همانطور که میدانیم، اصلیترین شرط ظهور، رشد عقلانی مردم و احساس نیاز و پذیرش عموم است. آیا باتوجه به شرایط فعلی منطقه و جهان چنین احساس نیازی دیده میشود؟
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): اصل عقلانیت و احساس نیازهای ضروری فردی و اجتماعی، [مثل قسط، عدالت، رشد، امنیت، سلامت و ...]، فطری انسان است؛ پس اختصاصی به شرایط جغرافیایی و زمانی ندارد و همیشه بوده است.
انبیای الهی، همگی بر اقوام جاهل، بتپرست و ظالم گسیل شدند و آنها را به شناخت و پرستش خداوند واحد و احد و نیز شناخت و باور به بازگشت و معاد دعوت کردهاند و در عرصهی عمل نیز مخاطبین خود را به قسط، عدل، انصاف، اخلاق، نیکویی، صلح، امنیت، جود، کرم، تعاون و ... دعوت نمودهاند؛ و میدانیم که بسیاری چه در عصر خودشان و چه پس از رحلتشان، به این دعوت پاسخ مثبت دادند و بسیار عاقلانه، عالمانه و هوشمندانه، گرویدند و حتی گاه بهتر از عصر و نسل فعلی.
الف – بنابراین، مسئلهی اصلی این نیست که انسان (جامعه بشری)، در اصول جهانبینی و اعتقادی به ضرورت پرستش پیببرد و یا در زندگی فردی و اجتماعی، به حسنه بودن کمالات و نیکیها و سیئه بودن ظلم، جور، فساد، فسق و جنایت پیببرد. این اصول را همگان میدانستند و میدانند. اینها همه آموزههای الهی، به جان انسان و هدایت تکوینی و درونی (در عقل، قلب و فطرت) اوست:
« وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا » (الشمس، 7 و 8)
ترجمه: و قسم به جان آدمی و آن کس که آن را (آفریده و) منظّم ساخته * سپس پليدكارى و پرهيزگارىاش را به آن (جان آدمی) الهام كرد.
ب – بلکه مسئلهی اصلی، شناختن مصادیق حقیقی و جایگزین ننمودن مصادیق بدلی، جعلی و کاذب میباشد در هر امری میباشد.
●- مسئله این است که وقتی انسان میداند و میفهمد که إلهی وجود دارد و پرستش نیز فطری اوست [لذا هیچ کس نیست که پرستشی نداشته باشد]، از مجسمه چوبی دستساز – تا گوسالهی سامری – تا فراعنهای که خود را إله و ربّ مردم میخوانند – تا هوای نفس و شهوات را «إله و ربّ» خود نداند و نخواند. حال خواه این بتپرستی به شکل جاهلی (مانند چین، ژاپن، هند و برخی مناطق دیگر امروزی) باشد، خواه تحت عنوان «ایسم»ها، مثل ماتریالیسم، اومانیسم، ماکیاولیسم، لیبرالیسم و ...، نوسازی شود. همه همان سخنان و دعاوی دوران جاهلیت را دارند.
●- مسئله این است که وقتی انسان و جامعه بشری، دانستند و فهمیدند که برای رشد، امنیت و رفاه، چارهای جز "قانونگرایی" ندارند و باید کتاب قانون و حقوق داشته باشند، اشخاص و سازمانهای وابسته به نظام سلطه را به جای خداوند خالق، علیم، حکیم و مالک، "قانونگذار" ندانند و احکام مندرآوردی قدرتها را تحت عناوینی چون «حقوق بشر، مانیفستها، معاهدههایی چون 2030 و ...» را کتاب قانون نشناسند و به کتاب خداوند متعال رجوع کنند.
●- مسئله این است که وقتی انسان و جامعه بشری دانست، فهمید و رسید به این که گریزی از "ولایت = سرپرستی" ندارد، به جای خداوند سبحان و اولیایی که او ولیّ امر قرار داده، ولایت ابلیس و سایر شیاطین انس و جنّ را جایگزین ننمایند.
قیام حضرت مهدی علیه السلام:
در مقولهی قیام حضرت قآئم علیه السلام نیز مسئله این نیست که بشر بفهمد راه نجاتش در یک وحدت عمومی بشری و استقرار یک حکومت جهانی و مبتنی بر قسط و عدل است. این را که نظامات کفر، استکبار و سلطه، بیش از مسلمانان فریاد میزنند و در حالی که مسلمانان را به جان هم انداخته و از هیچ جنایتی برای تجزیه بیشتر جغرافیایی، قومی، مذهبی و ... خودداری نمیکنند، خودشان فریاد جهانی سازی [Globalism ] را بر سر میدهند و با متصل کردن نظامات آموزشی، اقتصادی، بانکی، سیاسی، حکومتی، امنیتی، خبری، تبلیغاتی و ... به یک دیگر و تحت سلطهی خود، در تحقق آن به جد میکوشند.
●- پس، مردم امروز نیز مانند مردم دیروز، به اهمیت و ضرورت وحدت و حکومت واحد جهانی پیبردهاند، لذا مسئله این است که بدانند و بفهمند که مدعیان کاذب، نه تنها قادر به تحقق این مهم نیستند، بلکه اساساً چنین قصدی ندارند. آنها فقط در پی تحقق فرعونیت و سلطهی حکومتی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، امنیتی، علمی، اطلاعاتی و همه جانبهی خود هستند.
●- از این رو، مردمان در اصول عقلانی و احساس ضرورت و نیاز به حکومت قسط و عدل، نارسایی ندارند، اما در این که بفهمند این حکومت، فقط میتواند حکومت الهی باشد و حکومت چند نفر مستکبر بر تمامی مردم، حاصلی جز ظلم ندارد - یا در این که بفهمند از این "ایسم و آن ایسم" و این حزب و آن حزب کاری بر نمیآید، مشکل دارند!
●- از اینرو، همانگونه که در احادیث معتبر نیز تصریح شده است، آنقدر مردم از رجوع به اندیشهها، مکاتب، ایسمها، احزاب و قدرتها ضربه خورده و صدمه میبینند، تا پس از ناامیدی از خیرخواهی و توان آنها، بفهمند چارهای جز رجوع به خلیفهی خدا و حمایت از او در قیام علیه ظلم و جور و برپایی حکومت عدل جهانی وجود ندارد.
همان گونه که امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند (مضمون): مردمان، در بیداری، آگاهی، هوشیاری و بصیرت، به دو دسته تقسیم میشوند. یک گروه عاقلند و با پند و نصیحت درس میگیرند و گروه دیگر پس از آن که چوب خوردند و سرشان به سنگ خورد، آگاه میشوند.
جهان امروز:
●- امروزه [به ویژه پس از قیام مردم ایران و استقرار نظام حکومتی جمهوری اسلامی ایران]، به رغم گسترش ظلم و جنایات نظام سلطه، از یک سو شاهد بیداری مسلمانان هستیم، از سوی دیگر شاهد بیداری و اعتراض عمومی جهانیان به انواع و اقسام نظامات حکومتی لیبرالی و غیره هستیم.
●- امروزه شاهدیم که حتی در قلب امریکا و اروپا [که به حسب ظاهر پرچمدار دموکراسی، لیبرالیسم، حقوق بشر، مدنیت، مدرنیته، رشد علمی در صنعت و ... میباشند]، مردمان علیه مفاسد اخلاقی، مفاسد اقتصادی، ظلم مدنی، ناامنی جانی، مالی و شغلی، جنگ افروزی و ...، نه تنها معترضند، بلکه به خیابانها ریخته و تظاهرات میکنند.
●- امروزه شاهدیم که حتی در قلب امریکا و اروپا، نه تنها مردم از گرایش به ایسمها و تئوریهای ناکارآمدشان خسته و ناامید شدهاند، بلکه گروه گروه از عضویت رسمی در دین خود (مسیحیت) خارج میشوند و بخش قابل توجهی از آنان به اسلام میگروند.
●- این هجمهی جهانی نظام کفر و استکبار جهانی در ترویج "اسلام هراسی" برای چیست؟! اگر مردمان امریکا و اروپا، متوجه اسلام نشده بودند و از خود رغبت نشان نداده بودند، چه نیازی به ترویج و تشدید اسلامهراسی در میان آنان وجود داشت؟!
پس، شاهدیم به رغم ظواهر، مردمان و جوامع، با سرعتی به دور از انتظار و پیشبینی، متحول شده و میشوند.
نکته:
نظام سلطه، بیش از یک قرن است که برای استقرار حکومت واحد جهانی به رهبری خودش، به عقلانیت، معنویت، اخلاق و دین الهی یورش برده و برای کافر و مشرک و بی دین کردن مردمان، از هیچ حربهای در جنگ سخت، تحریم و جنگ نرم، فروگذار ننمود.
امروزه فهمیدهاند که به رغم تلاشها و جنایاتشان، گرایش مردم به حقایق و معنویات و اخلاق و نیز عدالت خواهی و وحدت، به مراتب بیش از گذشته شده است، لذا تغییر رویه دادهاند.
امروزه سعی دارند، مکتب "جامعهگرایی" را با نظریهپردازانی چون "سندل"، جایگزین مکاتب پست مدرنی و لیبرالی کنند.
"جامعهگرایی" آنها، نگاه و چرخشی دوباره به سوی اخلاقگرایی دارد، منتهی چون از سویی نمیخواهند نام اسلام بیش از این مطرح شود، و از سویی دیگر میخواهند خودشان جایگزین و مصداق بدلی برای این بیداری مردمان جعل کنند، دوباره به نظریات اخلاقی ارسطو، حتی در حکومت و سیاست بازگشتهاند؛ منتهی آن نیز به شکلی که در نهایت به نفع خودشان (نظام سلطه) تمام شود.
اینها همه نشانههای بسیار آشکار و روشنی در تحولی جهانی میباشد. انشاء الله.
مشارکت و همافزایی (سؤال و نشانی لینک پاسخ، جهت ارسال به دوستان در فضای مجازی)
اصلیترین شرط ظهور، رشد عقلانی مردم و احساس نیاز و پذیرش عموم است. آیا در شرایط فعلی منطقه و جهان چنین احساس نیازی دیده میشود؟
http://www.x-shobhe.com/shobhe/8612.html
- تعداد بازدید : 1883
- 12 خرداد 1396
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: سیاسی