ایکس – شبهه : به هیچ وجه شباهتی به هم ندارند که حتی با یک دیگر مقایسه شوند. دقت شود که گاهی سخن از «تعلق و مالکیت» و یا جهت و سمت و سو و یا مظهریت به میان میآید و گاهی سخن از «نسب» و رابطهی خویشاوندی. و این دو بسیار با هم متفاوت است.
یهودیان و مسیحیان، قائل به رابطهی خویشاوندی حضرات موسی و عیسیٰ (ع) با خداوند متعال هستند. یکی پیامبرش را فرزند خدا خواند و دیگری برای این که عقب نیافتد، گفت: او هم پدر است و هم پسر است و هم خود خدا (ابّ، ابن، روحالقدس).
به طور خلاصه بر این باورند که: خدا خواست بندگانش را هدایت کند و چون از سنخ بندگان نبوذ (و ارتباط و درک متقابل میسر نبود)، خود پدر شد برای حضرت مریم (ع) و سپس خود فرزند شد برای این پدر و مادر. در واقع «این خود خدا بود که به صورت فرزندی از مادر متولد گردید»! چنان چه «پولس» مینویسد: «چقدر بايد خدا را شكر كنيم. خدايی كه پدر خداوند ما عيسی مسيح است. (نامه دوم پولس به مسيحيان قرنتس، ج 1، ص 3 و 4؛ كتاب مقدس، ص) ». حال تفسیر و توضیح با خودشان. او لازم میداند که «شاکر خداوند» باشد. خداوندی که پدر شد برای عیسیٰ مسیح، عیسایی که خود خداوند اوست(؟!)
بدیهی است چنین تعریف و توصیفی از خالق عالم هستی، هیچ انطباقی با وحی، عقل، علم و هیچ منطق دیگری ندارد و موجودی که مجبور شود، محدود شود، حادث گردد، متغیر شود، رشد کند، به دنیا بیاید، محسوس شود، مورد آزار و اذیب قرار گیرد و در نهایت به صلیب کشیده شود و ...، نمیتواند خدای واحد، احد، ازلی، ابدی، بیمثال، حی، قیّوم و ... باشد، چرا که آن چه در مورد حضرت مسیح (ع) میگویند، همه از صفات مخلوق است و نه الله جلّ جلاله و خالق جهان هستی. لذا شاهدیم که حتی رهبران و بزرگان مسیحیت (ع) نیز به رغم اعتقادشان به تثلیث، به وقتش ناچار به اقرار میشوند. چنان چه پاپ بندیک شانزدهم، رهبر فعلی کاتولیکهای جهان، سال گذشته در پیام جهانی خود گفت:
«این کودک (حضرت مسیح علیهالسلام) در بیتاللحم متولد شد و در واقع نجات و آزادی را به ارمغان آورد. البته نه فقط برای مردم آن زمان، بلکه برای همه جهانیان در سرتاسر تاریخ - او این آزادی را با یک سیاست نظامی به دست (به ارمغان) نیاورد. بلکه گام به گام جلو رفت و برای بازسازی زندگی و حیات بشری، به صلیب کشیده شدن شرمآور [توسط دشمنان] را به زندگی ننگین ترجیح داد. » (گفتگو با شبکهی چهار بیبیسی)
اما معنا و منظور از اسمهایی چون: «ثار الله» - «عینالله» - «یدالله» - «لسانالله» و ... این نیست که خداوند موجود یا جسمی است که خون، چشم، دست، پا، زبان و ... دارد، [اگر چه برخی از مذاهب چون سلفیها و بالتبع وهابیها که مذهبشان سلفی است بر این باورند و میگویند: خدا موجودی است مثل انسان، ولی خیلی بزرگتر و دارایی همین اعضایی است که در قرآن آمده، منتهی اعضا و اجزایش بسیار بزرگ است؟!] بدیهی است که این اعتقاد که حاصل رسوخ خرافات یهودیان و مسیحان (به تعبیری اسرائیلیات) به فرهنگ مسلمین میباشد، به همان اندازه متضاد با وحی، عقل و منطق میباشد که اعتقاد به «ابّ و ابن و روحالقدس» متضاد است. بلکه وقتی فعلی بدون هیچ ذرهی شرکی مختص خدا شد و به او تعلق یافت، یعنی چشم جز آن چه او میخواهد ندید و زبان جز آن چه او میفرماید نگفت، و دست و پا و سایر اعضا و جوارح جز آن چه او امر و نهی کرده است انجام نداد و از همهی افعال هدف و مقصد و مقصودی جز او نبود، کاملاً متعلق به او و مظهر او میگردد. و البته «مظهر» خدا بودن، به معنای حلول یا اتحاد خدا با چیزی نیست. بلکه یعنی کمالی جز او وجود ندارد و همه کمالات را از او گرفتهاند.
همه چیز مظهر خدا، آیت خدا و اسم (نشانه) خداست، چرا که همه چیزی مخلوق است و مخلوق نشانهی خالق است. اما این نشانهها برخی کاملتر و برخی ناقصترند و معصومین (ع) مظهر کامل و اتمّ اسمای الهی هستند.
در مورد «ثار الله» نیز دقت شود که ممکن است این کلمه از ریشهی «ثور» به معنای برانگیخته شدن (یا شوریدن) گرفته شده باشد، که در این صورت لقب «ثارالله» برای ایشان، یعنی «برانگیخته شدهی خدا». و ممکن از ریشهی «ثأر» به معنای «خون» گرفته شده باشد، که در این صورت نیز معنای آن «کسی که خونخواهیاش با خداست» یا «خدا انتقام خونش را میگیرد» میباشد که هیچ کدام از دو صورت فوق، به معنای قوم و خویشی یا فرزندی یا حلول خدا در جسمی دیگر را نمیدهد. لذا هیچ وجه اشتراکی با «پسر خدا» خواندن مسیح (ع) یا دیگران از سوی پیروانشان ندارد.
کلمات کلیدی:
گوناگون