سردبیر: امروز میتوانی، ولی نمیخواهی؛ به زودی میرسد روزی که میخواهی، اما دیگر نمیتوانی!
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه) / یادداشت سردبیر
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بنیها وَالسِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحاطَ بِه عِلْمُکَ - اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج.
سلام دوستان!
"توانستن، اما نخواستن" و یا "خواستن، اما نتوانستن"، حقیقت و واقعیتی است که اگر دقت کنیم، آن را نه تنها هر روز و هر ساعت، بلکه در هر لحظه تجربه میکنم و یا تجربهاش به صورت "دورهای" را به خاطر داریم.
از آنجا که "زمان" به خاطر ما توقفی ندارد و توانها، شرایط و امکانات نیز همگی گذرا هستند و متناسب با میل و ارادهی ما بقا و ماندگاری ندارند، ما دائماً با "فرصتشناسی" و یا "فرصتسوزی" مواجه میشویم.
مثال ملموس و مستمر آن از مسائل جزئی گرفته تا مسائل کلی، از امور شخصی گرفته تا امور اجتماعی و سیاسی نیز بسیار است و هر کسی، هزاران نمونهی مثبت و منفی آن را در زندگی شخصی، اجتماعی و سیاسی خود و جامعهاش، تجربه کرده و به خاطر دارد.
●- در مثال کلی، فرض کنید کسی توان و امکان تحصیل را دارد، اما نمیخواهد به تحصیل ادامه دهد – یا توان و امکان کار و تلاش را دارد، اما به خاطر طمع و بلندپروازی از یک سو و تنبلی از سوی دیگر نمیخواهد کار کند – یا توان و امکان ازدواج را دارد، اما به هر بهانهای از آن فرار میکند – یا میتواند صاحب فرزند شود، اما نمیخواهد – یا میتواند در هر کجا که "انتخابی" در کار هست، بهترین را برگزیند، اما دلش نمیخواهد و بدترین را بر میگزیند و ... . اینها همه، فرصتسوزیهای ناشی از غفلت، جهل و تکبر و البته مبتنی بر اختیار و اراده میباشد.
●- اما به سرعت میرسد زمانی که نه تنها قدر این نعمات را میداند، بلکه میفهمد از دست دادن آنها، موجب نتایج بسیار نامطلوبی برایش شده است، لذا میخواهد تحصیل کند، اما دیگر نمیتواند – میخواهد کار و تلاش کند، اما دیگر نه فکرش درست کار میکند، نه بدنش تاب دارد، نه قدرت ریسک دارد و نه فرصت و امکان – میخواهد ازدواج کند، اما دیگر سن مطلوب ازدواج گذشته است و باید از ایدهآلها دست بکشد – میخواهد صاحب فرزند شود، ولی دیگر ممکن نست، اگر ممکن هم باشد، منطقی نیست. مثل مردی که در شصت سالگی هوس فرزند میکند و میداند که که به فرض بچهدار شدن نیز فرزند او در سنین نوجوانی و جوانی، پدری پیر خواهد داشت و چه بسا به سرعت یتیم شود – و میخواهد که در سایر انتخابهای شخصی، اجتماعی یا سیاسی، انتخابی "احسن" داشته باشد، اما دیگر کار از کار گذشته است ... ؛ مانند اشخاص یا گروههایی که به جای امیرالمؤمنین، امام حسن یا امام حسین علیهم السلام، اسلام معاویهای و یزیدی را برگزیدند و به سرعت فهمیدند که چه غلط بزرگی کردهاند و پشیمان شدند، اما دیگر کار از کار گذشته بود و حالا باید ظلم و جنایت دستگاه حاکمه و نظام سلطه را بپذیرند.
دنیا:
او، میتواند دو کلمه یاد بگیرد، اما نمیخواهد – میتواند پروردگار عالم را بندگی کند، اما نمیخواهد و الههای کاذب درونی (نفس) و بیرونی (طواغیت زمان) را بندگی و اطاعت میکند – میتواند هر صبح یا شب، یک سوره یا دو آیه از قرآن مجید که "کلام الله" است را بخواند تا دست کم اندکی آشنا شود که خداوند سبحان به بندگانش (به او) چه فرموده است؟ اما دلش نمیخواهد! هر سخن و هر لغوی و باطلی را میخواند، الا قرآن کریم! روزی صدها پیام پوچ، بیمحتوا و حتی مخرب و تحقیرآمیز را در فضای مجازی با شادی و لبخند و رضایت میخواند، اما گمان میکند که قرآن مجید را فقط برای میّت میخوانند، حال آن که برای زندگان نازل شده است!
او، میتواند دو کلمه حرف حساب گوش کند، یک جمله سخن عقلی و علمی بشنود، به یک نصیحت آدمساز توجه نماید، اما چنین نمیکند، چون دلش نمیخواهد.
قیامت:
قیامت، از این دنیا جدا نیست، آینهی حقایق این دنیاست، نمایش صورت حقیقی هر چیزی هست، روز بیرون ریختن درونهاست، روز مشخص شدن ساختارها و شاکلههای اعتقادی، اخلاقی و رفتاری (عملی) انسانهاست؛ لذا هر که اینجا هر طور بود، آنجا هم همینطور است، منتهی با صورت و حالت حقیقیاش مواجه میگردد.
روز خواستنها و نتوانستنها:
فرض کنید به کسی بگویند: مگر خدا به تو دو چشم بینا نداده است، پس به این منظره زیبا نگاه کن و لذت ببر؛ اما چشمش را ببندد و یا رویش را برگرداند و بگوید: «دلم نمیخواهد نگاه کنم؛ دلم نمیخواهد بصیر باشم و ببینم»؛ اما به سرعت یک روزی میرسد که دید خود را از دست میدهد، یا کلاً نمیبیند، یا هاله میبیند، یا دو تا میبیند و یا اصلاً چشمانش را بستهاند؛ حال به او میگویند: «طبیعت زیباست، ببین»؛ او هم دلش میخواهد که ببیند و لذت ببرد، اما دیگر نمیتواند؛ چرا که دیگر فرصت، امکان و توان را از دست داده است!
در قیامت، پردهها کنار رفته و تمامی حقایق آشکار میشود، پس دیگر جایی برای غفلت، بیتوجهی، تردید، شک، شبهه، نظریهپردازیهای توجیهی، "به نظر من! – من قبول ندارم – من، من، من!" باقی نمیماند – آنجا دیگر زر و زور و تزویر، پول و قدرت و اعتبار، نفوذ و جمعیت و اکثریت، زیرکی و حقهبازی و یا انکار و تکذیب و کتمان و ...، به کار نمیآید.
●- حال او "علم" پیدا میکند، چرا که همه چیز [از حقایق عالم هستی گرفته، تا حقیقت اسلام و قرآن، تا آن چه بود و انجام داد و ...] برای او "معلوم" میشود، اکنون میخواهد که "ایمان" بیاورد، و اگر ایمان بیاورد دیگر عذاب نمیشود، ولی دیگر نمیتواند "ایمان" بیاورد و این "علم" به حقایق او را نجات نمیدهد. چرا که در دنیا نیز علم داشت، میتوانست ایمان بیاورد، اما نخواست.
●- حال او که با کارنامهای سیاه و ننگین از معصیت، ظلم و عمل به باطل آمده، دلش میخواهد که به دنیا برگردد، "رَبِّ ارْجِعُونِ – خدایا مرا بازگردان" میگوید، اما دیگر فایدهای ندارد، اصلاً دیگر دنیایی نیست که بدان باز گردانده شود؛ در واقع اکنون "میخواهد" عمل صالح انجام دهد، اما دیگر "نمیتواند"!
●- در قیامت خداوند به تمامی اهل قیامت (از جمله جمیع انسانها)، امر به "سجده" میکند؛ چنان که در ابتدای خلقتِ آدم علیه السلام، به فرشتگان و ابلیس لعین امر نمود، همه سجده کردند، جز ابلیسی که تکبرش او را باز داشت – در دنیا نیز به فرزندان آدم (ع) امر به سجده نمود، برخی سجده کردند و برخی از روی تکبر ابلیسی ابا کردند!
اما، آنجا همه از یک سو در محضر ربوبیِ الله جلّ جلاله و مقام سبوح، قدوس و عظیم قرار گرفتهاند، و از سویی دیگر عظمت صحنهی قیامت نیز خضوع و خشوع دلخواه یا غیر دلخواه را بر همه مستولی کرده است، چشمها فرو افتاده و توجهات به یک سو معطوف است و البته نگرانی از عواقب سوء باورها و کردههای غلط در دنیای زودگذر، جانشان را فرا گرفته است!
حال همگان میخواهند که سریعاً به سجده بیفتند، چرا که عذاب به اهل سجده نمیرسد و آنان مورد مغفرت و رحمت واسعهی الهی قرار میگیرند، لذا از فرشتگان گرفته تا مؤمنان، همگان سریع سجده میکنند، اما کسانی که در دنیا از روی استکبار، اهل نماز و سجده نبودند، هر چه به خود فشار میآورند که به سجده روند، دیگر نمیتوانند؛ چرا که مانند فرمان دویدن به انسان فلج، یا فرمان دیدن به انسان کور میباشد! معلوم است که دیگر نمیتوانند، اگر چه بخواهند.
ریشه، ساق و میوه:
به یک درخت نگاه کنید، ریشهای دارد که در خاک و آب است، ساقه (تنه)ای دارد که شاکله و ساختار اوست و تمامی دستگاه انتقال آب و مواد غذایی به شاخ و برگها و ...، از همین "ساق" میگذرد؛ و اگر این ساق آفتزده، خشک و یا قطع گردد، هیچ شاخه و برگ و میوهی مناسبی نخواهد داشت و تنها عاقبت او، مبدل شدن به هیزم برای آتش و سوختن است.
انسان نیز همینطور است، لذا به "شجرهی طیبه" و یا "شجرهی خبیثه" تشبیه شده است. اگر این درخت، در دنیا ریشه در نفس و شهوات دوانید، ساقهاش خشک میشود، میوهاش نیز تلخ خواهد بود، لذا آنجا که میگویند: "سجده کنید"، این "ساق خشک" میخواهد که سجده کند، اما دیگر نمیتواند. و خداوند سبحان میفرماید: اینها آن روزی که سالم بودند و میتوانستند سجده کنند، دعوت به سجده شدند، ولی نخواستند و سجده نکردند، اکنون که امر به سجده شدهاند، میخواهند سجده کنند، اما دیگر نمیتوانند.
«يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ سَاقٍ وَيُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلَا يَسْتَطِيعُونَ» (القلم، 42)
ترجمه: روزى كه كار زار [و رهايى دشوار] شود و به سجده فرا خوانده شوند و در خود توانايى نيابند.
«خَاشِعَةً أَبْصَارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ وَقَدْ كَانُوا يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ وَهُمْ سَالِمُونَ» (القلم، 43)
ترجمه: ديدگانشان به زير افتاده خوارى آنان را فرو مى گيرد در حالى كه [پيش از اين] به سجده دعوت مىشدند و تندرست (سالم) بودند.
*- پس در نماز، بسیار دقت و مراقبت نماییم، تا جایی که نه تنها تکبر بشکند، بلکه عاشقانه و مشتاق به سویش بشتابیم.
مشارکت و همافزایی (موضوع و نشانی لینک مطلب، برای ارسال به دوستان در فضای مجازی)
سردبیر: امروز میتوانی، ولی نمیخواهی؛ به زودی میرسد روزی که میخواهی، اما دیگر نمیتوانی!
http://www.x-shobhe.com/shobhe/8756.html
- تعداد بازدید : 1830
- 22 مرداد 1396
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: یادداشت