اگر یک خدایی وجود داشته باشد که مخلوقی آفریده باشد و به او قدرت خلقت بدهد و بگوید: تو باید مرا بپرستی و آن چه خلق میکنی، تو را بپرستند؛ و آیا آنها نیز باید مرا بپرستند، چه میشود؟! لطفاً پاسخی منطقی ارائه دهید. (دیپلم انسانی / تهران)
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه):
فرضها نیز باید منطقی، بر اساس قراین و معلومات باشد. آیا قرینه یا نشانهای از این تصور وجود خارجی دارد؟!
ابتدا دقت کنیم که چه اصراری هست تا ضمن قبول داشتن خدا، برای او امثال یا شریکان جعلی "فرض" شود؟! قصد گریز از چیست و نزدیک شدن و رسیدن به چیست؟! این مفروضات ذهنی و تصورات غیر حقیقی و خطا، چه نتیجهای دارد؟! چرا ذهن و فکر را متوجه او نسازیم و به جای شناخت بیشتر او، راهکارهای غیر حقیقی و جعلی برای شریک ساختن دیگری با او (ولو در ذهن خیالی) فرض کنیم؟!
ذهن میتواند به هر کجا برود و هر فرضی را مفروض دارد و تصور کند، اما اگر این مفروضات و تصورات، بر پایههای حقایق هستی و اصول و بدیهیات عقلی [برای شناخت و یقین] استوار نباشند، به هیچ نتیجهی نمیرسد.
●- در این بازی ذهنی و خیالی، ذهن به فرض که پاسخ قانع کننده برای فرضی پیدا کرد، فرض دیگری را متصور میگردد و تا عمر دارد، این فرضیات پایانی ندارد. به عنوان مثال: کسی بگوید: اگر دو خدا وجود داشته باشند؟ دیگری بگوید: اگر سه خدا یا بیشتر وجود داشته باشند؟ دیگری بگوید: جمعی از خدایان یک کُلنی تشکیل دهند و ...، چه میشود؟!
●- پایان و پاسخ به این مفروضات، مثل این است که بپرسند: دو به اضافه دو (2+2) چند نمیشود؟! بدیهی است که هر عددی برای حاصل جمع، به جز 4 غلط است، اما این اعداد که پایانی ندارند. لذا یکی یکی نفرمود که این إله نیست، آن إله نیست، آن دیگری نیز إله نیست؛ بلکه فرمود: هیچ چیزی به جز الله، إله نیست (لا إله الاّ الله).
●- بیشتر این تصورات ذهنی چه در قالب خیال و چه در قالب سؤال، به خاطر عدم شناخت و درک درست از حقایق و اسامی و مفاهیم و مصادیق آنهاست. به عنوان مثال: اگر کسی بداند که وقتی میگوید: «خدا – حال به هر زبانی»، یعنی چه؟ یا وقتی میگوید: «مخلوق» یعنی چه؟ یا معنای اصلی "پرستش" چیست؟ دیگر ذهنش در پی تصورات غیر معقول نمیرود و اگر رفت، خودش به سرعت پاسخ منطقی و معقول را مییابد.
الف – وقتی میگوییم «خدا – الله – خالق و یا هر اسم دیگری که مقصودمان او باشد»، یعنی حیّ ازلی و ابدی – هستی و کمال محض – واحِد و اَحد و ... . بنابر این، به غیر از مباحث مربوط به وجود و اقسام آن (مثل واجب و ممکن، قدیم و حادث و ...)، میفهمیم که او "علیم، حاکم و قادر" است و از هر گونه نقص و عیبی مبرا (سبحان) است؛ چرا که اینها تماماً صفات مخلوق میباشد. پس اگر به خدای فرضی، چنان صفاتی (حتی در عالم فرض) راه یافت، عقل میگوید: چنین خدایی، دیگر خدای حقیقی نیست، بلکه مخلوق ذهن ماست که بیجهت نامش را "خدا" گذاشتهایم.
ب – مشکل اصلی تمامی کفار، مشرکین و بتپرستان سنّتی و مدرن همین است که گمان کردند اگر اسم خدا را روی چیزی بگذارند، آن میتواند حقیقتاً خدا بشود! آیا اگر اسم عالِم را بر جاهل گذاشتیم، او عالِم میشود؟ یا اگر ضعیف را قوی و قادر خواندیم، او نیرومند میگردد؟! آیا اگر دیکتاتوری را دموکراسی خواندیم، آزادی و حرّیتی حقیقی میآورد؟! لذا فرمود: اینها همه اسمهای بیمسمایی است که خودتان گذاشتهاید و خداوند سبحان، چنین صفات یا توانیهایی را به آنها نداده است:
« مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْمَاءً سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ » (یوسف علیه السلام، 40)
ترجمه: شما به جاى او، جز نامهايى [چند] را نمىپرستيد كه شما و پدرانتان آنها را نامگذارى كردهايد، و خدا دليلى بر [حقانيت] آنها نازل نكرده است. فرمان جز براى خدا نيست. دستور داده كه جز او را نپرستيد. اين است دين درست، ولى بيشتر مردم نمىدانند.
ج – حال فرض کنیم که خدا مخلوقی بیافریند، به او قدرت آفرینش نیز بدهد، بعد بفرماید که تو مرا بندگی کن و بقیه تو را بندگی کنند! یا بفرماید: هم خودت و هم آن چه خلق میکنی، مرا بندگی کنند! آیا چنین فرضی، با عقلانیت خودمان سازگار است که با تعریف خدا، علم و حکمت او سازگار باشد؟! چنین کارهایی که به "لغو و عبث = بیهوده و بازی" بودن شبیهتر است! این کارها چه تجلی و ظهوری از علم و حکمت دارد و چه ضرورتی دارد؟!
خالقیت: کسی میتواند خلق کند که اولاً خودش مخلوق غیر نباشد، هستی خودش و آنچه به وجود میآورد، قائم به دیگری نباشد، علیم، حکیم و قادر باشد و طبعاً "مالکِ" حقیقی هر آنچه خلق میکند میباشد.
این مالکیت، اعتباری نیست که از کسی سلب گردیده و به دیگری داده شود و یا بشود دیگری را در آن شریک نمود. مالکیتی که ما به یک دیگر تفویض میکنیم، همه اعتباری است. حقیقت آن است که هیچ کس مالِک حقیقی خودش هم نیست، چه رسد به دیگران؛ بلکه مالک فقط اوست.
●- بنابراین، خداوند متعال، هیچ کس را خالق نمیآفریند، معنا ندارد که گفته شود: خالق، یک خالق دیگری بیافریند! بالاخره هر چه بیافریند، ذاتاً مخلوق است نه خالق.
این که ما میگوییم: «فلانی این شعر یا این اثر هنری را خلق کرد»، همه اعتباری است. همه سخن از نمودها، اسباب، وسایل و وسایط است؛ وگرنه کسی نمیتواند چیزی را خلق کند، چون خودش مخلوق است و مالک هیچی نیست. چنان که در مورد بندگیِ غیر خود فرمود:
« وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لَا يَخْلُقُونَ شَيْئًا وَهُمْ يُخْلَقُونَ وَلَا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَلَا نَفْعًا وَلَا يَمْلِكُونَ مَوْتًا وَلَا حَيَاةً وَلَا نُشُورًا » (الفرقان، 3)
ترجمه: آنان غیر از خداوند معبودانی برای خود برگزیدند؛ معبودانی که چیزی را نمیآفرینند، بلکه خودشان مخلوقند، و مالک زیان و سود خویش نیستند، و نه مالک مرگ و حیات و رستاخیز خویشند.
پرستش [عبادت، بندگی]: چون به خطا گمان کردیم که پرستش یعنی نماز و روزه و چند عمل دیگر عبادی (در اسلام و ادیان الهی)، یا رفتارهای ظاهری گوناگون بتپرستان (در مکاتب من درآوری سنّتی یا مدرن مشرکان)، ذهنیتهای خطا نیز پیش میآید! مثل این که او چه نیازی به عبادت من دارد – چه اشکالی دارد که ... (مانند سؤال فوق).
اما "عبادت – پرستش و بندگی"، در اصل یعنی "وابستگی صِرف – تعلق و مملوکیت صِرف".
بدیهی است که وقتی وجود و هستی کسی، قائم به دیگری شد، خود به خود و تماماً به او وابسته است [عبد اوست]، حال چه بخواهد و چه نخواهد.
بنابراین، هر چه که خلق میشود، نه تنها مخلوق، بلکه "عبد و بنده"ی خداوند خالق و مالک میباشد.
انسان و معبودهای کاذب:
پس، هر چه هست، مخلوق، مِلک و عبد اوست، منتهی آدمی، در بخش عبادت اختیاری، برای خودش معبودهای کاذب میسازد – اربابهای دروغین را بر خود مسلط میکند و در ذهن و عمل، به اطاعت آنها میپردازد! در واقع خودش به خطا آنها را إله، ربّ، معبود و مالک میخواند، ولی در حقیقت، آنها چنین صفاتی ندارند، لذا در آیات متفاوتی متذکر گردیده که در آخرت به آنها گفته میشود: حالا بروید آن معبودهای خود را بیاورید و از آنها نصرت بجویید. و آنها میگویند: کسی نیست. یعنی حقیقت آنها معبود نبود که ما بتوانیم به عنوان معبود، آنها را بخوانیم و بیاوریم.
●- این است که میفرماید: این جنّ و انسی را که به آنها "اختیار" دادهام، برای عبادت دیگران نیافریدم، بلکه به او عقل، شعور، منطق، فطرت، پیامبر، وحی (کتاب) و امام دادم که خود را وابستهی به دیگران نداند و به غیر از وابستگی تکوینی، در تشریع اختیاری نیز جز من را بندگی نکند، تا به رشد، کمال و فلاح برسد.
از آیه مبارکهی « وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ - من جنّ و انس را نیافریدم جز برای اینکه عبادت (عبادتم) کنند / الذاریات، 56» روشن میشود که اولاً انس و جنّ نیز مانند سایر مخلوقات، ذاتاً مخلوق، مملوک و عبد هستند و ثانیاً این دو گروه باید به اختیار خود نیز معبود حقیقی را بشناسند و فقط او را عبادت کنند و خود را در بند بندگیِ دیگرانی که مانند خود او مخلوق هستند، در نیاورند، تا به رشد، کمال و فلاح برسند:
« وَالَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا يَخْلُقُونَ شَيْئًا وَهُمْ يُخْلَقُونَ » (النّحل، 20)
ترجمه: معبودهایی را که غیر از خدا میخوانند، چیزی را خلق نمیکنند؛ بلکه خودشان هم مخلوقند!
چند سؤال:
با توجه به نکات فوق، موضوع دو بخش دارد: اول خلقت و سپس بندگی و عبادت.
آیا خالق، خالق دیگری بیافریند؟! بالاخره هر چه که بیافریند، میشود مخلوق.
آیا خالق بفرماید: من تو را میآفرینم، به تو توان خالقیت میدهم و تو هم برو چیزهای دیگری بیافرین؟! بالاخره هر توانی که در آن مخلوق باشد، قائم به غیر است، پس نمیتواند خالق شود.
آیا خالق بفرماید: تو مرا پرستش کن، اما خودت معبود بشو و هر چه آفریدی، تو را پرستش کنند؟!
آیا خالق بفرماید: تو هم برو مثل من خلق کن، به شرط آن که هر چه خلق کردی مرا پرستش کنند؟! که چه شود؟!
آیا خالقی که إله و معبود حقیقی است، برای خودش در خالقیت و وابستگی و بندگی، شریک خلق کند؟!
●- این بشر است که به خاطر جهل، تکبر، طغیان و کفرش از شناخت و باور حقایق فرار میکند و در ذهن برای خدا شریک قائل میشود! حال وقتی این ذهنیت بشر جعلی و باطل میباشد، چطور فرض شود که خداوند متعال خودش این کار را انجام بدهد؟!
« أَيُشْرِكُونَ مَا لَا يَخْلُقُ شَيْئًا وَهُمْ يُخْلَقُونَ » (الأعراف، 191)
ترجمه: آيا موجوداتى را [با او] شريك مى گردانند كه چيزى را نمىآفرينند و خودشان مخلوقند.
نکته:
شما میتوانید افرادی را تعیین کنید و به آنها اختیاراتی بدهید. مثلاً بگویید: تو وکیل من باش – تو فرستادهی من باش – تو هدایت کننده به سوی من باش – تو از طرف من این امانت را به فلانی برسان – تو از طرف من این پیام را ابلاغ کند – از طرف من تشویق کن، وعده و بشارت بده، وعید و تذکار و انذار بده و ...، اما آیا میتوانید به کسی بگویید: «تو، من باش»؟!
پس چطور ذهن متصور شود که الله جلّ جلاله، خالق کریم، علیمِ حکیم، قادرِ متعال، واحدِ بلاشریک، غنیِ حمید؛ به کسی بگوید: «تو، من باش و خلق کن و إله و معبود بشو»، یا تو شریک من باش؟!
بله، نبی و رسول و امام و ولیامر و خلیفة الله میفرستد و میفرماید که در عبادت و بندگی من، از آنها اطاعت و تبعیت کنید؛ و هیچ اجازه نمیدهد که حتی برای لحظهای، آنها (و هیچ مخلوق و موجود دیگری) را بندگی و عبادت کنید.
- تعداد بازدید : 2989
- 30 آذر 1395
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: توحید