اساتید دکترای علوم سیاسی میگویند: در شأن یک دانشجو دکترای علوم سیاسی نیست که موضعی را با قاطعیت بیان نماید، بلکه اندیشه نوین سیاسی (چنان چه در رسانهها شاهدید) این است که هیچ گاه نباید در آخر جمله نقطه گذاشت، بلکه همیشه باید با علامت سؤال تمام شود؟ چقدر صحیح است؟ با علوم قرآنی چقدر تطبیق دارد؟ (دانشجوی دکترا/اصفهان)
پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس – شبهه): همان گونه که مطلع هستید، این مواضع ریشه در اندیشه و ادبیات «پست مدرن» و «فرا پست مدرن» دارد. با قطعیت و حتمیت تمام میگویند: «مفهوم کلّی نداریم ... پس چیزی خودش نیست و میتواند غیر آن باشد»! و هیچ کس هم سؤال نمیکند (یا اجازه ندارد سؤال کند) که اگر چنین است، پس چطور همین ادعا را با حتمیت و کلیّت بیان میدارید؟ شاید اینگونه نباشد که شما میگویید و غیر از این باشد؟!
الف – امروزه جنگ، جنگ «ادبیات و کلام» است که تحت عناوینی چون: «جنگ نرم – جنگ فرهنگی – جنگ تبلیغی – جنگ روانی و ...» مطرح میشود. چرا که میدانند با توجه به رشد علمی و نیز تکنولوژی، گسترش و سهولت ارتباطات، «عقل» مجدداً حجّت قرار میگیرد و هر رفتاری را نمیپسندد. لذا به قطعیت میدانند که اذهان عمومی قبل از هر اقدامی [که معمولاً متجاوزانه است] باید توجیه شوند و این توجیه نیز فقط توسط «کلام» که تبیین و ظهور اندیشه است صورت میپذیرد. از این رو در پیشبرد سیاستهایشان، «نظریه»ها و «رسانه»ها به مراتب بیشتر از «پول» و «اسلحه» ایفای نقش میکنند.
البته همین مهم نشان میدهد که چرا معجزهی پیامبر آخر الزمان، یعنی حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله، مانند گذشتگان از نوع کشتی در طوفان، گلستان در آتش، شکافتن در دریا و ... نیست، بلکه از نوع «کتاب و کلام» است. لذا نامهایش «کتاب مبین»، «قرآن»، «فرقان» و «کلام الله مجید» میباشد.
ب – هر انسان عاقلی، به ویژه استاد یا دانشجوی سطح دکترا و آن هم در رشتههای علوم سیاسی، باید بداند که گام اول در ایجاد تغییر در مواضع افراد و ملتها، رد دانستهها، باورها، یقینها ، فرهنگها و اندیشههای موجود نمیباشد، بلکه آغاز با ایجاد تزلزل، با حربهی «تشکیک» است. لذا مفاهیم کلّی، قطعیت، حتمیت، عینیّت و حتی عقلانیت را (با همان قطعیت و حتمیّتی که منکرش هستند) رد میکنند! و برای آن که جاهلانه بودن این ذهنیت و ادعا معلوم نشود، ژست و پزوسیون روشنفکری را به آن چسبانده و میگویند: «درشأن یک دکترا، یک دانشجوی دکترا، یک استاد دانشگاه، یک کارشناس علوم سیاسی و ...، نیست که به موضوعی حتمیّت بخشد و از مواضع قاطع برخوردار باشد! و همیشه باید ختم سخن یا اعلام مواضعش به جای نقطه با علامت سؤال تمام شود! یعنی در جهل مرکب بماند.
ج – به علامت سؤال (؟)، تشخص و حتی قداست میبخشند! البته سؤال نه تنها خوب، بلکه لازم است، اما باید بدانیم که اولاً سؤال برای کیست؟ و ثانیاً برای چیست (چرا سؤال مطرح میشود)؟
بدیهی است که سؤال برای کسی است که نمیداند و سؤال میکند تا مجهول او معلوم شود و بداند. حال پس از این که دانست، چرا باید نقطه نگذارد و به دنبال علمش و مطلبی که بر او معلوم شده، علامت سؤال بگذارد؟! چرا باید قبل از طرح هر سؤالی و گرفتن هر پاسخی، به ذهن خود القا کند که پاسخ هر چه باشد، علامت سؤال من باید هم چنان باقی بماند؟! آیا مفهومش این نیست که «باید هیچ وقت ندانم و همیشه در ابهام باقی بمانم؟»
د- به یک کودک دبستانی، حساب میآموزند و از او میپرسند: (؟=2+2) و سپس میگویند، هر موقع دانستی، به جای علامت سؤال، بنویس 4 – و نمیشود به او گفت که ولی با قاطعیت ننویس و یک علامت سؤال نیز آخرش بگذار.
مثال سیاسی:
جناب دکتر ... استاد علوم سیاسی با دانشجویان محترم این رشته در سطح دکترا، تشریف ببرند به دورترین مناطق جهان از علم و تمدن و نزد عقب افتادهترین قبایل که نه تنها رسانه ندارند، بلکه اصلاً خواندن و نوشتن نیز نمیدانند. بعد چنین سؤال کنند:
«در نقطهای از جهان به نام میانمار، یک عدهای، دهها هزار نفر را کشتند! نظر شما چیست؟» قاعدتاً او با تمامی بیسوادیاش، به عقلش مراجعه کرده و خواهد گفت: «نمیدانم؛ چرا که اصلاً نمیدانم میانمار کجا هست؟ آن یک عده که کشتند کیان بودند؟ آن عده که کشته شدند کیان بودند؟ و اصلاً چرا این کشتار انجام گرفت؟ آیا جنگی در گرفته بود؟ آیا خصومت قبیلهای داشتند؟ آیا مقتولین خودشان متجاوز بودند، اما شکست خوردند ...؟ پس نمیدانم»
سپس کاملاً برای او توضیح دهید که میانمار کجاست؟ آنجا یک عده بودایی و عدهای مسلمان زندگی میکنند. این بوداییها، دهها هزار زن، مرد، کودک، جوان و پیر از مسلمانان را کشتند، آتش زدند، مُثله کردند و ... – آیا باز هم میگوید: «نمیدانم»؟ یا با قاطعیت محکوم میکند و آخرش نقطه هم میگذارد؟
همینطور است در مورد تجاوزات، کشورگشاییها، نسلکشیها، بچه کشیها و سایر جنایات جنگ نرم و سخت امریکا، انگلیس، اسرائیل و کلاً صهیونیسم بینالملل در سرتاسر جهان.
این اساتید میخواهند مواضع قاطع مبتنی بر معلومات را ابتدا به تزلزل بکشند و سپس مواضع خود را با حتمیت، قاطعیت و تمامیّت القا کنند! میخواهند اگر گفته شد: امریکا در عراق و افغانستان و سایر کشورها؟ بگویید: نمیدانم – اگر گفته شد: انگلیس یا فرانسه در آفریقا؟ بگویید: نمیدانم – اگر گفته شد اسرائیل در سرزمین فلسطین و تجاوز به لبنان و سایر کشورهای منطقه؟ بگویید: نمیدانم – اگر گفته شد که نزدیک به 30 هزار تروریست جگر خوار و بچه کش در سوریه و آن هم از دهها کشور دنیا و با حمایت مدعیان دمکراسی و حقوق بشر؟ بگویید: نمیدانم؟ و ر مقابل هر خبر، اطلاعات و معلومات متقن، مستدل و روشنی نیز یک علامت سؤال بگذارید و به خود القا کنید که شاید غیر از این است که من مطلع و با خبر شدم و علم یافتم(؟!)
بدیهی است که چنین شخصی، کاملاً متزلزل، بیموضع، بیهدف، بیجهت و بیشخصیت خواهد شد و به راحتی به استثمار در کشانده خواهد شد.
آموزههای اسلام:
در آموزههای مکتب و کلام اسلام، درست نقطه مقابل را مشاهده میکنیم. اگر کسی بگوید: نمیدانم، به او میگویند: بیخود نمیدانی، مگر انسان نیستی؟! برو بدان، چنان که بتوانی آخرش نقطه هم بگذاری.
اسلام میفرماید که اولاً سؤال داشتن بسیار خوب است و نشانهی حیات معقول است و ثانیاً سؤال را مطرح نکردن و از مجهول به معلوم نرسیدن بسیار بد و موجب عقبافتادگی میباشد.
*- کلام اسلام میفرماید: هیچ گاه کسی که میداند، با کسی که نمیداند، یک سان نمیباشد و این یک تذکر مهم برای کسانی است که تعقل و اندیشه دارند؛ تذکری است برای مغزهای زنده و متفکر:
« ... قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَالَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ» (الزّمر، 9)
ترجمه: ... بگو: آيا كسانى كه مىدانند با كسانى كه نمىدانند يكسانند؟ جز اين نيست كه تنها صاحبان خرد ناب متذكر (این نکتهی مهم) مىشوند.
*- در آموزههای معجزهی آخرالزمان (کلام الله مجید)، تصریح و تدریس شده است که اگر فکر را به کار بیاندازید، خودتان میفهمید که هیچ گاه ظلمت جهل با نور علم و بینایی و بصیرت با نور علم با کوری یکسان نمیباشد، چه رسد به این که «ندانستن و سؤال و تشکیک مجدد پس از دانستن»، امتیاز داشته باشد و موجب تفخر اساتید یا دانشجویان سطح دکترا نیز باشد:
« ... قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الأَعْمَى وَالْبَصِيرُ أَفَلاَ تَتَفَكَّرُونَ» (الأنعام، 50)
ترجمه: آيا نابينا و بينا يكسانند؟ پس چرا فكر نمىكنيد؟
*- در کلام وحی تأکید دارد که اولاً باید بدانید و صاحب علم شوید، ثانیاً این علم باید آن قدر متقن باشد که به یقین برسید و ثالثاً آن قدر باید بر آن علم یقینی اشراف داشته باشید که گویا با چشم میبینید و با قاطعیت نقطه میگذارید؛ و تصریح دارد که بالاخره چنین خواهد، اگر دنیا به این درجه نرسید و دائم خود را در جهل، ابهام و تشکیک نگهدارید، به محض این که وارد قبر و جهان دیگر شدید، وارد جهانی شدید که دیگر این بازیها و لفاظیها در آن نیست، پردهها مرحله به مرحله کنار میرود و به حقایق عالم هستی کاملاً آگاه میشوید و به یقین کامل رسیده و میفهمید که این است و غیر این نیست. نقطه.
البته دانستن و به یقین رسیدن، پس از دیدن آتش جهل و تجاهل، دیر است، لذا از آنها سؤال میشود که آیا به شما، نعمت عقل، شعور، فهم، فکر، علم، وحی، پیامبر، امام، کتاب، کلام و ... نداده بودم؟!
به آیات ذیل کاملاً دقت نموده و در آن تأمل، تدبر، تفکر و تعمق نمایید:
«أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ * حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ * كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ * ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ * كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ * لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ * ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ * ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ» (سوره التکاثر)
ترجمه: شما را کثرتگرایی به خود مشغول ساخت (لذا از یاد خدا و شناخت حقایق عالم هستی غافل شدید) * تا آن كه گورستانها را زيارت كرديد (مٌردید و وارد قبر شدید) * چنين نيست [كه مىپنداريد]، بزودى خواهيد دانست * آرى (باز هم ) چنين نيست، به زودى خواهيد دانست * چنين نيست اگر (حقيقت امر را) به علم اليقين (علم غير قابل تشكيك) مىدانستيد * به یقین دوزخ را خواهید دید * سپس آن را به چشم يقين (عین الیقین) خواهيد ديد.
استاد کیست؟
کلام و منطق قرآن میآموزد که استاد کسی است که علم یقین دارد و نقطه میگذارد، نه آن که خودش هم در شک و شبهه و تردید است و این حالت را به دیگران القا کرده و انتقال میدهد:
«أَفَمَن يَمْشِي مُكِبًّا عَلَى وَجْهِهِ أَهْدَى أَمَّن يَمْشِي سَوِيًّا عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ» (الملک، 22)
ترجمه: پس آيا آن كه (از روی جهل و نادانی) نگونسار بر صورت خويش مىرود هدايت يافتهتر است يا آن كسى كه راست قامت بر راه راست مىرود؟
تذکری به دانشجویان محترم (به ویژه سطح دکترا):
چگونه کسی که خودش نمیداند و هر سخن را با علامت سؤال به پایان میرساند، میتواند پاسخ سؤال دانشپژوه را داده و به او علمی بیاموزد؟! اکتفا به آموزش «سؤال» که «علمآموزی» نیست؛ سؤال پاسخ میخواهد، پاسخی قطعی که آخرش نقطه باشد، نه علامت سؤال. علم یعنی قطعیت.
از این رو، شما دانشپژوهان گرامی، سخنان این قبیل اساتید را بشنوید و فراگیرید، اما به جهت آن که با روشها و تاکتیکهای آنها در ایجاد تشکیک و تزلزلشان آشنا شوید، نه این که قبول کنید.
چنان کسب علم کنید که بتوانید آخرش نقطه بگذارید و به آنها بگویید که تنها جایی که آخرش علامت سؤال میگذارم، همین مجهولات و موهوماتی است که تحت عنوان «علم» به ما منتقل مینمایید. و در نهایت آن که علم را از کسی بیاموزید که میداند، نه کسی که خودش هم نمیداند و نام این ندانستن را «علم نوین» میگذارد و بر آن افتخار هم میکند!
«قُلْ هَلْ مِن شُرَكَآئِكُم مَّن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللّهُ يَهْدِي لِلْحَقِّ أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ» (یونس، 35)
ترجمه: بگو: آيا از شريكان شما كسى هست كه به سوى حق هدايت كند؟ بگو: تنها خداست كه به سوى حق هدايت مىكند (هر موجودى را به سوى مقصد طبيعى هدايت تكوينى، و هر قابل ارشادى را به سوى هدف صالح خود هدايت تشريعى مىكند) پس آيا كسى كه به سوى حق هدايت مىكند سزاوارتر است كه از او پيروى شود يا آن كس كه خودش را هم تا هدايت نكنند هدايت نمىيابد؟ شما را چيست (چه میشود)؟ چگونه قضاوت مىكنيد؟
- تعداد بازدید : 2111
- 6 مهر 1392
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: سیاسی جنگ و جهاد