پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): این بحث از گذشتههای دور (حتی یونان باستان) مطرح بوده است.
ابو علی سینا، مبحثی در خصوص «انسان معلق» دارد، دیگرانی چون غزالی نیز در این زمینه بحثهایی داشتند، تا این که در اعصار بعدی، «سوآرز» مباحثی در این زمینه مطرح میکند و بالاخره دکارت با تأسی به آنها، به عنوان صاحب نظریهی «من شک میکنم، پس من هستم» مشهور میگردد!
در هر حال بحث از "وجود"، یک مقولهی فلسفی است و بحث از تخیلی بودن آن نیز چنین میباشد، چرا که ذهن اجازه دارد به هر موضوعی توجه کند و فکر نیز اجازه دارد که در مورد آن تفکر و تعقل نماید. اما، توجه داشته باشیم بحث از "وجود" و نظریه پردازی در مورد تمامی مقولات فلسفی نیز مصون از خرافههای ناخودآگاه و یا حتی هدفدار نمیباشد. بسیاری از نظریهپردازان معاصر نیز همان خرافههای اسلاف قرون گذشته را مطرح میکنند، منتهی در قالب کلمات و جملات جدید و به نام خودشان(؟!) خب، این نیز یک بازاری است که مشتریان زیادی هم دارد.
●- شاید شما بگویید: «حال ما چه کنیم؟ برویم فلسفه را از ابتدا تا انتها بخوانیم، تا بفهمیم اینها چه میگویند؟ و آیا درست میگویند یا غلط؟!»
*- بله، اگر انسان میخواهد مطلبی را بداند، باید پیرامون آن مطالعه نماید؛ اگر میخواهد به مقوله و مبحثی وارد شود، نمیشود از وسط یا آخر کار وارد شود و آن هم به یک جمله بسنده کند، سپس یا ندانسته تأیید کند، یا ندانسته تکذیب کند و یا دچار شک و شبهه گردد؛ بلکه باید آن علم را بیاموزد، خواه نقاشی و معماری باشد، یا ریاضیات و فیزیک و یا فلسفه، حکمت و سایر علوم انسانی و طبیعی ... و به ویژه علوم وحیانی.
اما، از آنجا که مباحث فلسفه و حکمت، استدلالی میباشند، از ابتدا تا انتها با "عقل" و اصول عقلی سر و کار دارند. لذا اگر پژوهشگر، موضوع را به "عقل" ارجاع دهد و تفکر را دقایقی روی آن متمرکز کند، خودش به سؤالات و پاسخهایی میرسد که قضیه و درستی یا نادرستی آن، تا حدود قابل توجه و استنادی برایش روشن میشود.
●- به عنوان مثال، از خود بپرسد:
*- آن که توهم میکند همه چیز توهم است، کیست؟ خودش وجود خارجی دارد یا ندارد؟! اگر ندارد، چگونه توهم میکند؟!
*- اگر فیلسوفی بر این باور است که اساساً "وجود" یک توهم است، پس چرا نظریه میدهد؟!
*- آیا نظریهی او پس از پدید آمدن در ذهن موهومی خودش، در عالم واقع موجود میشود یا نمیشود؟ اگر نمیشود، پس چگونه به اذهان دیگران منتقل میگردد؟!
*- من و شما که راجع به چنین نظریهای بحث میکنیم، وجود واقعی و خارجی داریم یا نداریم؟! اگر نداریم، چگونه به هم مرتبط شده و بحث میکنیم؟
*- اشیایی که خارج از وجود خودمان هستند و با آنها مرتبطیم [از زمین و آسمان گرفته تا صنایع ارتباطی، مثل همین کامپیوتر، اینترنت، ماهواره، صوت، تصویر و ...] وجود خارجی دارند، یا آن که وجود موهومی، با ذهن موهوم خود، با سایر اذهان موهوم در وجودهای موهوم مرتبط شده و همه تحت یک قوانین طبیعی ثابت درآمدهاند و همه با هم در علوم و تکنولوژی موهومی پیشرفت کردهاند، سپس به الکتریک و الکترونیک اوهامی دست یافتهاند ... و بالاخره در سرتاسر جهان، با یک دیگر مرتبط میگردند؟!
*- میگویند: «ما خوابیم و همه چیز اوهام است». آیا این "ما"یی که خوابیم، وجود خارجی داریم و در خواب هستیم، یا اصلاً وجود نداریم؟ اگر وجود نداریم، چگونه به خواب رفته و چگونه وهم میکنیم؟!
*- آیا عدم، وهم و خیال و تصور دارد و روی آن فکر و بحث میکند؟!
***- و بالاخره آن که، چگونه ممکن است کسی در اصل وجود خودش و همه چیز دچار شک و شبهه باشد، اما وجود قرآن مجید و اهل عصمت علیهم السلام و قرآن مجید را باور کند و مستند به آن، اثبات وجود نماید؟! آیا آنها وجود حقیقی و واقعی دارند یا ندارند و آن سند میخواهد تا قبول چه؟ وجود دارد یا وهم است؟!
●- بنابراین، روشن میشود که در این میان، فقط گمان این که همه چیز وهم است، خودش یک وهم است و با حقایق و واقعیات عالم هستی، انطباق عقلی، علمی، حقیقی و واقعی ندارد.
در معارف اسلامی:
در معارف اسلامی، یک موقع از "وجود و موجود" بحث میشود و یک موقع از "ماهیات و چگونگی آن" و یک موقع از "صفات و حالات" آن، از جمله در مورد انسان بحث میشود.
بیداری، هوشیاری، بصیرت، تعقل، تفکر، تدبر ... و حتی خیال، وهم و تصور، همه از حالات و افعال انسان میباشند. پس انسان هست، با این ویژگیها و افعال.
انسان هست، منتهی وهم، خیال، تصور و تصدیق دارد - "محبت و بغض" دارد – "عقل و جهل" دارد – "علم و نادانی" دارد – توجه و غفلت دارد – ایمان و کفر دارد [چه به توحید و معاد ایمان بیاورد و به هر طغیان و طاغوتی کفر بورزد و چه به طاغوت ایمان بیاورد و به توحید و معاد کفر بورزد] ... و بر اساس این حالات و مواضع، افعالی از او صادر میشود که یا به خیر خودش و دیگران است و یا به ضرر خودش و دیگران.
چنین نیست که بگویند: ما هستیم و بمب روی سر شما میریزیم، اما شما ناراحت نشوید و انفعالی نشان ندهید، چرا که همه "وهم" است و واقعیت خارجی ندارد!
پس هم "وجود" حقیقت دارد و هم ماهیات و موجودات، واقعیت دارند.
همه در خوابند:
بله، قبل از همه، پیامبر اکرم (1) و امیرالمؤمنین، امام علی (2) و سپس سایر ائمه اطهار علیهم السلام، مبتنی بر تعالیم الهی و معارف قرآنی، که همان تبیین عالم هستی به قلم وحی و کلمه میباشد، فرمودند: «النَّاسِ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبَهُوا - مردم در خوابند، وقتی مُردند بیدار میشوند / 1- ورّام بن أبی فراس، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر، ج 1، ص 150 / 2- شریف الرضی، محمد بن حسین، خصائص الأئمة ع، ص 112».
●- این بیان نورانی، اول تصریح دارد که وجود "انسانها" حقیقی و واقعی است و سپس به حالتی از حالات این انسان اشاره دارد که در خواب بودن است! منتهی نه خواب ظاهری بدن، بلکه خواب غفلت.
●- تشبیه حالت غفلت انسان به خواب ظاهری نیز جهات بسیاری دارد، از جمله:
*- انسان وقتی به خواب ظاهری میرود، از تمام جهان پیرامونش بیخبر و غافل میگردد. حتی اگر عزیزترین مونسش در کنار او بمیرد، متوجه نمیشود. انسانی هم که به خواب غفلت میرود، اساساً متوجه سمتی که به سویش میرود، آن چه در پیرامونش میگذرد و بلایی که به سرخودش میآورد و میآورند، نمیباشد.
*- انسان وقتی به خواب ظاهری میرود، حواس او کار نمیکند! چشمش نمیبیند، گوشش نمیشود، لامسهاش حس نمیکند و بالتبع اگر حرفی به زبان آورد و یا حرکتی نماید نیز مبتنی بر هدفمندی و ارادهی خودش نمیباشد. بدیهی است که اگر به هر دلیلی چشم او ببیند و یا گوشش بشوند و یا لمسی را احساس کند، بیدار شده است.
انسان غافل نیز "بصیر و سمیع" نیست، روی چشم و گوشش پردههای ضخیمی افتاده که نمیگذارد او ببیند یا بشنود – درد ابتلائات جهالت و غفلت را نیز حس نمیکند و تمامی گفتار و بیانش نیز تابع نفس او میباشد، نه تابع عقل و قلب او.
*- اما مرگ، حادثهی بزرگ و هولناکی است. اگر یک صدای آرام شخص حساس را بیدار میکند و یک صدای مهیب، هر کسی را بیدار میکند – اگر شدت تابش نور و یا حرارت هر خوابی را بیدار میکند؛ مرگ، حادثهی هولناکی است که همگان را از خواب غفلت بیدار مینماید.
پس، انسان غافل، پس از این بیداری میفهمد که کیست؟ کجاست؟ و در چه موقعیتی قرار گرفته است! اما انسان بیدار، همیشه هوشیار، بصیر و مراقب خود و اطراف میباشد.
*- انسان وقتی به خواب ظاهری میرود، رؤیاهایی میبیند که همه تصویرهایی بدون جرم و جسم هستند. حال یا رویای او بازتاب عملکرد سلسله اعصاب و ذهنیات اوست، و یا رؤیای صادق است و تعبیر دارد. یعنی بازهم حقیقت خارجی آن در حجاب است و دیده نمیشود و چه بسا هنوز واقع نشده است.
انسان غافل نیز چنین است، در عالم بیرون، فقط ظاهر و صورت هر چیزی را میبیند و رویکردش به هر چیز نیز از "هوای نفس = نیازها و فشارهای شهوانی (میل و غضب)" میباشد، درست مانند رؤیایی که ناشی از پرخوری یا خستگی و یا عصبیت میباشد.
اما انسان بیدار، هوشیار، عاقل و بصیر است، واقعیات را میبیند و حقایق را درک مینماید.
مشارکت و همافزایی (سؤال و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
فلاسفهای، نظریه "توهم بزرگ" را مطرح میکنند. میگویند: «ما همه خواب هستیم و همه چیز توهم است»؟ اثبات وجود با استناد به قرآن و حدیث چیست؟!
http://www.x-shobhe.com/shobhe/8564.html
کلمات کلیدی:
گوناگون