«ایکس - شبهه»: برای اثبات علم لدنی در امام معصوم (ع) دلایل عقلی و نقلی بسیاری وجود دارد، از جمله آن که:
دلایل نقلی:
الف – وقتی خداوند متعال در قرآن کریم و آیهی تطهیر میفرماید اهل بیت (ع) را رجس «پلیدی» پاک و تطهیر نموده است، یعنی هیچ یک از اقسام و مصادیق رجس، که جهل نیز از جمله آنها میباشد در آنها وجود ندارد. اگر علم کسی لدنی نباشد، مسبوق به جهل است و توسط معلم چیزی آموخته است. پس قبل از فراگیری جاهل بوده که با تطهیر و عصمت سازگاری ندارد.
ب – وقتی خداوند متعال در قرآن کریم، سوره یس، آیه 12 میفرماید که همه چیز و از جمله همهی اعمال آدمیان و نیز آثار آن اعمال را در «امام مبین – امام آشکار» جمع کردیم، هم دال بر این است که باید در هر عصری امام آشکاری باشد و هم دال بر این است که علوم اولین و آخرین (کل شیء) در نزد آنها احصاء شده است.
ج – وقتی خداوند متعال در سورهی آل عمران، آیه 7 تصریح مینماید که هیچ کس آگاه به ظاهر و باطن و محکم و متشابه علوم قرآنی نیست، مگر خودش که آن را وحی و نازل فرموده و «الراسخون فیالعلم»، معلوم میشود که علم راسخون در علوم وحی، علم الهی است و نه آموزههای بشری و الله جل جلاله باید و میتواند معلم این علوم باشد و نه دیگران.
توضیح: چون «الراسخون فیالعلم» فعل جمع است، معلوم است که منظور فقط شخص پیامبر (ص) نیست، و چون کسی دیگری به این علوم اشراف ندارد، خودش باید بفرماید که منظور چه کسانی هستند و به نقل از شیعه و سنی مکرر فرموده که منظور حضرت علی (ع) و سایر ائمه (ع) هستند.
ج – وقتی پیامبر اکرم (ص) [به سند شیعه و سنی] در حدیث غدیر کتاب قرآن را ثقل اکبر و امام ناطق را ثقل اصغر میخوانند، پس این دو به مثابهی یک دیگرند. دو کتاب علم و هدایت الهی هستند که یکی به صورت مکتوب و دیگری به هیبت انسان کامل و ناطق ظهور یافته و نازل شدهاند.
د – وقتی قبول کردیم که طبق آیهی صریح قرآن کریم، پیامبر اکرم (ص) جز وحی بر زبان نمیآورد و او نیز مکرر فرمود: «انا مدینة العلم و علی بابها» و یا «علم از من به علی سینه به سینه منتقل شد» و یا بدین مظمون به ایشان میفرماید که: «یا علی هر چه من میبینم تو میبینی و هر چه میشنوم تو میشنوی و تفاوت در این است که مخاطب وحی من هستم – یعنی من نبی هستم» و دهها حدیث دیگری که در منابع شیعه و سنی ثبت است، معلوم میشود که آنها از علم لدنی پیامبر اکرم (ص) برخوردار میباشند.
دلایل عقلی:
بدیهی است اگر کسی اصل «ولایت و امامت» معصومین علیهمالسلام را نپذیرفته باشد، با او سخن گفتن از علم لدنی امام (ع) یا همان علم امامت بیمورد است. اگر وجود فاعل به اثبات نرسید، اثبات فعل او بیمورد است و اگر وجود موصوف به اثبات نرسید، اثبات صفت برای او معنا ندارد. پس او باید اول در اصول اعتقادی خود تجدید نظر کرده و از ابتدا مباحث توحید و نبوت را به ویژه در مبحث «ولایت» الله و ولایت رسول (ص) و اولیالامر که در راستای ولایت الله جل جلاله است، مورد تحقیق و مطالعه قرار دهد. هر چند که او نیز میداند منطقی نیست که علم افرادی در طی 2.5 قرن حضور علنیشان و 14 قرن حضور علمشان به اثبات رسیده باشد، اما هیچ خبر و اطلاعی از معلمین آنها که لابد دانشمندتر از آنها بودهاند، در دست نباشد.
اما برای کسی که به وجود معصومین (ع) و ولایت و امامت آنها علم و ایمان دارد، روشن و مبرهن است که:
الف – کسی جز خداوند متعال و بالتبع رسولش (ص) اشراف علمی به علوم وحی و ... ندارد که بخواهد به آنها بیاموزد.
ب – اگر کسی عالمتر از آنان بود، خداوند متعال آنها را به ولایت و امامت بر میگزید.
ج – عقلانی و منطقی نیست که خداوند متعال به همگان دستور اطاعت و تبعیت از کسانی دهد که عالمتر از آنها نیز در میان مردمان وجود دارد.
د – اگر کسی عالمتر [حتی در یک علم] و یا کاملتر [حتی در یک فضیلت] از امام باشد، امام نمیتواند در آن علم یا فضیلت، امام او باشد. بلکه بالعکس آن صادق است. پس امر به اطاعت و تبعیت همگان نیز بیمورد میشود.
ھ – آشنا و مؤمن به عصمت، ولایت و امامت میداند که عصمت نتیجهی علم است. پس اگر علم کسی حصولی باشد و از دیگران فرا گرفته باشد، مسبوق به جهل میگردد و بالتبع عصمت از او ساقط میشود.
و – آشنا و مؤمن به عصمت، ولایت و امامت، به دلایل عقلی، نقلی و فطری میداند که معصوم (ع) دروغ نمیگوید. پس اگر فرمودند: علم ما حصولی نیست و از دیگران یاد نگرفتهایم، بلکه حضوری است، پس صادق هستند و راست میگویند.
ز – و در نهایت برای آنان که امامت را قبول داشته یا ندارند، بیان میشود که اولاً علم بشری یا آموخته از بشر، یک جا و در تمامی علوم حاصل نمیگردد و مستلزم تعلیم و تعلم است و حتماً سابقهی جهل به آن راه دارد. لذا لازم میآید که علم ائمه (ع) نیز گام به گام حاصل گردد، پس لابد باید در ابتدا سخنان غیر علمی نیز داشته باشند و بر اساس نظریه و آزمون سخن بگویند. ثانیاً ممکن نخواهد بود که علم امام 5 ساله یا 20 ساله یا شصت ساله، از همهی دانشمندان عصر خویش و بعد از آن بیشتر باشد و ثالثاً دیگر امکان «تحدی» مانند تحدی قرآن کریم بر آنان ممکن نبود. و رابعاً باید امروزه علومی فراتر از علم آنان معلوم میگردید. و نهایت آن که حتی یک مورد هم در تاریخ ثبت نشده است که کسی مدعی گردد من فلان علم را به امامی آموختم.
کلمات کلیدی:
گوناگون ولایت (امام علی) علم