س: آیا پیامبر اکرم (ص) القاب «صدیق» را به ابوبکر و «فاروق» را به عمر دادند؟ لطفاً پاسخی مستند و بدون تعصب و متناسب با یک محفل علمی (طلبگی و دانشجویی) ارائه نمایید.
: در تحقیق یک موضوع عقلی، علمی، تاریخی و ...، جای هیچ گونه تعصبی نیست، بلکه ادله عقلی و نقلی و مستندات تاریخی باید مورد بررسی و ارائه قرار گیرد. تعصب نیز وقتی ظهور و تجلی پیدا میکند که فرد زیر بار حق، منطق، ادله و اسناد محکم نرود و چون نظری دارد، گرایشی دارد، جناحی دارد یا کسی را دوست دارد، سعی نماید به هر شیوهای [حتی دروغ بستن به خدا، پیامبر (ص) و اهل بیت علیهم السلام] متوسل شود تا نظر و فرد مورد علاقه خود را توجیه نماید.
وقتی در عرصه تحقیق و تفحص، حتی بیان سؤال و شبهه در مورد وجود خود خداوند متعال نیز نه تنها منعی ندارد، بلکه اگر از روی غرض و مرض نباشد، خوب و مقدمه شناخت، درک و یقین است، سؤال و جواب در خصوص افراد و به ویژه افرادی که معصوم نیستند و نیز فرازهای تاریخی، به نحو احسن ایرادی نداشته و جای تعصب ندارد. و در این عرصه (تحقیق و پژوهش) بیان حقایق نیز نباید موجب تشدید بغض و اختلاف گردد.
بیتردید اگر پیامبر اکرم (ص) کسانی را «صدیق و یا فاروق» لقب داده باشند، آن افراد در نظر کلیه مسلمین مکرم خواهند بود. اما در بررسی احادیث وارده باید به سندیت آن توجه نمود، نه این که هر کس هر چیزی گفت و به ایشان نسبت داد را پذیرفت. ابوهریره به اقرار خودش سیهزار حدیث جعل کرد. اولیتر از بررسی اسناد در صحت انتساب حدیث، انطباق موضوع با قرآن و عقل است. لذا پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «اگر حدیثی از من برای شما نقل شد که با قرآن و عقل مطابقت نداشت، نپذیرید. و در حدیث دیگر آمده است که به سینه دیوار بزنید.»
اما «صدیق و فاروق»، هر دو از القابی است که ایشان به حضرت علی بن ابیطالب علیهالسلام اطلاق و اعطا نمودهاند، منتهی اهل سنت دوست داشتند که نامبردگان نیز از چنین القابی برخوردار باشند. لذا با رد احادیث و روایات تشیع، احادیثی مؤید میل خود را بیان داشته و به ایشان نسبت دادهاند.
در چنین شرایطی که ذهن دچار تشکیک میگردد، یکی از بهترین راهها پس از انطباق با قرآن کریم و عقل، استناد به مشترکات نقلی و یا اقرارهای طرف مقابل است. لذا ذیلاً مستنداتی از منابع بسیار موثق اهل سنت ارائه میگردد:
الف: دلایل نقلی:
*- ابن ماجه قزوینی در کتاب سنین [یکی از صحاح شش گانه که کتب مرجع اهل سنت است] به نقل از عباد بن عبدالله مینویسد:
«قَالَ عَلِی أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَأَخُو رَسُولِهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ وَأَنَا الصِّدِّیقُ الْأَكْبَرُ لَا یقُولُهَا بَعْدِی إِلَّا كَذَّابٌ صَلَّیتُ قَبْلَ النَّاسِ بِسَبْعِ سِنِینَ»
ترجمه: عباد بن عبد الله گوید: علی علیهالسلام فرمود: من بنده خدا، برادر رسول خدا و صدیق اكبر هستم، پس از من جز دروغگو كسی دیگر خود را «صدیق» نخواهد خواند ، من هفت سال قبل از دیگران نماز میخواندم.
حدیث فوق آنقدر در کتب معتبر و منابع اهل سنت تواتر دارد که اگر هیچ حدیث دیگری نیز نبود، برای اطلاع و استناد کفایت میکرد. از جمله منابعی که حدیث فوق را ثبت کردهاند عبارتند از: المستدرک، حاكم نیشابوری، ج3، ص 112 – الخصائص، نسائی، ص 46 - و – الكامل، ابن الاثیر، ج2 ، ص57.
*- ابن قتیبه دینوری در كتاب المعارف مینویسد:
«عن معاذة بنت عبد الله العدویة سمعت علی بن أبی طالب على منبر البصرة وهو یقول أنا الصدیق الأكبر آمنت قبل ان یؤمن أبو بكر وأسلمت قبل أن یسلم أبوبكر»
ترجمه: معاذه دختر عبد الله گوید: از علی بن أبی طالب علیه السلام شنیدم كه بر بالای منبر بصره میفرمود : من صدیق اكبر هستم ، ایمان آوردم قبل از آن كه ابوبكر ایمان بیاورد ، اسلام آوردم قبل از آن كه ابوبكر اسلام بیاورد .
این روایت نیز در کتب معتبری دیگری چون: المعارف، ابن قتیبة، ص 16 – و - البدایة و النهایة، ابن كثیر، ج 7 - ص 370 و ... به سندهای محکم نقل شده است.
*- ابن مردویه اصفهانی در مناقب – جلال الدین سیوطی در تفسیر سیوطی - قندوزی حنفی در ینابیع المودة و نیز سایر اکابر اهل سنت در معتبرترین کتب خود حدیث از پیامبر اکرم (ص) نقل کردهاند که «صدیقین سه نفر هستند، حبیب نجار، مؤمن آل یاسین - حزقیل مؤمن آل فرعون و علی بن أبی طالب علیه اسلام كه او برتر از آنها است» .
***- احادیث منقول در کتب اهل سنت در مورد اطلاق القاب فاروق و صدیق به ابوبکر و عمر نیز طبق استناد خودشان غیر معتبر است:
ابن جوزی، عالم نامی اهل سنت، در کتاب معروف الموضوعات خود مینویسد: «أبی درداء از پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم نقل میكند كه آن حضرت فرمود: در شب معراج دیدم كه در عرش خداوند بر لوحی سبز با نور سفید نوشته شده بود: خدایی جز خدای یكتا نیست ، محمد صلی الله علیه وآله وسلم رسول او است ، ابوبكر صدیق و عمر فاروق است! ». و بعد در ادامه تأکید مینماید: «این حدیث صحیح نیست و كسی كه به آن متهم است (جاعل) عمر بن اسماعیل است . یحیی بن معین در باره او گفته است: سخن او ارزش ندارد، دروغگو است، آدمی بد و خبیث است. نسائی و دار قطنی گفتهاند: حدیث او متروك است.»
***- و البته علما و اکابری چون: ابن عساکر در کتاب تاریخ مدینة مشرق – طبری در تاریخ طبری، ج 3، ص 267 و هم چنین ابن الأثیر در کتاب أسعد الغابة، ج4، صفحه 57 و ...، تصریح دارند که لقب «فاروق» را اولین بار یهودیان و اهل کتاب (در ضدیت با علی علیهالسلام) به عمر اطلاق کردند و طرفداران وی خوششان آمد و ادامه دادند.
ب: دلایل عقلی:
بیان شد که پیامبر اکرم (ص) فرمودند که اگر مطلبی از من برای شما نقل شد و با قرآن و عقل مطابقت نداشت، نپذیرید. حال فقط به دو نکته (که مستندات بسیاری در منابع اهل سنت دارد) اشاره میشود:
*- صدیق، یعنی کسی که امر خدا و رسولش (ص) را تصدیق و قبول میکند و بدیهی است که این تصدیق باید در عقیده و عمل او تجلی نماید. مستندات تاریخی حاکی از آن است که آن دو نفر تا آخر هم ایمان یقینی نیاورده و تصدیق نکردند. و شاهد آن که اگر مصدق بودند، دعوت رسول خدا (ص) را در روز غدیر که خود اول لبیک گویان و بیعت کنندگان آن بودند تصدیق میکردند و به آن ایمان آورده و عمل مینمودند و سنتی را به جای سنت ایشان بدعت نمیگذاشتند تا این همه اعوجاج در دین خدا و چند دستگی بین مسلمین ایجاد نگردد.
*- فاروق، یعنی کسی که اهل قرآن و فرقان است و فرق بین حق و باطل را میداند و به آن ایمان آورده و عمل مینماید. بدیهی است وقتی بر بستر احتضار آن حضرت نشستهاند و به جای لبیک به امر ایشان که فرمود: قلم و کاغذ بیاورید بنویسم. میگویند: رها کنید، هذیان میگوید. و سپس به جای تعیین و نصب الهی حکومت بنا بر امر الهی و ابلاغ رسول الله (ص)، به غصب آن مبادرت نموده و چنین توجیه میکنند که حالا ایشان فرمودند، ما هم قبول داریم، اما فعلاً مصلحت نظام اسلامی آن است که یک چند سالی ما حکومت کنیم و ...، معلوم میشود که هنوز فرق بین امر وحی، فرمان رسول (ص)، حق و باطل، قسط و ظلم، بیعت، وفا و بیعت شکنی و خیانت و ... را نمیدانند. پس چطور ممکن است که حضرت به آنها لقبهای فاروق و صدیق را اطلاق کرده باشد؟!
- تعداد بازدید : 3586
- 22 تیر 1391
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: تاریخی