پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): همیشه به هنگام طرح سؤال برای ذهن خود و نتیجهگیری [آن هم قبل از اطلاع از پاسخ؟!]، به رابطهی بین "سؤال و نتیجه" دقت کنید که آیا با هم انطباقی دارند؟
جایگاه ذخیره حافظه کجاست؟ یک سؤال است. اما نتیجهگیری به این که «یا روح نداریم، یا اگر داشته باشیم، عذاب قبر و برزخ نداریم!» یک نتیجهگیری میباشد در نفی حیات اخروی؛ که البته فقط روی "جهنم" آن تکیه شده است! گویی کسی راجع به "بهشت" مشکل و سؤالی ندارد و همیشه سعی بر تزلزل و تشکیک در باور در "جهنم و عذاب" میگردد؛ که این خود جای تأمل دارد!
*** – اگر دقت نمایید، این سؤال جدیدی نیست، از همان ابتدا، کسانی که حیات اخروی را باور نداشته و تکذیب میکردند، فقط همین یک جمله را میگفتند، دانشمندان مادهگرای امروز، دقیقاً همان سخنی را میگویند و همان استدلالی را میآورند که انسانهای عصر جاهلیت عنوان میداشتند:
« وَكَانُوا يَقُولُونَ أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ » (الصافات، 16)
ترجمه: آیا هنگامی که ما مُردیم و به خاک و استخوان مبدّل شدیم، بار دیگر برانگیخته خواهیم شد؟!
مبدأ و معاد:
توجه به این نکته ضروری است که نه تفکر و شناخت مبدأ "توحید"، بدون شناخت و اعتقاد به "معاد"، درست است و حاصل معقولی دارد؛ و نه تفکر به "معاد"، بدون شناخت و باور به "توحید"، به نتیجهی منطقی میرسد.
فرض کنید که شخصی گمان کند که چه روح داشته باشد و چه نداشته باشد، این خودش و روحش و جسمش هست که زنده میکند، میمیراند، بر میانگیزد، زنده میکند، رجعت میدهد و به نتیجه میرساند! این یعنی "تفکر در مورد فعل، منهای فاعل". بدیهی است که اگر کسی خودش را "فاعل" ببیند، به همین مشکلات فکری میرسد که اگر روح هست، پس مغز چه میشود و اگر مغز هست و میپوسد، پس حشر و رسیدن به نتایج چه میشود و ...؟!
روح و جسم:
اصل وجود آدمی، "روح" اوست؛ شما وقتی گویید: "من"، به خودتان اشاره میکنید و نه به تک تک اعضای بدنتان. از این رو وقتی به اعضا اشاره دارید نیز میگویید: «دست من – پای من – چشم من و ...»؛ چنان که میگویید: فرزند من، خانهی من، پول من، رفیق من و ... .
بنابراین، هر کدام از آنها وجود و شاکلهی مستقل و مشخصی دارند و رابطهی روح و جسم، رابطهی "شخص با ابزارش" میباشد، با این تفاوت که بیشترین تعلق روح، به بدن خویش است.
روح (جان، قلب و وجود آدمی)، عوالم متفاوتی را سیر کرده و میکند و برای درک و شناخت هر عاَلمی؛ ابزار متناسبی به او داده شده است. همانگونه که در این عالَم، با گوش رنگ را تشخیص نمیدهد و با چشم بو را استشمام نمینماید، با قوهی لامسه فهم نمیکند، با قوهی چشایی، معقولات و ریاضیات را یاد نمیگیرد و ... .
بنابر این، برای حیات گذرای روح (من، جان، شخص) در پایینترین عالَم (دنیا = دنی)، که از سنخ ماده و جرم میباشد، به او ابزار بدن نیز داده شده است. پس این روح است که میبیند، به وسیلهی چشم – روح است که میشنود، به وسیله گوش – روح است که اراده میکند از نقطهای به نقطهی دیگری برود، به وسیله پا - روح است که توجه و تفکر میکند، نقش را در حافظه (وجود) ثبت میکند و از آن استفاده میکند و ...، به وسیله مغز.
حافظ:
در عین حال، "حافظ" خداوند متعال است، نه روح یا جسم؛ چنان که "مالک" و "ربّ = صاحب اختیار و تربیت کنندهی امور"، خداوند متعال است، نه روح یا سلولهای مغزی. و البته که فعل خدا، علیمانه و حکیمانه و منضبط میباشد، وگرنه هیچ علمی قابل کشف و فهم نبود. چنان که امروزه دریافتهاند که هیچ چیزی به طور کلی "معدوم" نمیشود، حتی در نظام طبیعت نیز همه چیز "ثبت" میگردد؛ تصویری که جَنین در رَحم مادر داشته در ذهنش (سلولها) باقیست، اگر چه به بایگانی دراز مدت رفته و هر کسی نمیتواند به راحتی دسترسی یابید – نور یا صدا، هم چنان امتداد دارند، اگر چه دستگاهها و رادارهای بدن ما، نتوانند امتداد آن را نیز درک کنند؛ بدن انسان هر چه بپوسد، دیانای (DNA ) آن باقی میماند و در آن تمامی اطلاعات مربوط به آن شخص ثبت شده است و ... .
بنا بر این، خداست که زنده میکند – خداست که بدن را خلق میکند – خداست که به آن روح میدمد – خداست که آن را ربوبیت میکند – خداست که میمیراند و خداست که زنده و حشر میکند – و در نتیجه اوست که در این چرخه، همه را باز میگرداند؛ چنان که فرمود: به هنگام مرگ، فرشتگان مأمور به مرگ، انسان را تماماً تحویل میگیرد و به عالم دیگر و محضر علیم منتقل میکنند.
« قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ » (السجدة، 11)
ترجمه: بگو: «فرشته مرگ که بر شما مأمور شده، (روح) شما را میگیرد؛ سپس شما را بسوی پروردگارتان بازمیگردانند.»
« قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلَاقِيكُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ » (الجمعة، )
ترجمه: بگو: «این مرگی که از آن فرار میکنید سرانجام با شما ملاقات خواهد کرد؛ سپس به سوی کسی که دانای پنهان و آشکار است بازگردانده میشوید؛ آنگاه شما را از آنچه انجام میدادید خبر میدهد!»
*** – پس، ثبت کننده، نگهدارنده، زنده کننده، بازگشت دهنده و ...، همه خداست، نه روح یا سلولهای مغزی؛ و البته مکانیسم دارد. مانند تمامی موجودات و امور دنیا و حیات مادی. هیچ چیزی در این عالم، خودش خود را به وجود نیاورده است، و هیچ چیزی نیز به خودش واگذار و رها نشده است. لذا نفرمود: روح و جسم، خودشان زنده میشوند، خودشان میمیرند، خودشان ثبت میکنند و ...؛ بلکه فرمود:
« إِنَّا نَحْنُ نُحْيِي الْمَوْتَى وَنَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُمْ وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ » (یس، 12)
ترجمه: ماييم كه مردگان را زنده مىكنيم و آنچه كردهاند و آنچه از آثارشان بعد از مردن بروز مىكند همه را مىنويسيم و ما هر چيزى را در امامى مبين (آشکار) برشمردهايم.
مشارکت و همافزایی (سؤال کوتاه و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
به فرض که روح باشد، مگر حافظه در سلولهای مغزی ذخیره نمیشوند که میپوسند و از بین میروند؟ پس یا روح نداریم، یا جهنم و عذاب نداریم و ...؟
http://www.x-shobhe.com/shobhe/8046.html
کلمات کلیدی:
اعتقادی معاد