پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات (ایکس/شبهه): - یادداشت سردبیر:
بسم الله الرحمن الرحیم
با اهدای سلام؛ عاشورای حسینی (علیهالسلام) را به محضر شریف امام زمانمان، حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجهالشریف و شما گرامیان و همه عاشقان و رهپویان آن حضرت، تسلیت و تعزیت عرض مینمایم.
در ماجرای کربلا و فاجعهی عاشورا، دست کم به ظاهر، خبری از کفر و شرک نبود. یک طرف امام معصوم علیهالسلام و خویشان و طرفداران اندکشان قرار گرفته بودند و عدهی کثیری نیز (حدود سی هزار نفر)، در حالی که خود را مسلمان و امّت حضرت محمد صلوات الله علیه و آله بر میشمردند، تمام مسلح و با عزم قاطع و جدی برای قتل عام، در طرف مقابل قرار گرفته بودند! پس هر چه شد، در این همان جامعهی به ظاهر اسلامی و تحت نام اسلام صورت گرفت.
در این مختصر، این که چه علل و عواملی سبب به وجود آمدن این جبهههای متفاوت و حتی متضاد گردید و چه شد که مردم مسلمان پس از گذشت فقط نیم قرن از رحلت رسولشان (ص) تصمیم به قتل اولادش را گرفتند، موضوع بحث نمیباشد، بلکه فقط به صورت کلی به جناحهایی که همه نام اسلام را بردوش میکشیدند، اشاره میگردد:
الف – اسلام یک گروه، همان اسلام ناب محمدی صلوات الله علیه و آله بود، لذا بر بیعت خود در غدیر و پس از آن باقی مانده و گرد امام زمانشان جمع شده و او را تبعیت و پیروی و نیز حمایت میکردند و در این راه از بذل جان، مال، آبرو، خانواده، امنیّت، پُست، مقام و ...، ابایی نداشتند.
ب – درست در نقطهی مقابل، اسلام یک گروه، اسلام معاویهای و یزیدی بود. پدرانشان تابع ابوسفیان و خودشان تابع آل ابوسفیان علیهم العنة بودند. ابتدا مرکز حکومت و قدرتشان در نقطهای دور دست به نام «شام» بود، چرا که در مرکز قدرت اسلامی، جایگاهی برای حضور و توجیه خود نداشتند. مردم آن دیار از اسلام فقط معاویه و حکومت ظلم و بریز و بپاش، خوشگذرانی و در نهایت خشونت علیه هر مخالفی را دیده بودند و سپس با توجه به تحولات و دوباره سر درآوردن سفیانیها، حکومت را به مدینه منتقل کرده بودند و به نام اسلام، بر کل جامعه و سرزمینهای مسلمین حاکم شدند و اسلام معاویهای را رواج دادند.
ج – اما در این بین گروههای دیگری نیز بودند که تودههای مردمی را تشکیل داده و اتفاقاً بسیار نقشآفرین بودند:
ج/1 – عدهی زیادی، عوام، دُگم و خرافاتی بودند، قائل شدند که اصلاً اسلام از سیاست جداست، لذا ما هیچ دخالتی در جریانها و بحرانهای سیاسی نمیکنیم و به عباداتی چون نماز، روزه و در نهایت حج میپردازیم. غالب این گروه، حق و باطل را تشخیص داده و مصداقش را نیز میشناختند و حتی به امام حسین علیهالسلام نصیحت میکردند که شما انسان والامقامی هستید، یزید هم که ظالم است، لذا خواهش میکنیم دست از مخالف بردارید، در سیاست وارد نشده و دخالت نکنید، حکومت یزید را بپذیرید و بعیت کنید، تسلیم شوید، به کوفه نروید و ...، اما وقتی امام فرمودند که خیر، حتماً باید حرکت کنم، گفتند: بسیار خُب، پس ما با تو خداحافظی کرده و میرویم سراغ حج و نمازمان.
ج/2 – یک گروه دیگر که کمی سیاسیتر و در مسند قدرت بودند (مثل عمر سعد)، هر چند دلشان با ابرقدرت زمانشان بود و هوس ثروت و قدرت از ناحیهی او کَر و کورشان کرده بود، اما مایل به جنگ و خونریزی و در نهایت به شهادت رسیدن نیکان روزگار و ولیامر و امام زمان نبودند. البته نه از روی ایمان یا خیرخواهی، بلکه میخواستند با آرامش تمام به آمال حکومتی خود برسند و جنجالی مزاح آنان نگردد. لذا گمان میکردند که اگر امام حسین (ع) [نه یزید] کمی کوتاه بیاید، میشود با کمی لبخند، مذاکره، تفاهم و معاهداتی، قائله را ختم به خیر کرد. اینها همانهایی هستند که در نهایت، خودشان عامل دست ابر قدرت برای کشتن امام زمانشان شدند.
ج/3 – گروه دیگری، آدمهای خوبی بودند، اما سرشان به کار و تجارت مشغول بود. لذا میگفتند: ما میدانیم که شما بر حق و یزید بر باطل است، اصلاً هم با او موافق نیستیم، خدا لعنتش کند، از شما هم حمایت میکنیم - اما در خفا. هر چه خواستید، پول، آذوقه، سلاح و یا اسب میدهیم، اما با اجازه، خودمان درگیر نمیشویم. و امام پاسخ میدادند که من خودتان را میخواهم، نه پول، سلاح و اسبتان را. به قول ما، هدف آدم شدن خودتان است.
ج/3 – گروه دیگری فقط نتیجهگرا بودند، میگفتند: حق با امام و ولیامر است، یزید هم جلاد، کافر و فاسق است، اما معلوم است که نتیجهی درگیری با ابرقدرت زمان، فقط شکست و کشته شدن خواهد بود. لذا ما در کنار قرار گرفته و قدم میزنیم و هر گاه جنگی که نتیجهاش را میدانیم تمام شد، به جامعهی اسلامی باز میگردیم. که امام (ع) در پاسخ میگفتند: پس دور شوید، آن قدر که حتی صدای ما را هم نشنوید.
د - و همین طور گروههای دیگری که همه خود را امّت پیامبر اکرم صلوات الله علیه و آله بر شمرده و داعیه قرار داشتن در خط ایشان را داشتند.
با یک نگاه به جامعهی اسلامی خودمان، که در میان مردمان جهان بسیار قلیل هستند و در مقایسه با جهان اسلام نیز رقمی نیستند و حتی در میان شیعیان نیز اندکاند، کاملاً متوجه میشویم که همان اوضاع بر ما نیز حاکم است و عاشورا آیینه تمام نمای جامعهی خود ماست، هم امام زمان (ع) وجود دارند و به ایشان معتقدیم و با شعایری چون «مهدی بیا، مهدی بیا» دعوتش میکنیم – هم ولی امر و نماینده امام در میان ما هست – هم ادعای مسلمانی داریم – هم حق و باطل را میشناسیم ... و هم دقیقاً همان گروهها، همان جریانها و همان اهداف و نگاهها و عملکردها امروز نیز وجود دارد. چه مسلمانان دگمی که اسلام را از سیاست جدا میدانند – چه آنهایی که اسلام سبب رونق تجارتشان شده است و حوصله درگیری ندارند – چه آنان که با تخیلات و امیدهای واهی، کوتاه آمدن جناح حق و کمی لبخند و مذاکره را راه حل تمام مشکلات میدانند – چه آنان که اساساً اسلامشان همان اسلام امریکایی است و مرکز قدرتشان دور است، اما سعی در نفوذ و رخنه در مرکز قدرت مسلمین دارند تا اسلام امریکایی را جایگزین کرده و گسترش دهند و ...، اما تنها تفاوت همان «قلّت و کثرت» جمعیت و طرفداران جناحها و جریانات متفاوت میباشد.
الحمدلله، کثرت امروز با امام و ولایت است که این نهضت و این نظام، به رغم صفینها، جملها، فتنهها، آشوبها و کربلاهای متفاوت، هنوز پابرجا، محکم، استوار و پویا باقی مانده است، اما اگر تناسب کثرت تغییر کند، وقوع کربلایی دیگر بسیار طبیعی خواهد بود. پس تنها تفاوت این است که «ما اهل کوفه نیستیم» و إن شاء الله بتوانیم این تفاوت را تا آخر با صلابت و کثرت تمام حفظ کنیم.
- تعداد بازدید : 1290
- 22 آبان 1392
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: یادداشت