اهل سنت هستم، اما نمیخواهم تقلید کور داشت باشم. با مطالعه منابع اهل سنت، مسئله "حقانیت خلافت حضرت علی ع" تقریباً برایم مسجل گردید، اما شما میگویید که بقیه مرتد شدند، ظالم و غاصب بودند و ...، آیا این اشکالات به رسول الله بر نمیگردد که حتی صحابی ایشان به محض رحلتشان، مرتد شده باشند؟!
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): خداوند متعال به شما عنایت دارد که دوست دارید دین و مذهب را با تحقیق بپذیرید؛ چرا که خداوند متعال دوست دارد که بندهاش از نعمت عقلی که به او داده استفاده نماید. لذا در قرآن کریم فرمود که اگر قرار شد [امری یا دعوتی یا ادعایی را] بپذیرید، عاقلانه بپذیرید و اگر قرار شد که نپذیرید، باز هم عاقلانه نپذیرید؛ و حتی به کفار میفرماید که «هاتوا بُرهانَکُم»، یعنی برای کفر و شرک خود نیز دلیل عقلی بیاورید.
بنابراین، قبل از ورود به جزئیات باید به دو نکتهی مهم توجه فرمایید: اول آن که کار را از اصول شروع کنید و هیچ گاه اصول را در پای فروع قربانی ننمایید، [البته نه فقط در این مباحث، بلکه در تمام شئون زندگی]. دوم آن که ذهن را از خلط مباحث دور کنید، یعنی در یک توجه و تفکر، نباید اصول نظری عقاید، تاریخ، اشخاص و ... همه را با هم قاطی کنید، چون ذهن به نتیجه نمیرسد! مضافاً بر این که علایق، تعصبات و ... مانع از ادراک حقیقت میگردد.
الف – در این سیر فکری، حتی باید ابتدا اسمها "علی، ابوبکر، عمر، عثمان، طلحه، زبیر، سلمان، ابوذر و ..." را کنار گذاشت و اول "حقیقت" را شناخت. چرا که حب و بغض به همین اسمها و صاحبان آنها، خودش حجاب و مانع از شناخت حقایق میگردد. چنان که وقتی به امیرالمؤمنین علیه السلام گفتند: «شما میگویید حق با من است و طلحه و زبیر نیز چنین میگویند؟!»، فرمودند: شما بروید اول حق را بشناسید، بعد صاحب حق را خواهید شناخت.
ب - به عنوان مثال، صرف نظر از اسمهای علی یا ابوبکر و عمر و ...، در قرآن کریم و احادیث [در منابع شیعه یا سنی]، مطالعه و دقت نمایید که امر «ولایت» یک مقوله است و امر «خلافت» مقولهی دیگری است که مشروط به شرایط میشود. چنان که شیعه و سنّی به "ولایت" و "حقانیت حکومتِ" حضرت امام مهدی علیه السلام، اعقتاد دارند، اما ایشان فعلاً حکومتی ندارند.
پس ابتدا باید "ولایت شناس" باشیم و تردید ننماییم که هر کسی ولایت حق را نپذیرید، حتماً ولایت باطل (ولایت ابلیس و شیاطین) را میپذیرد و در این امر مهم، راه گریزی برای هیچ یک از آحاد بشر وجود ندارد.
ولایت:
●- ولایت حقه، همان "ولایت الله" است و هر کس نپذیرد، زیر بار ولایت انواع و اقسام طاغوتهای درونی (نفس) و بیرونی (طواغیت) میرود، چنان که فرمود:
« اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ » (البقره، 257)
ترجمه: خداوند، ولی (دوست و سرپرست) کسانی است که ایمان آوردهاند؛ آنها را از ظلمتها، به سوی نور بیرون میبرد. (اما) کسانی که کافر شدند، اولیای آنها طاغوتها هستند؛ که آنها را از نور، به سوی ظلمتها بیرون میبرند؛ آنها اهل آتشند و همیشه در آن خواهند ماند.
●- امر "ولایت" [چه حق و چه باطل]، مرتبه به مرتبه تسری دارد و مبتنی بر بیعت نیز میباشد، و در "ولایت الهی"، مرتبهی اولش، ولایت رسول الله صلوات الله علیه و آله میباشد. چنان که فرمود: « إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ – حقیقتاً که ولی شما الله و رسولش هستند / المائده، 55»، و فرمود: بیعت با خدا، مستلزم بیعت با رسول اوست: « إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ - در حقيقت كسانى كه با تو بيعت مىكنند، جز اين نيست كه با خدا بيعت مىكنند دست خدا بالاى دستهاى آنان است / الفتح، 10»
●- از آنجا که "ولایت الله" هیچ گاه برای بندگانش منقطع نمیگردد، بدیهی است که تسری آن نیز هیچ گاه منقطع نمیگردد و به مراتب بعدی منتقل میگردد [لذا تشیع معقتد به تداوم ولایت و امامت تا آخرالزّمان میباشد]؛ در قرآن کریم به تداوم تسری این ولایت تصریح نمود و فرمود:
« إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ » (المائده، 55)
ترجمه: ولیّ (دوست و سرپرست) شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آوردهاند؛ همانها که نماز را برپا میدارند، و در حال رکوع، زکات میدهند.
*- و البته در آیات بسیاری نیز تأکید نمود که مبادا "ولایتی غیر از این مسیر"، مانند ولایت کفار، مشرکین، اهل کتاب و بالاخره دشمنان اسلام و مسلمین را گردن نهید.
اختلاف:
در اینجاست که اختلاف پیش میآید. یعنی اهل اسلام میگویند: خدا و رسولش صلوات الله علیه و آله را شناختیم و ولایت آنها را پذیرفتیم، اما حالا مصادیق تسری این ولایت در دیگران چگونه است و آنان کیانند که اطاعتشان در راستای اطاعت خدا و رسول قرار گرفته و بالتبع سرپیچی و تمّرد از ولایت آنان، به مثابه نپذیرفتن ولایت الله و رسولش (ص) میباشد؟
حل اختلاف:
در اینجا، هر گروهی با توجه به علایق، تمایلات، منافع یا گرایشات خویشی، قومی، قبیلهای، نژادی و احیاناً تعصبات خود سخنی میگوید و برایش دلایل و یا حتی بهانههای بسیای میآورد! اما مسلمان عاقل مکلف است که به دور از تمامی این گرایشات نفسانی، عاقلانه تفکر و تحقیق کند. لذا از خود میپرسد: آیا خداوند متعال در قرآن کریمی که همه قبولش کردهایم، راهکاری نشان داده است یا خیر؟
میبینیم بله، همان طور که فرمود ولایت من در ولایت رسول و اولی الامر تسری دارد و اطاعت من در گرو بیعت، اطاعت و تبعیت از آنان میباشد، فرمود: اگر به توحید و معاد اعتقاد دارید، هر گاه که اختلاف کردید، موضوع را به کتاب و رسول (ص) ارجاع دهید، نه این که سر خود و از روی علایق، تمایلات و تعصبات چیزی بگویید و بدتر آن که گفتههای خود را نیز به خدا و رسول (ص) نسبت دهید! که این خودش به غیر از تمرد، افترا نیز هست و افترا خودش بزرگترین ظلم است.
« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا » (النساء، 59)
ترجمه: اى كسانى كه ايمان آوردهايد، خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را [نيز] اطاعت كنيد؛ پس هر گاه در امرى [دينى] اختلاف نظر يافتيد، اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد، آن را به [كتاب] خدا و [سنت] پيامبر [او] عرضه بداريد، اين بهتر و نيكفرجامتر است.
کتاب و سنت:
تا اینجا هر چه که گفتیم، حدیث نبود که بحث نقل از شیعه یا سنّی و یا برداشتهای گوناگون به میان آید، بلکه عین صریح آیات قرآن کریم و حتی بدون هیچ تفسیری بود. بنابر این، به امر الهی، موضوع اختلاف را به کتاب و رسول صلوات الله علیه و آله ارجاع میدهیم و سؤال میکنیم که ای رسول خدا، صلوات الله علیک و علی آلک، تداوم این تسری، اولی الامر و اولیای الهی پس از شما و اوصیای شما کیانند؟! خب، پاسخ برای شیعه و سنّی روشن است و همه به آن اذعان دارند، پس اختلافی باقی نمیماند.
خلافت و حکومت:
با توجه به امر خطیر "ولایت"، تردیدی نمیماند که "حکم و حکومت" نیز از آن خداست و هر کسی که غیر را بر مملکت وجود خود و جامعه حاکم نماید، از صراط مستقیم خارج شده است. و تردیدی نمیماند که تسری این حکومت، چون تسری ولایت است؛ پس "صاحب ولایت"، محق بر حکومت و خلافت میباشد؛ چنان که "ولیّ الله، همان خلیفةالله" است.
بنابراین، این که "حکومت حق کیست؟" یک مقوله است و این که آیا مُحق، حکومت کرده و یا اکنون حکومت مینماید یا خیر؟ مقولهی دیگری است.
در هر حال امر "ولایت" با "حکومت و خلافت" این تفاوت را دارد که "ولایت و امامت" انتخابی نیست و رأی مردم، در مشیّت الهی اثر و نقشی ندارد، اما انتخاب حکومت را به خود مردم واگذار کرده است، راه رشد از گمراهی را روشن نموده و بندگانش را مجبور به یک راه نکرده است، پس انتخاب حق و باطل، عقل و جهل، عدل و ظلم، رشد یا سقوط و ... را در اختیار خودشان قرار داده است.
بازگشت اشکال به رسول صلوات الله علیه و آله:
برخی میگویند: اگر پس از رحلت، بسیاری از مردم کافر شده باشند،
اشکال به رسول الله صلوات الله و علیه بر میگردد که زحمت و تلاشش نتیجهی مطلوبی نداشته است! و به این بهانه، میگویند: پس همگان را مؤمن فرض کنیم تا این اشکال به ایشان وارد نگردد!
بدیهی است که این منطق، هیچ توجیه مقبولی ندارد. این که گفته شود: بیاییم تمامی مردم در زمان حضرات نوح، ابراهیم، موسی، و محمد صلوات الله علیهم اجمعین را مؤمن فرض کنیم تا اشکالی به آنها وارد نگردد! نه تنها مغایر صریح آیات قرآن کریم و عقلانیت میباشد، بلکه به توجیهی شبیه جوک شبیهتر است.
خداوند متعال در قرآن کریم تصریح نمود که اگر همگان ایمان بیاورند و یا همگان کافر شوند، نه به او میافزایند و نه از او میکاهند، و همین طور است نسبت به رسولان و اولیای امرش که به جز ابلاغ هیچ تکلیفی ندارند و انتخاب با خود انسانهاست و هر انتخابی که بکنند، در دنیا و آخرت، به نتیجهی همان میرسند:
« مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا تَكْتُمُونَ » (المائده، 99)
ترجمه: پیامبر وظیفهای جز رسانیدن پیام (الهی) ندارد؛ (و مسؤول اعمال شما نیست). و خداوند آنچه را آشکار، و آنچه را پنهان میدارید میداند.
- تعداد بازدید : 2551
- 5 دی 1395
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: اعتقادی ولایت (امام علی)