امام خامنهای: عبرتهای عاشورا
... اولين عبرتى كه در قضيهى عاشورا ما را به خود متوجه مىكند، اين است كه ببينيم چه شد كه پنجاه سال بعد از درگذشت پيغمبر صلوات الله و سلامه عليه، جامعهى اسلامى به آن حدى رسيد كه كسى مثل امام حسين عليهالسّلام، ناچار شد براى نجات جامعهى اسلامى، چنين فداكارىاى بكند؟ اين فداكارى حسين بن على عليهالسّلام، يك وقت بعد از هزار سال از صدر اسلام است؛ يكوقت در قلب كشورها و ملتهاى مخالف و معاند با اسلام است؛ اين يك حرفى است. اما حسين بن على عليهالسّلام، در مركز اسلام، در مدينه و مكه مركز وحى نبوى وضعيتى ديد كه هرچه نگاه كرد چارهاى جز فداكارى نداشت؛ آن هم چنين فداكارى خونين باعظمتى! مگر چه وضعى بود كه حسين بن على عليهالسّلام، احساس كرد كه اسلام فقط با فداكارى او زنده خواهد ماند، و الّا از دست رفته است؟! عبرت اينجاست. روزگارى رهبر و پيغمبر جامعهى اسلامى، از همان مكه و مدينه پرچمها را مىبست، به دست مسلمانها مىداد و آنها تا اقصى نقاط جزيزة العرب و تا مرزهاى شام مىرفتند؛ امپراتورى روم را تهديد مىكردند؛ آنها از مقابلشان مىگريختند و و لشكريان اسلام پيروزمندانه برمىگشتند؛ كه در اين خصوص مىتوان به ماجراى «تبوك» اشاره كرد. روزگارى در مسجد و معبر جامعهى اسلامى، صوت و تلاوت قرآن بلند بود و پيغمبر با آن لحن و آن نفس، آيات خدا را بر مردم مىخواند و مردم را موعظه مىكرد و آنها را در جادهى هدايت با سرعت پيش مىبرد. ولى چه شد كه همين جامعه، همين كشور و همين شهرها، كارشان به جايى رسد و آنقدر از اسلام دور شدند كه كسى مثل يزيد بر آنها حكومت مىكرد؟! وضعى پيش آمد كه كسى مثل حسين بن على عليهالسّلام، ديد كه چارهاى جز اين فداكارى عظيم ندارد! اين فداكارى، در تاريخ بىنظير است. چه شد كه به چنين مرحلهاى رسيدند؟ اين، آن عبرت است. ما بايد اين را امروز مورد توجه دقيق قرار دهيم.
ما امروز يك جامعهى اسلامى هستيم. بايد ببينيم آن جامعهى اسلامى، چه آفتى پيدا كرد كه كارش به يزيد رسيد؟ چه شد كه بيست سال بعد از شهادت امير المؤمنين عليه الصّلاة و السّلام، در همان شهرى كه او حكومت مىكرد، سرهاى پسرانش را بر نيزه كردند و در آن شهر گرداندند؟! كوفه يك نقطهى بيگانه از دين نبود! كوفه همان جايى بود كه امير المؤمنين عليهالسّلام در بازارهاى آن راه مىرفت؛ تازيانه بر دوش مىانداخت؛ مردم را امر به معروف و نهى از منكر مىكرد؛ فرياد تلاوت قرآن در «آناء الليل و اطراف النهار» از آن مسجد و آن تشكيلات بلند بود. اين، همان شهر بود كه پس از گذشت سالهايى نهجندان طولانى در بازارش دختران و حرم امير المؤمنين عليهالسّلام را، با اسارت مىگرداندند. در ظرف بيست سال چه شد كه به آنجا رسيدند؟ اگر بيمارىاى وجود دارد كه مىتواند جامعهاى را كه در رأسش كسانى مثل پيغمبر اسلام و امير المؤمنين عليهماالسّلام بودهاند، در ظرف چند ده سال به آن وضعيت برساند، اين بيمارى، بيمارى خطرناكى است و ما هم بايد از آن بترسيم. امام بزرگوار ما، اگر خود را شاگردى از شاگردان پيغمبر اكرم صلوات الله و سلامه عليه محسوب مىكرد، سر فخر به آسمان مىسود. امام، افتخارش به اين بود كه بتواند احكام پيغمبر را درك، عمل و تبليغ كند. امام ما كجا، پيغمبر كجا؟! آن جامعه را پيغمبر ساخته بود و بعد از چند سال به آن وضع دچار شد. اين جامعهى ما خيلى بايد مواظب باشد كه به آن بيمارى دچار نشود. عبرت، اينجاست! ما بايد آن بيمارى را بشناسيم؛ آن را يك خطر بزرگ بدانيم و از آن اجتناب كنيم.
به نظر من اين پيام عاشورا، از درسها و پيامهاى ديگر عاشورا براى ما امروز فورىتر است. ما بايد بفهميم چه بلايى بر سر آن جامعه آمد كه حسين بن على عليهالسّلام، آقازادهى اول دنياى اسلام و پسر خليفهى مسلمين، پسر على بن ابى طالب عليه الصّلاة و السّلام، در همان شهرى كه پدر بزرگوارش بر مسند خلافت مىنشست، سر بريدهاش گردانده شد و آب از آب تكان نخورد! از همان شهر آدمهايى به كربلا آمدند، او و اصحاب او را با لب تشنه به شهادت رسانند و حرم امير المؤمنين عليهالسّلام را به اسارت گرفتند!
حرف در اين زمينه، زياد است. من يك آيه از قرآن را در پاسخ به اين سؤال مطرح مىكنم. قرآن جواب ما را داده است. قرآن، آن درد را به مسلمين معرفى مىكند. آن آيه اين است كه مىفرمايد: «فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصّلاة و اتبعوا الشهوات فسوف يلقون غيا (64).» دو عامل، عامل اصلى اين گمراهى و انحراف عمومى است: يكى دور شدن از ذكر خدا كه مظهر آن نماز است. فراموش كردن خدا و معنويت؛ حساب معنويت را از زندگى جدا كردن و توجه و ذكر و دعا و توسل و طلب از خداى متعال و توكل به خدا و محاسبات خدايى را از زندگى كنار گذاشتن. دوم «و اتبعوا الشهوات»؛ دنبال شهوترانيها رفتن؛ دنبال هوسها رفتن و در يك جمله: دنياطلبى. به فكر جمعآورى ثروت، جمعآورى مال و التذاذ به شهوات دنيا افتادن. اينها را اصل دانستن و آرمانها را فراموش كردن. اين، درد اساسى و بزرگ است. ما هم ممكن است به اين درد دچار شويم. اگر در جامعه اسلامى، آن حالت آرمانخواهى از بين برود يا ضعيف شود؛ هركس به فكر اين باشد كه كلاهش را از معركه در ببرد و از ديگران در دنيا عقب نيفتد؛ اينكه «ديگرى جمع كرده است، ما هم برويم جمع كنيم و خلاصه خود و مصالح خود را بر مصالح جامعه ترجيح دهيم»، معلوم است كه به اين درد دچار خواهيم شد.
... وقتىكه معيارهاى خدايى عوض شود، هركس كه دنياطلبتر است، هركس كه شهوترانتر است، هركس كه براى به دست آوردن منافع شخصى زرنگتر است، هركس كه با صدق و راستى بيگانهتر است، بر سر كار مىآيد. آن وقت نتيجه اين مىشود كه امثال عمر بن سعد و شمر و عبيد الله بن زياد به رياست مىرسند و كسى مثل حسين بن على عليهالسّلام، به مذبح مىرود، و در كربلا به شهادت مىرسد! اين، يك حساب دودوتاچهارتاست. بايد كسانى كه دلسوزند، نگذارند معيارهاى الهى در جامعه عوض شود. اگر معيار تقوا در جامعه عوض شد، معلوم است كه انسان باتقوايى مثل حسين بن على عليهالسّلام، بايد خونش ريخته شود. اگر زرنگى و دست و پا دارى در كار دنيا و پشتهماندازى و دروغگويى و بىاعتنايى به ارزشهاى اسلامى ملاك قرار گرفت، معلوم است كه كسى مثل يزيد بايد در رأس كار قرار گيرد و كسى مثل عبيد الله، شخص اول كشور عراق شود. همهى كار اسلام اين بود كه اين معيارهاى باطل را عوض كند. همهى كار انقلاب ما هم اين بود كه در مقابل معيارهاى باطل و غلط مادى جهانى بايستد و آنها را عوض كند.
- تعداد بازدید : 2621
- 24 آبان 1391
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: در محضر استاد