نام من «حسین» است، البته به این نام مستعار و زیبا صدایم میکردند. قسمت شد که سالیانی را در اروپا زندگی کنم و توفیق یابم با برادران اهل سنّت، از علما تا دانشگاهیان و مردم عادی به بحث و گفتگو بنشینم. اکنون خاطرات «سفر به غرب» باقیمانده است که در این پایگاه به شما تقدیم مینمایم.
قسمت سوم: آلمان – «با تحقیق شیعه شدم»
خداوند هادی و منّان حفظ و هدایتش کند، هر کجا که هست. «ملا محمد آ.» از اکراد ترکیهای را میگویم. ملا بود و شاگرد ملا مرتضی، که بسیار نزد علمای معاصر اهل سنت آن دیار معروف است.
خوب است بدانیم که «مُلا» شدن در آن کشور کار آسانی نبود و نیست، چرا که بعد از آتاتورک، حوزههای علمیه بسته شد و به جایش «مدرسه خطابت» که زیر نظر و نفوذ و اداره دولت لاییک بود جایگزین شد و حوزه علمیه و تربیت ملا، به مثابه جرمی بود که از زندان طویل المدت تا ابد و تا اعدام را در پیداشت. اما مُلا مرتضی به صورت مخفی ملا تربیت میکرد که یکی از آنها « ملا محمد آ.» بود. مُلای اهل سنّت و بسیار انقلابی و عاشق امام خمینی (ره).
به واسطه فعالیتهای انقلابیاش شناخته شد و تحت تعقیب قرار گرفت و به کشور آلمان فرار کرد و در آنجا تقاضای پناهندگی نمود.
با هم آشنا شدیم و مقرر شد که به همراه یکی دیگر از دوستان هموطن او راهی شهری شویم و با گروهی از مسلمانان ملاقات و گفتگو کنیم. پس در نیمه شب، از شهر هامبورگ به طرف هانوفر عزیمت کردیم. دوست مشترکمان رانندگی میکرد و من و او در صندلی عقب نشسته بودیم.
در میان راه خواست سر صحبت را باز کند و گفت: تعاریفی از تو شنیدم، به ویژه در این خصوص که بدون تعصب بحث میکنی. اگر چنین است من سؤالی دارم. گفتم: بپرس. گفت: اگر ناراحت نمیشوی، بگو تو با تحقیق شیعه شدی یا چون پدر و مادر و محیط و جامعهات شیعه هستند، شیعه شدی؟ بسیار کوتاه گفتم: در فقه ما اصول دین تحقیقی است و نه تقلیدی، پس من هم تحقیق کردهام.
لحظهای سکوت کرد، اما برای یک مُلا، این حرف سنگینی بود و پرسید: میشود بگویی چه تحقیقی کردی و چگونه به این نتیجه رسیدی؟!
برای این که در همان ملاقات اول، اختلاف، جدایی، سردی و دلخوری حاکم نگردد، با خنده صمیمانه به او جواب دادم خیر، نمیشود. چرا؟ گفتم: چگونه بیست سال تحقیق را در بیست دقیقه برای تو بازگو کنم؟! فضا صمیمیتر شد، خندیدیم و گفت: حالا برای این که با هم آشناتر شویم و حوصله ما در این مسیر سر نرود، چیزی بگو، اشارهای بکن. گفتم: به شرط آن که اولاً تعصب نداشته باشی و ثانیاً ناراحت نشوی، وگرنه باید برویم سر کارهای مشترکی که داریم. اتحاد و صمیمت ما مهمتر است. گفت: نه من نیز مثل تو هستم.
گفتم: نسبت به تاریخ اسلام و حتی منابع اهل سنّت و حتی صحاح ستّه (صحیحهای شش گانه که معتبرترین منابع اهل سنّت هستند) بی مطالعه نیستم. در این سیر مطالعاتی، به سراغ ماجرای غدیر خم رفتم، دیدم بر اساس منابع شما، اولین کسی که (البته پس از مالک اشتر به سند منابع ما) در غدیر با علی علیهالسلام بعیت کرد، جناب ابوبکر بود. آیا غیر از این است که در منابع معتبر و موثق شما آمده اولین افراد، ابوبکر – عمر – طلحه – زبیر و سپس سایر مهاجرین و انصار بودند؟ گفت: صحیح است.
گفتم سپس به سراغ مواضع خلیفه دوم، یعنی جناب عمر رفتم، دیدم عجب بیعتی دارد. دست داد و گفت: «بخ بخٍّ يَا ابْنَ ابِيطَالِبٍ! أصْبَحْتَ مَوْلَاىَ وَ مَوْلَى كُلَّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَهٍ!» - یعنی: مبارك باشد بر تو اى علی، صبح میکنم، در حالی که تو مولا و رهبر من و تمام مؤمنین و مؤمنات هستی و ... . (ابن كثير دمشقى سلفى - مسند أحمد بن حنبل، ج 4، ص 281، ح18502 و دهها منبع دیگر) – گفت: چنین است.
گفتم: عثمان نیز همین طور، به ویژه آن که متوسل آن آقا بود تا مردم وی را نکشند. گفت: چنین است، ولی شما با این لحن نگو. گفتم باشد، اما جمله خلیفه دوم مبنی بر «لَو لا عَلیّ، لَهَلَک العُمر – اگر علی نبود، عمر هلاک شده بود» که مکرر بیان میشد، در همه منابع شما موجود است. گفت: آری، من که در فضیلت ایشان شکی ندارم.
گفتم: پس از خلیفه چهارم، یعنی حضرت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام، دیگر هیچ کس خلیفه مسلمین نشد تا آن که نزدیک به یکصد و پنچاه سال بعد، یعنی در زمان امام صادق علیهالسلام، یکی از شاگردانش ملقب به «ابوحنیفه»، اجتهاد جدیدی در فقه به میدان آورد و به اصطلاح امروزیها رساله فقهی خودش را داد و ملقب شد به «امام اعظم» شد. او مکرر بیان داشته که اگر دو سال نزد امام صادق علیهالسلام درس نخوانده بودم، هلاک شده بودم. و مکرر میگفت: «علیّ احب الینا من عثمان – علی نزد ما محبوبتر از عثمان است (موفق مکی، مناقب ابی حنیفة، ج2، ص83.)»
پس از ایشان، مجتهد دیگری به نام ابو عبدالله محمد بن ادریس مشهور به شافع آمد که به «امام شافع» معروف شد که شما شافعیها در مذهب او هستید. گفت: درست است. گفتم: در آن زمان در اثر ضد تبلیغ به شیعیان علی علیهالسلام «رافضی» میگفتند و امام شافع قصیده بلندی در مدح علی بن ابیطالب دارد که در آن میسراید: «اگر حب آل محمد (ص) رافضی بودن است، من خود رافضی هستم». (ان کان رفضا حب آل محمد- فلیشهدالثقلان انی رافضی). گفت: من این قصیده را حفظ هستم. ادامه دادم که به او گفتند: در شما شمهها و رگههایی از تشیع دیده میشود! پاسخ داد: چگونه دستور قرآن را کتمان کنم و...؟! وی مکرر تصریح میکرد « اگر محبت علی (رض) نشان رافضیگری باشد، درآن حالت من رافضیترین فرد از بندگان خدا خواهم بود» گفت: درست است.
گفتم: امام حنبل آن قَدَر در مسند خود در مناقب علی علیهالسلام نوشته است که سبب مناقشه شد و هم چنین امام مالک. گفت: درست است، اینها همه در مناقب ایشان است.
گفتم: درست میگویی؛ اما من دیدم چرا من بگویم: «ابوبکر، عمر، عثمان، ابوحنیفه، امام شافع، امام حنبل و امام مالک» بعد آنها به من بگویند: «علی»؟! خُب خودم میگویم: «علی».
هم خندید و هم به فکر فرو رفت و ابتدا فقط گفت: تو را قسم میدهم که مبادا با جوانان ما چنین مباحثه کنی، بالاخره آنها مطالعه ندارند و ممکن است دچار شبهه و سردر گمی شوند ...، افزود: اما منهم یک درسی از ملا مرتضی گرفتهام که به تو میگویم. او در درس خصوصیاش مکرر به ما میگفت: تفسیر و تأویل آیه مبارکهی:
«مَرَجَ الْبَحْرَيْنِ يَلْتَقِيَانِ * بَيْنَهُمَا بَرْزَخٌ لَّا يَبْغِيَانِ» (الرحمن، 19 و 20)
ترجمه: دو دريا را [به گونهاى] روان كرد [كه] با هم تلاقی داشته باشند * ميان آن دو حد فاصلى است كه به هم (حدود و حق یک دیگر) تجاوز نمىكنند.
امام حسن و امام حسین علیهماالسلام هستند.
مرتبط:
قسمت اول - اتریش – من یک سنّی هستم
قسم دوم - مدینه – توزیع نقشه بقیع
کلمات کلیدی:
یادداشت ولایت (امام علی)