ایکس – شبهه: هیچ رشد، تکامل، سعادت و فلاحی بدون علت نیست و تصادفی به دست نمیآید، هم چنین هیچ هبوط، سقوط و هلاکتی بیعلت نمیباشد. سلسله علل نیز ریشههایی (علت العللی) دارند و باب العلم، امیرالمؤمنین، علی بن ابیطالب علیه السلام در این خطبه کوتاه، به علت العللهای «هلاکت» اشاره نمودهاند:
اَمّا بَعْدُ، فَاِنَّ اللّهَ لَمْ يَقْصِمْ جَبّارِى دَهْر قَطُّ اِلاّ بَعْدَ تَمْهيل؛
پس از حمد حق، خداوند سركشان هيچ روزگارى را درهم نشكست مگر پس از مهلت دادن؛
وَ رَخاء، وَ لَمْ يَجْبُرْ عَظْمَ اَحَد مِنَ الاُْمَمِ اِلاّ بَعْدَ اَزْل وَ بَلاء، وَ فى دُونِ مَا اسْتَقْبَلْتُمْ مِنْ عَتْب، وَما اسْتَدْبَرْتُمْ مِنْ خَطْب مُعْتَبَرٌ؛
و آسايش، و شكستگى هيچ امّتى را جبران ننمود مگر بعد از تنگنايى و سختى و رنج، و در سختىهايى كه به سوى آن مى رويد، و در حوادثى كه پشت سر گذاشتيد عبرتهاست؛
وَ ما كُلُّ ذى قَلْب بِلَبيب، وَلا كُلُّ ذى سَمْع بِسَميع، وَلا كُلُّ ذى ناظِر بِبَصيــر؛
و هر صاحبِ دلى خردمند نيست، و هر صاحب گوشى شنوا نمى باشد، و هر چشم دارى بینایی (بصیرت) ندارد،
فَياعَجَباً ـ وَ مالِىَ لا اَعْجَبُ ـ مِنْ خَطَاِ هذِهِ الْفِرَقِ عَلَى اخْتِلافِ حُجَجِها فى دينِها؟!
عجبا! چرا در عجب نباشم از اشتباه كاریهاى اين فرقهها با اختلاف دلايلى كه در دينشان دارند؟!
لايَقْتَصُّونَ اَثَرَ نَبِىٍّ، وَلايَقْتَدُونَ بِعَمَلِ وَصِىٍّ؛
از اثر هيچ پيامبرى پيروى نمىكنند، و به عمل هيچ جانشينى اقتدا نمىنمايند،
وَلا يُؤْمِنُونَ بِغَيْب، وَلا يَعِفُّونَ عَنْ عَيْب. يَعْمَلُونَ فِى الشُّبُهاتِ؛
و به هيچ غيبى ايمان نمىآورند، و از هيچ عيبى عفّت نمیورزند. به شبهات عمل مى كنند؛
وَ يَسيرُونَ فِى الشَّهَواتِ. الْمَعْرُوفُ فيهِمْ ما عَرَفُوا، وَالْمُنْكَرُ عِنْدَهُمْ ما اَنْكَرُوا؛
و در شهوات سير مىنمايند. معروف در ميان آنان چيزى است كه خود معروف دانند، و منكر نزدشان همان است كه خود منكر مىدانند.
مَفْزَعُهُمْ فِى الْمُعْضِلاتِ اِلى اَنْفُسِهِمْ، وَ تَعْويلُهُمْ فِى الْمُبْهَماتِ عَلى آرائِهِمْ، كَاَنَّ كُلَّ امْرِئ مِنْهُمْ اِمامُ نَفْسِهِ؛
پناهگاهشان در مشكلاتْ خودشان هستند، و اعتمادشان در امور مبهم بر رأى و نظرشان است، گويى هر كدام از آنان امام خود است؛
قَدْ اَخَذَ مِنْها فيما يَرى بِعُرًى ثِقات، وَ اَسْباب مُحْكَمات.
و هر شخصى گمان مىكند در آرایش به ريسمانهاى محكم و سببهاى استوار چنگ زده است.
نتیجه:
عدم پیروی از هیچ پیامبر و امامی؛
عدم اعتقاد و ایمان به هیچ غیبی (خدا، وحی، قیامت و ...)؛
بیعفتی در عیوب؛
تکذیب و ترک بدیهیات و مسلمات و عمل به شبهات؛
سیر در شهوات؛
میزان قرار دادن خواست، میل و نظر خود در تعریف خوب و بد؛
روی برگرداندن از خدا و تکیه کردن بر خود (منیّت)؛
خود رأیی و درست دانستن هر چه خود میگویند؛
پیشوایی و امامت خود (پیروی از نفس).
کلمات کلیدی:
نهج البلاغه