پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): این شعار خیلی قدیمی است، دست کم چند قرن است که تکرار میشود. قدیم میگفتند: دین مقدس است و سیاست پدرسوختهبازی است، پس آن را به ما واگذارید و امروزه، همان معنا را با جملات و انشاهای متفاوت تکرار میکنند!
برای القای ناهمگونی "دین و سیاست" و الزام جدایی آنها از یک دیگر، از هر راهی وارد میشوند. گاه میگویند: «دین قابلیت دخالت در سیاست را ندارد»؛ و گاه میگویند: «پایدار، مقدس، آسمانی و غیر قابل نقد است، پس در سیاست وارد نشود»!
در مجموع میگویند: «برای ما فرقی ندارد که شما دین را خرافه میدانید و یا مقدس و آسمانی؛ در هر حال دین و سیاست نباید به هم مرتبط شوند، چه رسد به این که یکی باشند»! به نظر آنها حوزهی دین، باید به کمی نصیحت، بانضمام دستورالعملهای ویژه، برای در آوردن شکلکهای خاص در ایام و اماکن خاص، و نیز اوهام درونی محدود گردد.
*- این قبیل خرافههای مدرنِ نظری، در مقابل و مقابله با خرافههای کلیسا درآمد و رایج شد و چون از این روش در غرب و مقابل کلیسا نتیجه گرفتهاند، آن را علیه اسلام نیز تجربه کرده و میکنند. و البته به حسب ظاهر موفق نیز بودند تا این که انقلاب اسلامی ایران، با زیرساختهای اعتقاد دینی، به رهبری یک مرجع دینی و به حمایت مردم دیندار، به پیروزی رسید و نزدیک به چهار دهه است که مقابل تمامی جنایات جنگ سخت و نرم، ایستادگی میکند.
●- تشدید این نظریهپردازیهای ضد و نقیض و شعاری در جوامع اسلامی، در حالی است که امروزه جهان غرب، نظریهی سابق خود را پس گرفته است. از یک سو نظریهپردازانی چون «سَندِل»، بُعد تئوری آن را با رجوع مجدد به اخلاق ارسطویی و ضرورت بازگشت به «جامعهگرایی» و پذیرش همه فرهنگها و ادیان تبیین میکنند! و از سوی دیگر سیاستمدارانی چون "اوباما"، مدعی شدهاند که به هیچ وجه نمیتوان دین را از سیاست جدا کرد! و البته هر دو همسو و هم هدف هستند. امروزه به این نتیجه رسیدهاند که برای سلطهی جهانی، نمیتوان تمامی ادیان و مکاتب و فرهنگها را تعطیل نمود، پس بهتر است به روش گذشته بازگردیم.
●- امروزه نظریهی جدا نبودن دین از سیاست، چه از طرف اسلامشناسان و مسلمانان آگاه، و چه از ناحیهی سردمداران کفر و استکبار جهانی و نظریهپردازانشان (تئوریسینهای آنان)، به مرز مشترک و نقطهی وحدت نظری و عملی رسیده است. ما همیشه میگفتیم که دین و سیاست، نه تنها از هم جدا نیستند، بلکه عین هم هستند، و آنها امروز میگویند! البته به در جهت منافع خودشان!
●●●- بنابر این، نه تنها در اصل به هم پیوستگی «دین و سیاست»، بلکه در عینیت آنها با یک دیگر، هیچ اختلاف نظری باقی نمانده است، بلکه اختلاف در «ادیان و سیاستها»ی گوناگون و البته متضاد میباشد. سیاست اسلام، عین دیانت آن است، چنان که سیاست حکومتهای فراماسونی و صیهونیستی، عین دیانت آنها میباشد، و البته ایمان و کفر همیشه مقابل هم صفآرایی دارند.
دین آسمانی و غیر قابل نقد:
به وقتش [اگر به کارشان بیاید]، دین را [البته ادیان الهی و از جمله اسلام را]، از اصولش گرفته تا فروعش، نه تنها نقد میکنند، بلکه میگویند: خرافه است و اگر خرافه نباشد نیز مربوط به قرون گذشته میباشد و امروزه به کار نمیآید! اما به وقتش [اگر به کارشان بیاد]، میگویند: دین مقدس و آسمانی و غیر قابل نقد است! در واقع میگویند: برای ما فرقی نمیکند که شما دین الهی را خرافه قلمداد میکنید، یا آسمانی و مقدس، مهم این است که در سیاست دخالت نکنید و ولایت، حکومت و زعامت مردم و سرمایههای مادی و معنوی را به تملک ما درآورید!
دین و مسائل بشری:
دین الهی، برای هدایت بشر آمده است، بنابراین، تفکیک آسمانی بودن و مسائل بشری، به منزلهی تعطیل دین و به درد نخور بودن آن میباشد!
سراسر دین آمیخته با مسائل بشری میباشد، از مسائل شخصی و فردیاش چون طهارت یا چه خوردن و نخوردنش گرفته - تا مسائل اجتماعیاش، چون نظم، انضباط، تعاون، اخلاق، امنیت، اقتصاد، ازدواج و ... – تا مسائل سیاسیاش به معنای حکومت.
سیاست و مسائل بشری:
سیاست نیز [چه مبتنی بر دین حق الهی باشد و چه مبتنی بر ادیان باطل و شیطانی]، موضوعیتی جز مسائل بشری ندارد، از مسائل فردی گرفته تا اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی.
مسائل غیر اخلاقی و ضد ارزشی در سیاست:
مسائل اخلاقی و ارزشی و یا غیر اخلاقی و ضد ارزشی در هر سیاستی نیز مبتنی و متناسب با زیرساخت اعتقادی و دیانت آن میباشد. اگر دین حق و الهی باشد، اخلاق و ارزشها در تمامی اصول و فروعش، و تمامی شئون فردی و اجتماعی بشر تبیین شده و باید رعایت شود و اگر دین باطل و غیر الهی باشد، سیاستها نیز شیطانی، غیر اخلاقی و ضدارزشی خواهند بود.
نتیجه:
بنابر این، نه ادیان الهی را میتوان از سیاست و مسائل بشری جدا نمود، نه ادیان بشری و باطل را، نه سیاست مبتنی بر دین حق را، نه سیاست مبتنی بر دین باطل را ... و نه اساساً دین و سیاست را. چنین تجزیهای، نه در بُعد نظری (تئوری)، منطق و تعریفی دارد و نه در بُعد عملی ممکن و قابل اجرا میباشد، بلکه فقط یک "شعار" و یک "فریب" است. میگویند: «دین تو نه، اما دین من آری» - «سیاست مبتنی بر دین تو نه، سیاست مبتنی بر دین من آری!».
مسخره کردن دین و دینداران:
این که با جملهبافیها گوناگون شعاری [هر چند در قالب نظریه باشد و به نظر علمی نیز برسد]، سعی دارند که بین دین خدا با سیاست فاصله بیاندازند [در حالی که بین دین و سیاست خودشان هیچ فاصلهای وجود ندارد]، در واقع همان مسخره کردن "دین" و "دینداران حقیقی" میباشد.
این طواغیت، چون نتوانستند خداوند سبحان را شکست دهند، در نظر خودشان "روبوبیت = صاحب اختیاری و تربیت امور" را تقسیم کردهاند و خود را شریک خداوند متعال نمودهاند! و البته شریکی بیانصاف، بر مبنای شراکتی باطل!
میگویند: خدا، دین و معاد، مخصوص خم و راست شدن، پهن و دراز شدن، اوراد شخصی و خوردن و نخوردن شما در ایام سال میباشد؛ خدا بیش از این نقشی در حیات بشری ندارد و نباید داشته باشد! اما حکومت، ولایت، زعامت، سیاست، اقتصاد، فرهنگ، حقوق، مدیریت و بالاخره تصمیمگیری برای سرنوشت فرد و اجتماع، و در یک جمله "ربوبیت"، باید در اختیار ما باشد! و البته که این تعریف و توقع بیجا، به مثابهی مسخره کردن و به بازی گرفتن دین الهی و دینداران حقیقی میباشد، که خداوند متعال تصریح و تأکید نمود که هرگز مسخره کنندگان و به بازی گیرندگان دین را به "ولایت = دوستی و سرپرستی" خود نگیرید:
« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَكُمْ هُزُوًا وَلَعِبًا مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ وَالْكُفَّارَ أَوْلِيَاءَ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ » (المائده، 57)
ترجمه: اى كسانى كه ايمان آورده ايد كسانى را كه دين شما را به ريشخند و بازى گرفتهاند [چه] از كسانى كه پيش از شما به آنان كتاب داده شده و [چه از] كافران دوستان و سرپرستان [خود] مگيريد و اگر ايمان داريد از خدا پروا داريد.
مشارکت و همافزایی (سؤال کوتاه و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
دین امری مقدس، آسمانی و غیر قابل نقد است، در حالی که سیاست، به امور بشری، غیر پایدار و گاه غیر اخلاقی اختصاص دارد، پس قابل جمع نیستند؟!
http://www.x-shobhe.com/shobhe/8171.html
کلمات کلیدی:
سیاسی