پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): آیا میدانید که فلسفه از چه بحث میکند و موضوع فقه چیست؟! پس چرا این موضوع دغدغهی ذهنی شما شده است؟!
پس، قبل از هر بحثی، کمی بیاندیشید که چه شده که ناگهان مقولهی "فلسفه"، آن هم با این خط دهی که برخی از علما و فقها مخالف آن بودند، اینگونه در سطح گسترده، در فضای مجازی مطرح شده و برای بسیاری ایجاد سؤال و شبهه کرده است؟! به راستی "فلسفهی این جوّسازی و فرافکنی" چیست؟!
شاید هر کسی گمان کند که این سؤال و آن هم در این برههی زمانی، فقط برای ذهن خودش مطرح شده است، اما اگر بدانید که در روز چند سؤال برای این پایگاه ارسال میشود که «چرا برخی از علما و فقها، فلسفه را قبول نداشتند»، آن هم بیشتر افراد عادی که اصلاً نمیدانند فلسفه یعنی چه و موضوع آن چیست! اذعان خواهید داشت که این یک جوّ است و هیچ جوّی بیدلیل، ایجاد و فرافکنی نمیشود.
الف – در گذشته، "فلسفه" فقط به فلسفههای الحادی یونان باستان و قرون وسطی گفته میشد که در جنگ نرم وارد جهان اسلام گردید. این توطئه، به صورت رسمی و سازماندهی شده، در زمان مأمون و تحت عنوان «گفتگوی ادیان»، بنیانگذاری شد و شدت گرفت.
مأمون ورود پیروان و نظریهپردازان و مبلغان فلسفههای الحادی را به جوامع اسلامی، تسهیل و تسریع بخشید و برای ترجمهی کتابهای آنان بودجههای کلانی را صرف کرد. این در حالی بود که در اذهان عمومی میگفت: «اسلام غنی است، باکی ندارد، پاسخ همه را میدهد، امام رضا علیه السلام در بین ماست ...»، و دم از «گفتگوی آزاد بین ادیان» میزد، اما به امام رضا علیه السلام، حتی اجازهی یک خطبهی نماز عید فطر را نداد و او را به شهادت رساند.
ب – اما دیری نگذشت که دیگر "فلسفه"، آن معنا و مصداق خاص خود را از دست داد و به «مطلق دانش عقلی»، فلسفه اطلاق شد. حال خواه فلسفهی یونان و یا هر فلسفهی الحادی دیگری در عرصهی دانش عقلی، سخن بگوید و خواه "فلسفه اسلامی". چنان که جهان اسلام، از مفاخری چون بوعلی سینا – ملاصدرا – فارابی – میرفندرسکی – قطب الدین شیرازی – میر داماد و ... برخوردار بوده است، که اغلب استاد علم کلام و فقیه نیز بودهاند. و در عصر حاضر نیز بزرگانی چون: علامه طباطبایی، علامه محمد تقی جعفری، شهید مطهری، شهید بهشتی، شهید محمدباقر صدر ... (رحمة الله علیهم) داشتیم که همه از فقهای عالیقدر نیز بودند [که اگر دقت کنید، بیشتر آنها را ترور کرده و به شهادت رساندهاند] – و بزرگانی چون: آیت الله حسن زاده آملی، آیت الله جوادی آملی، آیت الله مصباح یزدی و ... در قید حیات هستند که همگی از علما و فقهای نامی ایران هستند؛ و نیز اساتیدی چون: دینانی، داوری، آشتیانی و ... در علم فلسفه داریم.
ج – فلسفه به این معنای متداول، در ابتدای بحث، اصلاً به مصادیق کاری ندارد. سخن از «خدا، ماده، یا ...» ندارد؛ بلکه فلسفه به معنای امروز بحث از «وجود و اقسام آن» دارد، حال مصداقش هر کس یا هر چیزی که میخواهد باشد. مثلاً میگوید: «وجود، یا واجب است، یا ممکن – یا قدیم است یا حادث – یا غنی و ثابت است و یا متغیر – یا بالذاته ابدی است و یا فانی – یا علت است و یا معلول – یا واحد است یا متکثر - ...» و تمامی این مباحث و تبعات آن را نیز با براهین عقلی به اثبات میرساند.
د – فقه، نیز یک معنای عام دارد که به تحقیق و تفحص علمی، به ویژه در عرصه علوم دینی گفته میشود و یک معنای خاص و رایج دارد که به علوم مربوط به «شریعت = احکام = حقوق اسلامی» گفته میشود.
بنابراین [اگر چه هر قانونی، از مبانی جهانبینیاش اخذ میشود]، اما به لحاظ موضوع، دو مقولهی کاملاً جداگانه هستند. یکی از مباحث عقلی حرف میزند و دیگری از احکام و چگونگی استنباط و استخراج آن از منابعی چون قرآن، حدیث و ... .
●- در نتیجه، نه «علم و فلسفه» مقابل هم هستند که پارهای از علما بخواهند با آن موافق یا مخالف باشند و نه «فقه و فلسفه». مقابل هم قرار دادن آنها مثل این است که بگویند: عدهای روانشناس با فیزیک مخالفند و یا عدهای فیزیکدان با حقوق مخالفند!
●- اسلام سراسر علم است و تشویق به علمآموزی، در هر زمینه و موضوعی، از علوم عقلی گرفته تا علوم طبیعی (تجربی) مینماید. آیا کم است آیاتی که میفرماید: «چرا تفکر و تعقل نمیکنید» و یا میفرماید: «چرا در زمین و آسمان (علوم طبیعی)، نمیاندیشید؟!
●- اسلام، یک دین کامل و بالتبع یک شریعت کامل است. پس هم جهانبینی کامل و مستدل (به براهین عقلی) ارائه میدهد، و هم شریعت، احکام، حقوق (و فقه) کامل و جامعی دارد.
●- در علوم اسلامی، به ویژه مباحث مربوط به "شناخت"، «علم کلام» نیز مطرح است که سخن از «اصول دین» دارد و بر سر مصادیق نیز بحث دارد.
در گذشته برخی گمان میکردند که «کلام» در مقابل «فلسفه» قرار دارد. اما امروزه شاهدیم که مبانی کلامی نیز با استدلالهای عقلی (به اصطلاح فلسفی) به اثبات میرسند. منتهی با ذکر مصادیق.
به عنوان مثال: اگر در مطلق علوم فلسفی، با ادله عقلی ثابت شود که "واجب الوجود"، وجودی است حقیقی و هستی و کمال محض است؛ در علم کلام اثبات میکند که آن همان خداوند غنی و سبحان (منزه از هر عیب، کاستی، نقص و نیاز) میباشد.
●- در علوم و فرهنگ اسلامی، گاه به "فلسفه"، "حکمت" نیز گفته میشود که البته معنای وسیعتری دارد. لذا وقتی میپرسند: فلسفهی نماز، فلسفه روزه، فلسفه جهاد و ... چیست؟ منظور همین است که "حکمت" آنها چیست؟ چنان که «احکام» نیز همه دارای حکمت است.
مرتبط:
فلسفه و کاربرد آن چیست؟ چرا علمای قدیم آن را تحریم میکردند؟ اگر بد است، پس فلسفهی اسلامی یعنی چه؟ (2 آذر 1389)
مشارکت و همافزایی (سؤال و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
چرا برخی از علما و فقیهان (به ویژه در گذشته) با "فلسفه" میانهی خوبی نداشتند و میگفتند: در عموم تدریس نکنید؟!
http://www.x-shobhe.com/shobhe/8392.html
کلمات کلیدی:
پاسخ های کوتاه