بسمه تعالی
ایام مقارن است با سالروز شهادت امام جعفر صادق علیهالسلام که به محضر مبارک حضرت ولی عصر، امام مهدی عج الله تعالی فرجهالشریف و شما عزیزان تسلیت و تعزیت عرض مینماییم.
یکی از بهترین راههای «دشمنشناسی» و شناخت روشها (تاکتیکهای) شیاطین انس و جن علیه بشریت، ریشهیابی علل دشمنیهاست و بیتردید بهترین روش ریشهیابی، آگاهی از علل و عوامل دشمنی شخص ابلیس با آدم (ع) و ابلیسیان با نوع بشر است.
علم:
عِلم، شناخت عالَم است، شناخت علامتهاست و علامتها همه نشانهها و اسمایی هستند که حقایق را نشان داده و سبب معرفت، هدایت و رشد میگردند.
علم را از طرق متفاوت میتوان حاصل نمود، حتی از نگاه به جمادات، نبادات، حیوانات، انسانها، آسمانها و کهکشانها میتوان کسب علم نمود.
تا اینجا مشکلی برای ابلیس لعین نبود، او خودش دانشمندی بود و هست و به بسیاری از حقایق عالم هستی واقف بود و برای همین در مرتبهی ملائک قرار گرفته بود.
عالِم:
ابلیس نگران این که چه کسی بیشتر از او علم دارد نیز نبود، چرا که میدانست بسیاری از این ملائک که مجردات هستند، از علوم بیشتری برخوردار هستند. اما عالِم شدن «آدم» برایش قابل تحمل نبود، چرا که او را مانند ملائک از جنس نور و عالم عقل نمیدید، آدم از خاک بود. لذا ابلیس به خلقت آدم حساس شد، چرا که خداوند حکیم قبل از آفرینش او خبر داده بود که میخواهم در زمین خلیفه بگذارم، و او مترصد بود بداند ویژگی برتری او چیست:
«وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً»
ترجمه: و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت من در زمين جانشينى خواهم گماشت؛
او نیز میدانست که «زمین» و حیات زمینی، عجین با خون و خونریزی است و قرار دادن خلیفه در چنین زمینی، مستلزم یک ویژگی فوقالعاده و استثنایی میباشد. ابلیس میدید که حتی ملائکه که علمشان بیشتر از اوست، متعجب هستند که چگونه میشود به جای آنها که اهل تسبیح و تقدیس بوده و هیچ دچار نفسانیت حیوانی نیستند، موجودی زمینی را خلیفه کرد؟
«قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِيهَا مَن يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ»
ترجمه: [فرشتگان] گفتند آيا در آن كسى را مىگمارى كه در آن فساد انگيزد و خونها بريزد و حال آنكه ما با ستايش تو [تو را] تنزيه مىكنيم و به تقديست مىپردازيم فرمود من چيزى مىدانم كه شما نمىدانید.
اما، همین که «وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا» انجام شد و آدم از کلیه علوم برخوردار گردید، ابلیس لعین فهمید که این ویژگی استثنایی همان «عِلم» است.
اولین کلید دشمنی زده شد، چرا که معلوم بود تفاوت عِلمِ آدم با علوم فرشتگان و خود ابلیس، فقط در زیادتی آن نیست، بلکه در تصدیق با حقایق عالم است. یعنی «علم صادق» است و از جمله حقایق عالم این است که پروردگار عالم «کبریایی» را خاص خود نموده و نظام آفرینش را نیز طوری قرار داده است که متکبر و زیاده خواه در آن رانده، رسوا و ذلیل میشود.
ابلیس فهمید که این «علم صادق»، مزاحم او و خودبزرگبینیها و زیاده خواهیهایش خواهد شد، لذا همان تکبرش جرقه شد تا آتش دشمنی با آدم به عنوان «عالم صادق» در دلش روشن و شعلهور گردد.
الگو:
اما باز مسئله قابل تحمل یا حداقل صبر و حوصله بود، چرا که «علم» از اسمای کمالیه الهی است، لذا محدود نیست و حد و مرزی ندارد، پس میشود دست کم در قوای واهمه امید داشت که شاید روزی علم من افزون گردد، اما وقتی خداوند متعال آدم (ع) را به کلّ اسماء عالِم نمود و سپس آن چه آدم (ع) به آن علم یافته بود را به ملائکه عرضه کرد (نشان داد) و فرمود: اگر راست میگویید خبر دهید که اینها کی هستند و آنها نیز اظهار جهل و عجز نمودند، ابلیس فهمید که نه تنها نشانههای برتری وجود دارند که حتی فرشتگان از آن بیخبر بودند، بلکه این آدم است که از استعداد و قابلیت شناخت آنها برخوردار میباشد؛ و وقتی خدا آدم را معلم فرشتگان نمود و فرمود تا به آنها خبر دهد که اینها کیستند و سپس ب فرشتگان فرمود حالا به آدم سجده کنید، ابلیس فهمید که این عالِمِ صادق و این خبر دهنده (نبی) از علوم و حقایق عالم هستی، دیگر «الگو و رهبر و قبله» شده است؛ پس برنتافت، به خروش آمد، عصیان کرد، از رحمت حق دور شد و بعض و کینهی «آدم»، که همان عالِمِ صادقی است که الگو و قبلهی دیگران شده است را به دل گرفت.
سیاست کشتار علمای صادق:
از آن پس، تنها هدف، انگیزه، آرزو و تلاش ابلیس و ابلیسیان بر این قرار گرفت که اولاً نگذارند آدم عالِم شود – ثانیاً اگر بالاخره کسب علم نمود و عالِم شد، نگذارند تا «صادق» شود، یعنی علمش با عقلش و عقلش با حقایق عالم هستی و عملش با علم و عقلش صدق داشته باشد و همه یک دیگر را تصدیق کنند – ثالثاً اگر در این مرحله نیز موفق نشدند، نگذارند که چنین موجودی الگو، رهبر یا همان «امام» و جلودار بقیه شود – و رابعاً اگر باز موفق نشدند، او را بکشند و بنی آدم را از فیض وجود او محروم کنند.
از این رو ابلیس و سایر شیاطین، با جنود خود در میان بنیآدم (شیاطین انس)، کمر به قتل عالِمِ صادق بستند، دیگر برای این شیاطین فرقی نداشت و ندارد که آن عالم صادقی که الگوی دیگران شده است، امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب است یا امام صادق و یا دیگر ائمه علیهمالسلام و یا حتی سایر علما و دانشمندان، چه در علوم دینی و چه در علوم طبیعی و ... . لذا شاهدیم که هر چند شیاطین خود از دانشمندان بسیاری برخوردار هستند و همه چون استادشان ابلیس، علوم فراوانی کسب کردهاند، اما علما و دانشمندان صادق را میکشند تا فقط خودشان به عنوان دانشمندانی که باید الگو قرار بگیرند باقی بمانند. دانشمندان فاسقی که علمشان به جز انحراف از صراط مستقیم، ظلم، تعدی و جنایت، حاصلی برای فرزندان آدم ندارد.
کلمات کلیدی:
یادداشت