاری از آفریدگان به سبب قلب است، و به سبب قلب است که به معرفت پروردگار خود دست مییابد، معرفتی که مایه شرافت و جمال او در دنیا و مقام و کمال او در آخرت است. قلب است که خداشناس است و برای خدا عمل میکند و به سوی خدا میشتابد و به جوار الهی نزدیکی میجوید، و اعضا و جوارح، پیروان و پیشکارانی هستند که قلب آنها را به خدمت میگیرد، مانند پادشاه که بندگان را، و صنعتگر که ابزار را به کار میگیرد .
قلب است که اگر از آفات سالم بماند، در پیشگاه پروردگار پذیرفته میگردد، و اگر غرق در شهوات شود، از درگاه الهی محجوب می ماند؛ و قلب است که اگر انسان آن را پاک و پیراسته سازد او را به رستگاری میرساند، و اگر آن را بیالاید به نومیدی و شقاوت دچار میگردد.
در حقیقت قلب است که مطیع خداست و نور طاعتش بر اعضا و جوارح میتابد، و اوست که نافرمانی خدا میکند و آثارش بر اعضا و جوارح نمودار میشود، و با روشنی و تاریکی قلب است که زیباییها و زشتیهای ظاهر آشکار میشود، چرا که از کوزه همان برون تراود که در اوست.
قلب است که چون انسان آن را شناخت خود را شناخته، و چون خود را شناخت خدای خود را شناخته، و اگر آن را نشناخت خود را نشناخته، و اگر خود را نشناخت خدای خود را نشناخته است.
قلب است که بیشتر مردم آن را نمیشناسند و از شناخت آن غلفت میورزند، و به خاطر گناهانشان میان او و آنان فاصله میافتد و آن فاصله شونده خداست، زیرا خداوند میان آدمی و قلبش حایل میشود و او را از یاد خودش میبرد و بدین وسیله، اسباب گمراهی او را فراهم میسازد و هدایتش نمیکند و او را به مشاهده و مراقبت قلبی و شناخت صفات موفق نمیدارد.
بنابراین، شناخت قلب و احوال و اوصاف آن ریشه اخلاق و زیربنای راه کمال است. آن قلب، موجودی لطیف و ربانی و روحانی است که به بدن وابستگی دارد، مانند وابستگی اعراض به اجسام، یا کارگر به ابزار کار و یا وابستگی صاحب مکان به مکان.
روح نیز همین موجود لطیف و ربانی است که دارای علم و ادراک است، و امری نجیب و ربانی است که عقلها از ادراک حقیقت آن عاجزند.
نفس نیز همان موجود لطیف است، و در حقیقت، انسان همان نفس است. نفس به حسب احوال خود، صفات گوناگون میپذیرد. هرگاه تحت فرمان الهی سکونت یافت، به خاطر اعتماد به خداوند تشویش و نگرانی از او رخت بربست و دیگر تزلزل و اضطراب نیافت و در جدال با شهوات از راه خدا و طریق حق منحرف نگشت، نفس مطمئنه نامیده میشود. و هر گاه آرامش کامل نیافت، ولی از خود دفاع کرد و با مقتضیات شهوات معارضه نمود، نفس لوامه نام می گیرد. و اگر در برابر شهوات و انگیزههای هوا و هوس و شیطان، سر طاعت فرود آورد نفس امّاره به سوء نامیده میشود.
همچنین باید دانست که راه تسلط شیطان بر قلب، حواس پنجگانهی ظاهری و نیز قوای درونی مانند قوه خیال و شهوت و غضب است و قلب دائماً از این جهات تأثیر میپذیرد.
ویژهترین آثار حاصل در قلب خواطر است. و این خواطرند که ارادهها را بر میانگیزند، زیرا تکیه گاه کارها خواطر است. خاطره رغبت را تحریک میکند و رغبت عزم و نیت را بر میانگیزد، و نیت همان اراده است که عضلات و اعضا را به حرکت وا میدارد.
خواطر تحریک کننده دو نوعاند: نوعی انسان را به سوی خیر فرا میخواند و خیر همان است که به سود انسان میانجامد. و نوعی به سوی شر فرا میخواند و شر همان است که به زیان آدمی میانجامد.
خاطر نیکو و ستوده الهام نام دارد و خاطر بد و نکوهیده وسوسه. غالباً سبب خاطرههای فراخواننده به خیر، ملک (فرشته) است، و سبب خاطرههای فراخواننده به شر، شیطان.
فرشته یکی از آفریدگان خداست و کار او افاضه خیر و افاده علم و کشف حقیقت و مژده رسانی است، و شیطان آفریدهای است که ضد او که کارش تهدید و ایجاد دلهره و امر به کارهای زشت و ترساندن از فقر است به هنگامی که آدمی تصمیم به کار خیر میگیرد. و شاید این دوگانگی از مصادیق این آیه باشد که میفرماید: «وَمِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَيْنِ / الذاریات، 49» و از هر چیز جفت آفریدیم زیرا موجودات از جهات و اعتبارات مختلفی همه متقابل و جفت یکدیگرند.
در حدیث آمده: قلب را دو گونه خاطره و برخورد است: خاطره و برخوردی از فرشته و خاطره و برخوردی از شیطان. و نیز آمده: قلب مؤمن، میان دو انگشت از انگشتان خداست. یعنی میان دو آفریدهای که مقهور ارادهی تکوینی خدا هستند، مانند انگشت که در اختیار صاحب خود است، و آن دو آفریده فرشته و شیطاناند. و معنای این که قلب بین این دو قرار دارد آن است که خداوند آدمی را بر حسب اقتضای عمل و رغبت و دعای او با فرشته یا شیطان هر کدام که خود انتخاب کند، تنها می گذارد.
قلب بر اساس اصل فطرت صلاحیت و آمادگی قبول دعوت فرشته و شیطان را دارد و با پیروی از هوای نفس و شهوات یا با روی گردانی از آنها و میل به طاعات، یکی آن دو بر دیگری ترجیح مییابد؛ اگر انسان از مقتضیات اولی یعنی شهوات پیروی کند شیطان بر او مسلط می شود و قلب لانه او می گردد و از کسی میشود که شیطان در سینه آنان تخم و جوجه گذاشته و در دامان آنان جنب و جوش میکند. و اگر در مخالفت با شهوات مجاهده کند، قلبش محل استقرار و فرود فرشتگان میگردد و از کسانی میشود که بر ایشان از سوی خداوند عاقبت و پاداش نیک پیشی گرفته است.
خدای متعال فرموده: «وَقُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ * وَأَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ يَحْضُرُونِ / المؤمنون، و 9897»، و بگو: پروردگارا پناه می آورم به تو از وسوسههای شیاطین * و پناه میآورم به تو از این که آنها نزد من حاضر شوند.... .
کلمات کلیدی:
در محضر استاد