ایکس – شبهه/یادداشت سردبیر: سلام گرامیان؛ عیدتان مبارک.
شاید برخی گمان نمایند که «قربانی»، فقط مناسکی است مخصوص حج تمتع مسلمانان و البته اگر مسلمانی در غیر حج، برای نذر یا خیرات نیز قربانی کرد، صواب (خیر، خوب) است و ثواب (پاداش) دارد!
آری، قربانی یکی از مناسک حج تمتع است که بر حاجیان واجب میشود و مانند سایر احکام الهی (مانند نماز یا ...) پر از حکمتهای آشکار و رمز و رازیهایی است که مرتبه به مرتبه بر جویندگان و پویندگان، به حد اخلاص، تأمل، تدبر و ظرفیت وجودیشان آشکار میشود؛ اما اصلی به نام «قربانی» اختصاصی به اسلام، مسلمین و حج ندارد، بلکه فراگیر است و میان همگان عمومیت دارد. هر انسانی (حتی کافر و منافق)، نه یک یا چند بار، بلکه دائماً در حال قربانی کردن و قربان شدن است. از این روست که تاریخچهی قربانی به صورت یک مناسک، به فرزندان آدم (ع)، یعنی هابیل و قابیل میرسد.
خدایشان فرمود: هر کدام از آن چه دارید، چیزی بیاورید و آن را برای من [با آتش زدن] قربانی کنید. هر دو آماده انجام دستور شدند، اما اخلاص و نیز بصیرت کار خودش را کرد. هابیل با خود فکر کرد: اگر قرار است برای خدا چیزی را قربانی کنم، باید بهترین چیزهایی که دارم باشد و قابیل با خود گفت: اگر قرار است آتش بزنم، پس چیزهای بیارزش و به درد نخورم را میبرم! و چنین کردند. لذا قربانی هابیل قبول شد. اما قابیل به جای آن که درس بگیرد، حسادت کرد و برادر را کشت.
انسان، یعنی عشق. آدمی محبوبی دارد و محبوبهایی. همیشه یکی محبوب اصلی است و مابقی محبتهایی است که در راستای رسیدن به آن محبوب اصلی ایجاد میشود. به عنوان مثال: وقتی کسی «علم» را دوست دارد، بالتبع برای رسیدن به محبوب، تعلیم و تعلم، کتاب، مطالعه، کتابخانه، استاد و ... را نیز دوست دارد.
این قاعدهی کلیِ حاکم بر انسان است. مسلمان و کافر ندارد. عشق و محبت، تنها انگیزه حرکت [به سوی هر چیزی] هست. آدمی به دنبال چیزی میرود که آن را دوست دارد، و نه الزاماً چیزی که آن را میشناسد و یا نسبت به آن علم دارد.
و دستهبندی انسانها نزد خدا و طبعاً در واقعیت و حیات دنیوی و اخروی، بر اساس همین عشق و این که «معشوقت کیست؟» صورت میگیرد.
گروهی محبوبهای متفاوتی دارند. چون نظر به «خود» دارند، کثرتگرا شده و محبوب واحدی ندارند. شهوت، قدرت، ثروت ... و مصادیق آن محبوب اصلیشان میگردد و به سوی آنها حرکت میکنند و گروه دیگری، چون خداگرا هستند، یک محبوب و معشوق بیشتر ندارند. البته نه این که شخص یا چیز دیگری را دوست ندارند، بلکه همه را در راستا و بالتبع او دوست دارند.
کسی که میخواهد گلی به معشوق تقدیم کند، باغبان، گل و گل فروش را نیز دوست دارد، اما برای او.
این دستهبندی انسانها بر اساس عشق و بر محور معشوق، استعارهی ذوقی نویسندگان و عرفا نیست، بلکه خدای محبوب خود چنین تقسیم کرده است و سپس با گزارههای «ان الله یحب ...»، محبت و عشق متقابل به عشاقش را بیان نموده است:
«وَمِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ اللّهِ أَندَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِينَ آمَنُواْ أَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ ...»(البقره، 165)
ترجمه: و برخى از مردم در برابر خدا همانندهايى [براى او] برمىگزينند و آنها را دوست دارند مانند دوست داشتن خدا، و[لی] کسانی که ایمان آوردهاند، شدت (اوج) محبتشان به خداست ... .
رابطه عشق به محبوب با قربانی:
دنیا بهشت نیست که همه چیز در آن فراهم و باقی باشد. بلکه دار نقص است و فنا. لذا هیچ چیزی بدون هزینه به دست انسان نمیرسد و هیچ رسیدهای نیز باقی نمیماند، مگر آن که وصل به باقی شود.
«مَا عِندَكُمْ يَنفَدُ وَمَا عِندَ اللّهِ بَاق ...» (النحل، 96)
ترجمه: آنچه پيش شماست تمام مىشود (فانی است) و آنچه پيش خداست پايدار (باقی) است ... .
از این رو آدمی برای هر چه که میخواهد به دست بیاورد، ناچار است چیزی را از دست بدهد. مثلاً پول را دوست دارد، اما لباس را هم دوست دارد. اگر لباس را [به دلیل احتیاج یا ...] بیشتر دوست داشته باشد، پول را در راه رسیدن به لباس «قربانی» کند. حتی اگر مؤمنی به اقامه دو رکعت نماز خالصانه و خاشعانه قیام کند، هزینههای سنگینی در قبالش پرداخت میکند که از جمله آنها دقایقی از عمر گرانبها و غیر قابل بازگشت است.
در واقع انسان، به صورت دائم و مستمر، بدون آنی مکث یا فاصله، در حال قربانی کردن است و همیشه محبوبهای کوچکتر و فرعیتر خود را در راه قرب، وصال و لقای محبوب بزرگتر قربانی میکند.
معشوق واقعی (خدا) همه چیز را میخواهد، چه کنیم؟
از ویژگیهای عشق، غیرت است و شاخصه غیرت، نپذیرفتن خیانت است و خیانت، همان توجه به «غیر» است. چه آن «غیر» خودت باشی و چه دیگران. معشوق همهی توجه تو را برای خودش میخواهد و به هیچ اندازه مشارکت دیگران در عشق را نمیپذیرد.
خدا، عاشق و معشوق است. واحد و نیز احد است و غیور. از اسمهای خدای متعال «غیور» است. لذا هیچ شریکی نمیپذیرد و فقط عشق خالص را قبول دارد. عشق خالص کارها میکند. ابلیس که با انسان دشمنی و کینه دارد نیز میدانست که راهی به مخلصین نیست، لذا گفت:
«قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ» (ص،83)
ترجمه: [شيطان] گفت پس به عزت تو سوگند كه همگى را جداً از راه به در مىبرم * مگر آن بندگان پاكدل (مخلِص و مخلَص) تو را.
از این رو، آن معشوق غیور، همه چیز را میخواهد و در عشقش شریک نمیپذیرد. میفرماید: وقتی مقرب، محبوب و معشوق من میشوی که عشق خالصی به من داشته باشی. نمیگویم جز من را دوست نداشته باش، بلکه هر چه را هم دوست داری، خودم به تو داده ام، پس برای من و در راه من دوست داشته باش، مثل عشقت به گل و گل فروش برای هدیه به معشوق. پیامبر اکرم (ص)، معصومین (ص)، قرآن، اسلام، نماز و ... را نیز باید برای من و در راه من دوست داشته باشی، وگرنه قبول نیست. پس همه چیز را باید در راه من قربانی کنی. ندیدی محب و محبوبم، سیدالشهداء، حسین بن علی (ع) در کربلا چه کرد؟ مگر علی اصغر یا علی اکبر یا عباس یا زینبش (ع) را دوست نداشت؟
حیوانیت را قربانی کن، کافیست:
کار سخت شد. باید نه تنها آمادگی و پذیرش، بلکه میل و شوق قربانی کردن همه چیز را در راه آن محبوب داشته باشم. به خلیلش ابراهیم (ع) فرمود: حالا که به این مرحله از دوستی و محبت رسیدهای، فرزند دلبندت اسماعیل را بیاور و در راه من قربانی کن!
اما همین که هر دو عاشق (ابراهیم و اسماعیل) با میل و رغبت آمادهی قربانی همه محبتها در راه معشوق واقعی شدند، فرمود: عشق و اخلاصتان ثابت و قبول شد. نیازی نیست تا اسماعیل را قربانی کنی. این مرتبه برای عاشقی والامقامتر است که باید از نسل اسماعیل به دنیا آید. نامش حسین (ع) است و یارانی دارد، همه عاشق من و حسینی. او خود قربانیِ من و ذبح عظیم است. ذبحی که بندگانم را از هلاکت نجات میدهد.
«إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاء الْمُبِين * وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ»
ترجمه: به درستی كه اين همان بلاء (آزمايش) آشكار بود و او را در ازاى قربانى بزرگى باز رهانيديم.
آری، این آزمایش (بلاء) خیلی سخت، بزرگ و آشکار نیز هست. ذبح عظیمش حسین بن علی (ع) است و قربانگاه این بلا، همان کرب و بلا (کربلا) میباشد و برای همگان آشکار کننده حق از باطل است.
اما برای شما به عنوان فدیهی این نذر، از آسمان قوچی میفرستم، آن را برای من قربانی کن، تا بیاموزی که اگر هوای نفس حیوانی به تو دادم، آن هم آسمانی است، خودم دادم، اما برای گذران زندگی و حیات مادی و حیوانیات، برای این که وسیله رشد و قرب تو به سوی من شود، نه این که تو قربانی آن شوی و عشق من و آرزوی وصال و لقای من را قربانی این حیوانیت کنی.
پس تو، حیوانیت را قربانی کن، کافیست. قوچ آسمانی نفست را سر ببر، کافیست. یک سوم دارایی دنیویات برای خودت کافیست، مابقی را نیز در راه من به بندگانم بده. اگر توانستی این کار را بکنی، روز قربانت برایت عید میشود. عیدت مبارک.
- تعداد بازدید : 2769
- 4 آبان 1391
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: یادداشت حج