پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): کمک گرفتن از عقل و عمل (فکر، ذهن و ...) دستورالعمل قطعی نظام خلقت و نیز تأکید مکرر وحی است، لذا نباید امتیازش را به نام "فلسفهی غرب" ثبت نمود.
علت اصلی درگیری ذهنی این است که از سویی بسیاری از معانی، مفاهیم و مقاصد را نمیدانیم و از سوی دیگر همان ذهن خود را دچار خلط مبحث مینماییم! به عنوان مثال: چقدر فرق است بین منشأ اثر دانستن کسی یا چیزی، با کمک گرفتن از یک دیگر یا به کاربردن ابزار، وسایل و امکانات درونی و بیرونی.
نکات:
●- نیازی به مثال از فلسفه غرب و تقابل آن با حکمت، فلسفه و آموزههای اسلامی نمیباشد، بلکه توجه به همین زندگی روزمره و تعاملات مستمر خودمان کافیست. اگر از شما بپرسند: «شما مدعی هستید که همه چیز را باید از خدا خواست، پس چرا میروید نانوایی و نان میخواهید، یا به پزشک میروید و نسخه میخواهید، یا از معلم و مربی، تعلیم میخواهید و ...؟!» چه میگویید؟! و اگر بپرسند: چرا از ذهنتان نان نمیخواهید، چه خواهید گفت؟
●- متقابلاً بپرسند: «تمامی انسانهای (موحد یا کافر) ذهن دارند و تمامی اذهان نیز تصور دارند، پس چرا این همه کار و تلاش میکنند و چرا این همه اختلاف طبقانی و نیز گرفتاری دارند؟!» - «آیا مردم بلد نیستند که بنشینند و فقط تصور ذهنی بکنند و همه کارها درست شود و مشکلاتشان برطرف گردد؟!» - «آیا فقط ثروتمندان و مرفهین، ذهن و تصورات ذهنی قشنگی دارند؟!»
●- حال بپرسند: اگر بحث فلسفی است، میدانیم که «فاقد شیء، نمیتواند مُعطی شیء باشد»، یعنی کسی که چیزی را ندارد، نمیتواند همان را به دیگری بدهد. حال سؤال این است که "ذهن" چیست و چه دارد که بتواند در عالم واقع، چیزی به صاحبش بدهد و مشکلی را برطرف نماید؟!
●- ذهن امکان و وسیله و استعدادی در اختیار انسان است که میتواند با آن در هر جهتی تفکر، تخیل، توهم و تصور نماید. در یک برهه از زندگی، قویتر میشود و در برههی دیگری تضعیف شده و کلاً از فعالیت مفید میافتد. حال آیا اگر کسی مدام برای خود و در ذهنش یک برج هفتاد طبقه و یک تریلی شمش طلا تخیل کند و آن را صورتسازی (تصور) نماید، همان برایش در عالَم خارج محقق و حاضر میشود؟!
تعقل و تفکر:
اما اگر گفته شود که خیر، منظور این است که انسان باید مبتنی بر "تعقل و تفکر"، شناخت حاصل کند و با علم و بصیرت عمل نماید تا رشد نماید؛ امری بدیهی است و کسی غیر از این را نگفته است. بالاخره خداوند متعال قوهی عاقله و ابزارش (مغز و تمامی اجزا و عملکردش، از یادگیری، حافظه، تفکر، ذهن و ...) را برای همین خلق و عطا نموده است. مگر در قرآن کریم، مکرر متذکر نگردیده که «آیا تعقل، تفکر و تدبر نمیکنید؟!» - آیا مکرر متذکر نگردیده که «زمین و آسمان و هر چه در آنهاست را برای تعقل و تفکر شما آفریدم؟!» - «آیا با صراحت تمام نفرموده که «برای انسان، به جز حاصل تلاشش (چه فکری و چه عملی) چیزی نیست؟!» - «آیا بهشت و جهنم هر کسی، حاصل تعقل، تفکر، ذهنیات و سپس اختیار، اراده و عملکرد خودش در تعیین اهداف و راههای رسیدن به آنها نمیباشد؟!»
توحید:
در جهانبینی توحیدی و اسلامی [که منطبق با حقیقت میباشد]، ذهن میاندیشد و عقل حکم میدهد که عالم هستی را چه کسی خلق کرده است؟ اندازههای هر چیزی را چه کسی مقدر کرده است؟ انسان را کی خلق کرده است؟ چه کسی به او روح، جسم، عقل، مغز، قلب معنوی و مادی، اعضا و ... داده است؟!
آیا آدمی، خودش خود را خلق کرده، بعد به خودش عقل و ابزار مغز داده، بعد به مغزش ذهنیت و امکان تفکر و تخیل داده ...، و حالا از ذهن خودش میخواهد که چیزی به او بدهد؟! یا عقل و ذهن میتواند منقطع از خدا، صاحبش را نگهدارد، رشد و کمال ببخشد و مشکلاتش را حل کند؟!
در جهانبینی توحیدی و اسلامی، تبیین میشود که هر چیزی را که تصور کنی، خودش مستقلاً منشأ اثر نیست و مخلوقی مثل خودت میباشد؛ نه مالک توست و نه حتی مالک خودش. بنابراین، مالک خیر و شر، یا فایده و ضرر نیز نمیباشد.
●- این دانش و بینش، خیلی متفاوت و مغایر است با این که بگویند: یا به خداوند متعال ایمان داشته باشید و خودتان نه تفکر و تعقل کنید و نه کار و تلاش – یا به ذهن و سایر اعضای خودتان بسنده کنید و خدا را از زندگی منها کنید!
کفر و شرک:
کفر (پوشاندن و انکار حقایق) و شرک (شریک ساختن برای خدا)، همین روش را دارد. یعنی چون اصل را بر تکفیر و انکار گذاشته، کمترین شناخت در مورد انسان و عالَم هستی را دلیل یا راهکاری برای انکار و حذف قلمداد میکند! و البته خودش هم میداند که چنین نیست.
میگوید: چون فهمیدم تک سلولی چگونه تکثیر میشود، پس خدایی در کار نیست – چون فهمیدم که اجزای مغز چیست و یا چگونه کار میکنند، پس خدایی نیست – چون به من قوه و امکان تعقل و تفکر و تخیل داده شده و به من اختیار و اراده نیز داده شده، پس خدایی نیست و اگر هم باشد، باید از زندگی حذف شود و هر گونه ارتباطی با او قطع گردد!
کفار و مشرکین، تمامی آیات (نشانههای) خداوند متعال را که باید دلیل و راهنمایی برای شناخت بیشتر و ایمان قویتر باشد، علیه خودش و برای تکفیر و تکذیب به کار میبرند!
مؤمن:
اما انسان موحد و مؤمن میداند که تنها خالق عالم هستی اوست، مالک حقیقی اوست، رب و تربیت کنندهی امور اوست، فعال مایشاء اوست، غنی محض اوست و همه فقیر، ناقص و ناتوان هستند.
بنابراین، انسان مؤمن، ضمن ایمان و تسبیح ربّ العالمین (منزه دانستن او از هر عیب و نقصی)، بابت هر گونه نعمت مادی و معنوی و از جمله سلامت بدن، مغز، امکانات و وسایل بیرونی نیز شاکر میباشد و از او میخواهد که عقلش را بیدار کند، قلبش را نورانی و مطمئن از اضطرابها سازد، مغزش را سالم و مفید نگهدارد، راه خیر و صلاحش را به او نشان دهد، فکر و آشفتگی ذهنی را از او دور سازد، او را اسیر و بندهی خرافات یا تخیلات پوچ ننماید، از گزند آفتهای اعتقادی، عقلی، فکری، ذهنی، خیالی و عملی و از ضد تبلیغها و القای انحرافات دور بدارد، در عمل صالح موفقش بدارد، تا رشد نموده و به کمال برسد.
نتیجه (مهم):
●- اگر ذکر خداوند متعال، دعا و خواستن از او، بهانهای برای تعطیل نمودن عقل، فکر، ذهن، تدبیر، تلاش و به کارگیری مفید از تمامی نعمات وجودی و بیرونی باشد، نه تنها انحراف است، بلکه اسلامی خواندن آن دروغ و افتراست.
●- اگر گفته شود که خداوند متعال خلق کرده، اما لزومی ندارد که ما از او چیزی بخواهیم، بلکه باید از عقل و ذهن خودمان بخواهیم، باید او را از حیات و زندگی حذف کنیم و به جای رجوع به او، به خودمان یا دیگران رجوع کنیم و ...، نه تنها خرافه است، بلکه همان کفر میباشد.
●- اگر گفته شود، بسیار خب، پس نظام آفرینش را در ذهن خود تقسیم میکند، حاکمیت بر این دو بخش را بین خدا و خودمان (عقل، فکر، ذهن سایر قوایمان) تقسیم میکنیم، بنابر این منشأ اثر بودن در هر کاری و هر خیر و شری را نیز تقسیم میکنیم و بخشی از مالکیت و ربوبیت را به خدا میسپاریم و از میخواهمی، و برخی دیگر را به عقل و فکر، یا قوای درونی و امکانات بیرونی خودمان یا دیگران میسپاریم و نیازهای خود را از آنها میخواهیم (هر دو را به عنوان دو منشأ اثر میخوانیم)؛ عین "شرک" است، چرا که برای او "شریک و شرکا" فرض شده است.
●- اما اگر گفته شود که إله، معبود، ربّ و مالکی جز او نیست «لا إله الاّ الله»، و بالتبع منشأ اثر و حول و قوهای جز او نیست «لا حول و لا قوة الا بالله»، و من جز او را بندگی نمیکنم و جز او را منشأ اثر نمیدانم که از آن استعانت طلبم «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ »، پس به او توکل میکنم « عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ » و امرم را به او واگذار میکنم « وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ »، او را میخوانم، از او میخواهم و امید به استجابت و جود و کرم او دارم، و البته میدانیم که او به من ابزار دریافت فیض داده، عقل، فکر، ذهن، قلب، فطرت، علم، بیان، اعضا و جوارح و ابزار و امکانات بیرونی داده است تا قابلیت دریافت فیض و رشد داشته باشم، پس از این نعمات نیز درست و به امر او و در راه او استفاده میکنم؛ میشود انسان عاقل، موحد و مؤمن.
مشارکت و همافزایی (سؤال کوتاه و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
در اصول و فلسفههای غرب میگویند: «برای موفقیت باید از قدرت ذهن کمک گرفت». اسلام میفرماید: کمترین را نیز باید از خدا خواست؟ از کدام بخواهیم، یکی یا هر دو؟
http://www.x-shobhe.com/shobhe/8311.html
کلمات کلیدی:
اعتقادی