شبهه (تهران): هیچ کس نتوانسته است مرا قانع کند... چگونه میتوان تفسیر خوبی برای مطلوبیت حکم سنگسار ارائه داد؟
ش (تهران): هیچ کس نتوانسته مرا قانع کند. باید همهی قوانین اسلام را کامل بدانیم و تبعیت کنیم، بدون دلیل. پس باید تفسیر خوبی از احکام داشت ...، نمیدانم آیا سنگسار میتواند تفسیر خوبی داشته باشد یا نه؟ x-shobhe: همهی این مقدمات مطرح شد، تا مسئلهی سنگسار و عدم مطلوبیت آن مطرح گردد. البته اشکالی هم ندارد، اما چون تقریباً همهی مراحل مطروحه در مقدمات و صورت مسئله غلط بود، لازم است به همهی آنها پاسخ داده شود. لذا لازم است به نکات ذیل توجه شود: الف – اگر چه مسئلهی مطروحه آن چنان غامض نیست که هیچ کس نتواند پاسخ بگوید، اما ضرورتی هم ندارد که در همهی مسائل، دیگران ما و شما را قانع کنند. گاهی اندکی تدبر و تفکر از هر کتاب و عالم گویندهای بیشتر راهنمایی و روشنگری میکند. البته اگر محقق تعصب، عناد و لجاجی داشته باشد، دلیل و منطق که جای خود دارد، حتی هیچ معجزه نیز او را قانع نمیکند. چنان چه بنیاسرائیل را قانع نکرد و به همین دلیل اصطلاح «ایرادهای بنیاسرائیلی» در ادبیاتهای گوناگون رایج گردید. ب – بدون شک همهی احکام جزا و قصاص (در هر قانون و مکتبی) برای طبع بشر ناخوشایند است و به همین دلیل آن را «جزا یا کیفر» میخوانند و اگر خوشایند و مطلوب بود، آن را «پاداش» میخواندند. لذا نامطلوبی حکم سنگسار مانند: نامطلوبی احکام دیگر اعم از جزای نقدی، زندان (حتی یک شب)، حبس ابد و اعدام میباشد. ج – ملاک حقانیت احکام اسلامی حکمت و علم خداوند است و نه مطلوبیت در اذهان عمومی. اگر چه برای کسی که علم به توحید و مبدأ و معاد داشته باشد، همهی احکام الهی مطلوب است، هر چند که به ضرر خودش باشد. البته این قاعده نسبت احکام دیگر مکتبها نیز صادق است. وقتی اصل مورد قبول قرار گرفت، فرع آن نیز مطلوب میشود. به عنوان مثال: اگر اصل امنیت عمومی مطلوب بود، بازداشت، زندان و حتی اعدام مجرم مطلوب میشود. اگر چه ظاهر آن برای هیچ احدی «اعم از مجرم، شاکی یا مردم» مطلوب نمیباشد. یا اگر آزادی و استقلال مطلوب شد، به هنگام تهاجم دشمن، هم کشتن مطلوب است و هم کشته شدن، هر چند که ظاهر هیچکدام خوشایند نیست. د – خداوند متعال نسبت به اوامرش با هیچ احدی (حتی انبیاء) مشورت نمینماید و خوشنودی یا نارضایتی مردم نیز ملاک نمیباشد. چرا که او رب و مردم عبد و بنده هستند و بندگان [برای رشد و کمال] موظف به جلب رضایت معبود هستند و نه بالعکس. لذا در قرآن کریم نیز مکرر فرموده چنین و چنان خواهم کرد، «و لو کره المشرکون» اگر چه مشرکین را خوش نیاید. بلکه او قوانین لازم الجرای بشر را بر اساس علم و حکمتاش وضع نموده است و نه میل و پسند انسان. پس، اگر انسانها آن قوانین را عمل کنند، به فواید آن میرسند و اگر نکنند، خود ضرر میکنند. چند نکته: اول: از نکات بسیار قابل توجه و تأمل در فهم، درک و بیان احکام اسلام این است که بسیاری از مردم، در عین حال که میدانند حصول هر تخصصی، از نانوایی گرفته تا فیزیک هستهای، مستلزم تحصیل تئوری و عملی در آن رشته است، نوبت به فقه اسلامی که میرسد، میخواهند بدون هیچ تحصیلی فقیه، مجتهد و حقوقدان شوند و حال آن که تمامی زمینههای فقه اسلامی (مثل: حقوق جزا، حقوق مدنی، حقوق بینالملل، حقوق تجارت و ...) بسیار غنیتر از سایر مکاتب و حقوقهای مدون میباشد. از ابتدای تحصیل تخصصی در رشتهی آشپزی تا انتهای آن حداقل دو سال برای کاردانی و چهار سال برای کارشناسی و تخصص تحصیل لازم دارد. اگر کسی در رشتهی حقوق تحصیل نماید، دست کم هشت سال برای اخذ مدرک دکتری (معادل اجتهاد) لازم دارد، اما برخی گمان دارند که فقه اسلامی را همینطور در ظرف چند دقیقه میتوانند اشراف پیدا کرده و طرح یا نقد نمایند (؟!) دوم: اگر چه دانستن قوانین برای رعایت آنها شرط است (و در هیچ قانونی عدم اطلاع عذر موجهی برای عدم رعایت نمیباشد)، اما دانستن یک قانون با دانستن دلایل، حکمتها، فلسفه ... و آثار آن متفاوت است. و مردم هر قانونی را به محض دانستن صورت آن (آن هم به صورت کلی) اطاعت میکنند، اما برای اطاعت قوانین الهی، میخواهند همگی فیلسوف، مجتهد و دانشمند باشند و نتیجه میگیرند که چون ممکن نیست همه به این علوم واقف گردند، پس اطاعت از آن قوانین مطلوب نیست! و سپس جار و جنجال و ضد تبلیغ راه میاندازند که اطاعت در اسلام مبتنی بر علم نبوده و تعبدی میباشد (؟!) به عنوان مثال: همه میدانند که گرسنگی دردآور و در نهایت کشنده است و همه میدانند که «نان» سیر میکند. اما همه نمیدانند که گندم را چگونه کاشت، داشت و برداشت میکنند؟ چگونه آرد و خمیر میسازند و معماری و مهندسی تنور (چه دستی و چه ماشینی) چگونه است؟ اما بسیار مقلدانه، نان میخرند و میخورند تا رفع گرسنگی نموده و زنده بمانند. یا همه میدانند که بیماری، اگر چه یک سردرد ساده هم باشد، دردآور و در صورت عدم توجه مهلک است. همه میدانند که به هنگام بیماری – اگر خود پزشک نیستند – باید به پزشک مراجعه کنند و تجویز او را اطاعت و عمل نمایند. اما همه نمیدانند که مثلاً یک مسکن از چه ترکیباتی ساخته شده است و پس از ورود به معده چه تأثیراتی دارد و ... . اما چون اصول را فهمیده و پذیرفتهاند، فروع منطبق با آن را نیز میپذیرند. اسلام و قوانین آن نیز مستثنی از این قواعد کلی نمیباشد. اگر کسی به اصول (که تحقیقی و یقینی است و نه تقلیدی) پی نبرده باشد، سخن از فروع برای او بی معنا و بی نتیجه است. مثلاً به کسی که خداوند متعال را قبول ندارد، راجع به نماز و برکات آن سخن گفته شود! اما اگر کسی اصول را فهمید و قبول کرد، میتواند وارد به فروع شود. در فروع دین و احکام، دست باز است. هیچ گاه خداوند نخواسته که مردم نفهمند. اما همگان نیز نمیتوانند در یک رشتهی معین تحصیل کرده و متخصص شوند. لذا (مثل همهی عرصهها و افعال دیگر زندگی) گفتهاند: میتوانید شخصاً تحصیل کرده و متخصص (مجتهد) شوید و نیز میتوانید در زمینههای دیگری علم یافته و مشغول شوید و در این امور به متخصص (فقیه) رجوع کنید. لذا اگر کسی به خدا، اسلام، پیامبر (ص)، قرآن و اهل بیت (ع) ایمان داشت، میداند که همه احکام الهی مفید و مطلوب است، اگر چه ظاهر آنها ناخوشایند باشد. سوم: اگر دقت کنید، مسئلهی سنگسار، فقط یک بهانه برای ضد تبلیغ است و اگر کسانی که در این مورد جوسازی میکنند، چه بسا هیچ اعتقادی به خدا هم ندارند، چه رسد به اسلام و اگر احیاناً نام مسلمانی را حمل میکنند، حتی احکام طهارت و نماز خود را نمیدانند، چه رسد به احکام جزا – قصاص و ...! لذا زیاد اصرار نداشته باشید که حتماً به دیگران اثبات کنید که حکم سنگسار مطلوب است، چرا که چنان چه بیان شد، هیچ حکم جزایی مطلوب ذات و فطرت بشر نمیباشد و اتفاقاً باید مطلوب نباشد، تا افراد خود را از محکوم شدن به آن محافظت داشته و مصون دارند. تا جامعه نیز سالم بماند. بدون شک هیچ حکم و جزایی به سختی و کراهت جهنم نیست و عذابهای قیامت و جهنم به هیچ وجه مطلوب کسی نیست. اما نه تنها خداوند متعال به خاطر نامطلوبی نزد مردم (یا رأی اکثریت) جهنم را تعطیل ننموده است، بلکه مکرر به عواقب دردناک، باورهای غلط و اعمال سوء و عذابهای جهنم هشدار میدهد. چهارم: در خاتمه دقت شود، این استراتژی و تاکتیک دشمن در «جنگ نرم» است که در حالی که هیچ ارزشی برای تفسیر و تحلیل قبح فعل قبیح قایل نیستند و هیچ مجالی برای صحبت در زمینهی آن نمیدهند، راجع به سختی یا نامطلوبی جزای آن جار و جنجال راه میاندازند! به راستی، چرا باید عدهای مرتکب به [العیاذ بالله] زنای محصنه شوند، همسران دیگران را اغفال کرده و آنان را به فحشا بکشند و این ناهنجاری اخلاقی منحط را رواج دهند، عشق و وفا را در آتش بسوزانند، کانونهای خانوادهها را از هم بپاشند، فرزندان را آواره کنند ... و تازه معترض هم باشند که چرا که جزایش سنگین یا نامطلوب است؟! چنان چه گویا قرار است جزای آن را سبکتر کنند تا آنها با خیال راحتتری به این جنایت تن در دهند!
- تعداد بازدید : 1776
- 7 خرداد 1389
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: حقوقی و احکام