اذهان عمومی را با اختلاف و دعوا بر سر «خالق» مشغول کردهاند، در حالی که اختلاف و دعوا بر سر «ربّ» است. پس، در این مهم بیاندیشیم و بحث کنیم که «ربّ من کیست؟ ربّ تو کیست؟»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ - اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج
سلام دوستان؛
عالم هستی، خالقی دارد یا ندارد؟ این سؤالی است که از همان ابتدای خلقت برای بشر مطرح بوده است و هنوز هم هست! در حالی که روشنترین و مبرهنترین موضوع برای عقل و فکر بشر که به علم حضوری و حصولی نیز دائماً به آن پی میبرد، همین است که «چیزی خود به خود به وجود نیامده و نمیآید و حتی یک نمونه هم وجود ندارد، پس حتماً عالم هستی، خالقی دارد».
خداوند متعال، ضمن آن که در سرتاسر قرآن کریم، مباحث معرفتی و عقلی را در مورد خالقیت عالم هستی، به صورت مستدل بیان نموده است، در چهار آیهی کوتاه، چهار سؤال برای اهل حکمت، فلسفه، علوم تجربی، مؤمن، کافر، مشرک و مادهگرا (ماتریالیسم)، باسواد، بیسواد و همگان طرح نموده که اندکی اندیشهی بیتعصب در پاسخ آنها، حقیقت را برای هر عقل سلیمی، به صورت مستدل، روشن میسازد:
« أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ »
ترجمه: آيا از هيچ خلق شدهاند؟ يا آنكه خودشان خالق [خود] هستند؟
« أَمْ خَلَقُوا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بَلْ لَا يُوقِنُونَ »
ترجمه: آیا آنها آسمانها و زمین را آفریدهاند؟! بلکه آنها جویای (اهلِ) یقین نیستند!
« أَمْ عِنْدَهُمْ خَزَائِنُ رَبِّكَ أَمْ هُمُ الْمُصَيْطِرُونَ »
ترجمه: آیا خزاین پروردگارت نزد آنهاست؟! یا بر همه چیز عالم سیطره دارند؟!
« أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ يَسْتَمِعُونَ فِيهِ فَلْيَأْتِ مُسْتَمِعُهُمْ بِسُلْطَانٍ مُبِينٍ » (الطّور، 35 تا 38)
ترجمه: آیا نردبانی دارند (که به آسمان بالا میروند) و بوسیله آن (اسرار و اخبار و وحی) را میشنوند؟! کسی که از آنها این ادّعا را دارد (باید) دلیل روشنی بیاورد!
● – بنابراین، وقتی انسان عاقل میبیند که نه پیدایش از هیچ، دلیل عقلی و علمی دارد - نه خودش خالق خویش و دیگران بوده و نه دیگران مانند خودش میتوانند خالق باشند – نه میتواند بر آسمانها و هر چه در آنهاست و قوانین حاکم بر آنها سلطه علمی و عملی یابد – و نه خزاین و منابع در اختیار اوست و نه میتواند آسمانها را بالا رود و اخبار آن را بشنود و ...؛ میفهمد که پس عالم هستی خالقی دارد که خودش پدیده و مخلوق نیست، از سنخ ماده و مخلوق و حادث نیست، قطعاً حیّ، علیم، حکیم، قادر و غنی است و ... .
● – تمامی اندیشههای خداناباور، از عصر حجر گرفته تا عصر فضا؛ از بتپرستی و گوسالهپرستی سنّتی گرفته، تا ماتریالیسم و "ایسم"های نوین؛ در مورد خلقت، یک حرف بیشتر ندارند و نمیتوانند داشته باشند و آن هم "مادهگرایی و مادهپرستی" است که نه دلیل عقلی بر آن دارند و نه دلیل علمی (تجربی). لذا ادعاهایشان در نظریات نیز مانند یک دیگر است و فقط انشاء و ادبیاتش فرق کرده است. امروزه با این همه پیشرفت علمی، همان را میگویند که اسلاف و پدرانشان در هزاران سال پیش میگفتند!
دعوا بر سر «ربّ» است:
هیچ دین، مذهب، مکتب و ایسمی توسط بشر ساخته نشده، مگر آن که در نهایت هدفش تکذیب «ربوبیّت الله جلّ جلاله» و تحمیل ربوبیتهای کاذب بوده است. مسئلهی آنها این نیست که آیا خالقی که نامش را الله، یا خدا، یا God بگذارند، وجود دارد و این عالم را خلق کرده است یا نه؟!
فراعنه در گذشته ادعای خالقیت نداشتند، چون مقبول نبود؛ بلکه همه ادعای "ربوبیّت" داشتند! فرعون که «أنَا خالِقِکُم» نمیگفت، حتی ربوبیتهای دیگر را نفی نمیکرد، بلکه « أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى » میگفت! چنان که امروزه وقتی به اصطلاح دانشمندان و نظریهپردازان مادهگرا، در مباحث عقلی و فلسفی گیر میکنند [چون حُکم عقل یکیست]، میگویند: برای ما فرقی ندارد که عالم هستی خالقی دارد یا ندارد و یا اگر دارد کیست؟ بلکه برای مهم این است که ربوبیت در اختیار خود ماست! و قدرتها نیز بحثی از خلقت و خالق ندارند، بلکه همان ادعای ربوبیت و ابر قدرتی دارند!
ربّ:
رب، یعنی مالک و صاحب اختیار؛ یعنی کسی که تصرف دارد، پس تربیت، تدبیر و اداره به دست اوست. حال خواه بحث از پدر به عنوان "ربّ" در مالکیت و تربیت فرزند باشد، یا ربّ به عنوان مربی ورزشی باشد و یا ربّ در سیاست به عنوان حاکم، مدیر و مدبر – و یا بحث از ربّ العالمین باشد.
اربابها:
هر کس که به وحدت نگرود، حتماً به کثرت میگرود؛ حال خواه در مملکت وجود خودش باشد، مثلاً عقلش چیزی بگوید، قلبش چیز دیگری، نفسش چیزی دیگر و عملش متفاوت با همه – خواه در مسائل اعتقادی، اجتماعی، سیاسی و ... باشد. یا توحید است و یا شرک و راه سومی ندارد.
از اینرو، همانگونه که اگر کسی خدای واحد را نپرستد، حتماً خدایان گوناگون را میپرستد – و اگر کسی ولایت الله را گردن ننهد، حتماً ولایت طواغیت متفاوت را گردن مینهد ...؛ هر کس که الله جلّ جلاله را که ربّ حقیقی است، به ربوبیت برنگزیند، حتماً بندگی اربابهای گوناگون (نه فقط یک ربّ) را بر میگزیند!
● – بنابراین؛ با خود بیاندیشیم و با دیگران نیز در این مورد بحث نماییم که «ربّ من کیست؟ و ربّ تو کیست؟» وگرنه خالق همه یکیست و با نظریات گوناگون، خالقهای گوناگون پدید نمیآیند.
ربّ من:
وقتی میگویید «ربّی»، سخن از خود میگویید و پروردگارتان. مثل این که بگویید: معلمِ من – الگوی من – رهبر من. سخن از این نیست که "ربّ العالمین" کیست؟ بلکه سخن از این است که «ربّ من کیست»؟ لذا در تمامی مواردی که در قرآن کریم، کلمه «ربّی» آمده است، به نقل از یکی از انبیای الهی میباشد؛ یعنی آنها (ابراهیم، هود، یوسف، شعیب ... و حضرت محمد مصطفی صلوات الله علهیم اجمعین) هستند که در مقابل دیگران، بحث دارند که «ربّ من» کیست؟
*- ربّ من (در نگاه و مواضع انسان مؤمن و مسلمان)، تعاریف روشن و قابل اثباتی دارد؛ به عنوان مثال: "ربّ العالمین" است، چون خالق، مالک، متصرف، مدیر، مدبر، رازق و صاحب اختیار، اوست.
*- ربّ من کسی است که مخلوقات و نعمات او، حتی قابل شمارش نمیباشند، چه رسد به قابل تملک و تصرف:
« قُلْ لَوْ كَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِكَلِمَاتِ رَبِّي لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِمَاتُ رَبِّي وَلَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَدًا » (الکهف، 109)
ترجمه: بگو: «اگر دریاها برای (نوشتن) کلمات پروردگارم مرکّب شود، دریاها پایان میگیرد. پیش از آنکه کلمات پروردگارم پایان یابد؛ هر چند همانند آن (دریاها) را کمک آن قرار دهیم!»
*- ربّ من کسی است که میتوانم در تمامی امورم به او توکل کنم، چرا که همه چیز در اختیار اوست و خودش بر صراط مستقیم است. عالم، عادل و حکیم است:
« إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُمْ مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ » (هود علیه السلام، 56)
ترجمه: من، بر «الله» که پروردگار (ربّ) من و شماست، توکل کردهام! هیچ جنبندهای نیست مگر اینکه او بر آن تسلط دارد؛ (اما سلطهای با عدالت! چرا که) پروردگار من بر راه راست است!
*- ربّ من، از یک سو بینیاز است و از سوی دیگر، نه تنها بخل ندارد، بلکه کریم است « فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ / النّمل، 40».
*- ربّ من، به تمامی اعمال من، دیگران و تمامی مخلوقاتش علم دارد، چرا که خودش خلق کرده است و عالم محضر اوست « رَبِّي أَعْلَمُ بِمَا تَعْمَلُونَ / الشعراء، 188»
*- ربّ من، پوشاننده گناهان بندگان و گذشتکننده از اشتباهات آنان است و رحمت بیکران و مستدام دارد « إِنَّ رَبِّي غَفُورٌ رَحِيمٌ / یوسف علیه السلام، 53».
*- ربّ من، هم رحیم است و هم مودت دارد؛ یعنی مرا دوست دارد و خیر خواه من است، و این محبت و خیرخواهی خود را با حفظ و هدایت من، و با بخشش و پوشش خطاهای من، و با نعماتی که به من عطا نموده و مینماید، بروز میدهد. «إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ / هود علیه السلام، 90».
*- ربّ من، در عقل، قلب، وحی و الهام، حقایق عالم هستی را به من القا میکند، چرا که هم علم به حقایق و آن چه از نظر من در غیب است نزد اوست، هم هدایت کننده اوست و هم تصرف برای القا در اختیار اوست « قُلْ إِنَّ رَبِّي يَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَّامُ الْغُيُوبِ / سبأ، 48»
سُبْحَانَ رَبِّيَ الْعَظِيمِ (أعلی) وَ بِحَمْدِهِ:
*- در ذکر « سُبْحَانَ رَبِّيَ » نیز سخن از اعلام مواضع «من» است، اظهار و بیان این است که من چه کسی را «ربّ خویش» میدانم.
ربّ من، «سبحان» است؛ یعنی منزه از هر گونه عیب، نقص، ناپاکی و نیستی است. هستی و کمال محض است؛ هر کمالی را که در نظر آوری، اسم اوست – هر کمالی را که ببینی و بشناسی، ظهوری از اسم اوست. او پر عظمت و اعلی (برتر) از هر آن چه هست که به تصور آید و وصف گردد.
« سُبْحَانَ رَبِّيَ »، بیان نگاه به "خودم و عالم هستی" میباشد. یعنی "من" بسیار ارزشمندتر از آن هستم که به غیر از "الله جلّ جلاله" که خالق و مالک من و عالم هستی است، و منزه و مبرا از هر عیب، کاستی و نیستی است، بتواند "ربّ من" باشد! چرا که او مرا برای "خلیفة اللهی" آفریده است، پس خودش باید صاحب اختیار و تربیت کنندهی من باشد.
رب تو کیست؟
حالا بگو: ربّ تو (انسان بیاعتقاد و بیایمان به حقایق عالم هستی) کیست؟!
قطعاً نمیتوانی بگویی که من ربّی ندارم؛ چرا که خودت نه تنها غنی و سبحان نیستی، بلکه سراسر فقر و نیازی؛ پس نیاز به پرورش و تربیت توسط دیگران داری.
وقتی ربوبیّت الله جلّ جلاله را تکذیب کنی و نسبت به آن کفر بورزی، راه دیگری باقی نمیماند، جز آن که یا «هوای نفس خودت» را مربی خودت بگیری و یا «هوای نفس دیگران» را بندگی کنی؛ و چون از دایره وحدت و توحید بیرون شدی؛ أربابابهای کثیر و بیشماری خواهی داشت، که از هر کدام اطاعت کنی، بقیه تو را بدون هیچ بخشش، گذشت و پوششی تنبه میکنند!
اگر شهوت را به ربوبیت گرفتی، ربّ جاهطلبی یا ربّ مال، عذابت میدهند و اگر قدرت را به ربوبیت گرفتی، سایر اربابها عذابت میکنند! چنان که اگر هوای نفس دیگران، طواغیت و فراعنه را به ربوبیت بگیری، عزت، شرف، هویت، استقلال و حریت تو را لگدمال میکنند.
اربابهای تو، [چه هوای نفس خودت باشد یا دیگران]، نه علم دارند، نه حکمت و نه قدرت – نه به سوی رشد هدایت میکنند و نه خیر تو را میخواهند – نه رحمت و مغفرتی دارند و نه مالکیت و رزاقیتی ... – حتی مالک خیر یا زیان خود نیز نیستند. اگر بندگی و خدمتشان کنی، ذلیلت میکنند و اگر خدمت نکنی، به آزار، اذیت، فشار، شکنجه و قتل تو اقدام میکنند! خواه در مملکت وجود خودت باشد، و خواه در جهان بیرون، مانند آن چه امریکا، انگلیس و صهیونیسم بین الملل، بر سر بندگان خود میآورند، و البته همگی خودشان نیز فانی هستند.
●- بنابراین، با خود بیاندیش که «ربّ من کیست؟»، و با دیگران در این بحث کن که «ربّ تو کیست»؟ و همچون تذکر و نصیحت حضرت یوسف علیه السلام به هم سلولیهای خود، با قوای درونی خودت و نیز با دیگرانی که بندگی ربهای گوناگون را گردن نهادهاند، بگو:
« يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ » (یوسف علیه السلام، 39)
ترجمه: ای دوستان زندانی من (هم سلولیهای من)! آیا خدایان پراکنده بهترند، یا خداوند یکتای پیروز؟!
مشارکت و همافزایی (سؤال و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
اذهان عمومی را با اختلاف و دعوا بر سر «خالق» مشغول کردهاند، در حالی که اختلاف و دعوا بر سر «ربّ» است. پس، در این مهم بیاندیشیم و بحث کنیم که «ربّ من کیست؟ ربّ تو کیست؟»
http://www.x-shobhe.com/shobhe/8500.html
- تعداد بازدید : 2008
- 14 فروردین 1396
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: یادداشت