ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: نه تنها نبوت، بلکه همان توحید و معاد نیز با عقل شناخته شده و به اثبات میرسد، لذا «عقل میتواند قبول یا رد کند»، دلیلی نیست که حتماً تکذیب نماید. بلکه باید در امر نبوت نیز تفکر و تعقل شود، شاید عقل به اثبات برساند. لذا این بررسی نیز باید بر اساس اصول و قواعد عقلی صورت بگیرد.
بدیهی است که وقتی اصول دین درست شناخته نشد، انسان در دین شناسی وارد فروع و جزئیات میگردد و قطعاً به هیچ ننتیجهی مثبت یا متقنی نمیرسد.
الف - اگر کسی اول و آخر را قبول کرد، یعنی مبدأ و معاد را با عقل شناخت، اصل بعدی «صراط شناسی» است، یعنی چگونگی پیمودن مسیر «انا لله و انا الیه راجعون» را باید با عقل بشناسد. چرا که عقل حکم میکند که نه تنها باید در هر حرکتی هدف را بشناسیم، بلکه باید از نقشه راه نیز آگاه باشیم.
صراط شناسی و ترسیم نقشهی راه، از دو راه را خارج نخواهد بود و راه سومی ندارد. یا انسان میگوید: «خودم این راه را ترسیم میکنم، چون من عقل دارم» یا میگوید: «عقلی که دارم به من حکم میکند که همان خدای شناخته شده به عقلی که من و عالم هستی را خلق کرده و بازگشت و معاد نیز به سوی اوست، خودش باید این راه ترسیم و قوانینش را تبیین و ابلاغ نماید»، که آن وقت اعتقاد به نبوت لازم میآید.
عقل میگوید: کار من شناخت است، اما علم چیز دیگری است و من حکم میکنم که تو به همه چیز علم نداری و نمیتوانی داشته باشی، پس چگونه میخواهی بین مبدأ و معادی که به واسطه نورافشانی من (عقل) شناختی، صراط مستقیمی را ترسیم کنی؟! تو نه به قعر زمین رفتهای و میتوانی رفت و نه به اوج آسمانها رسیدهای و میتوانی رسید؛ حتی از شناخت کامل یک پشه هم عاجزی، چه رسد به خودت و هر آن چه در عالم هستی وجود دارد؛ پس چگونه میتوانی همه چیز را بشناسی و بر اساس آن شناخت علمی، قوانینی صحیح تدوین نمایی که عقل صحّت آن را بپذیرد؟!
هم چنین عقل حکم میکند که صرف شناخت اول و آخر [مبدأ و معاد] و نیز کتابی که نقشه راه در آن باشد و آگاهی از آن نیز کافی نیست، بلکه راهنما و بلد راه نیز میخواهی، الگو، اسوه و رهبر نیز لازم داری، پرچمدار و مربّی و منجی در گرفتاریها و لغزشگاهها و پرتگاههای مُهلک در این مسیر را نیز لازم داری و تو نمیتوانی برای راهی که اول و آخرش را تو تعیین نکردهای، نقشهاش را تو ترسیم نکردهای، بایدها و نبایدهایش را تو تدوین ننمودهای، یک بلد راه، یک مربی، یک پرچمدار، یک الگو و رهبر (امام) تعیین کنی؛ بلکه او خودش باید این کار را انجام دهد. لذا فرمود انبیا را فرستادم، تا هم آیات و نشانههای خدا برای شما بخواند، هم شما را به گونهای تزکیه نماید که علمتان نافع گردد و نه مضر و هم کتاب و حکمت را به شما بیاموزد و هم الگو و اسوه و رهبر شما باشد، البته فقط رهبر کسانی خواهد بود که مبدأ و معاد را شناختهاند و امید دارند سالم و موفق به مقصد برسند:
«هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُوا مِن قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُّبِین» (الجمعه، 2)
ترجمه: اوست آن كس كه در ميان بىسوادان فرستادهاى از خودشان برانگيخت تا آيات او را بر آنان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت بديشان بياموزد و [آنان] قطعاً پيش از آن در گمراهى آشكارى بودند.
«لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا» (الأحزاب، 21)
ترجمه: قطعاً براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نيكوست براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مىكند.
ب – از این رو انسان در حیات معقول خود، به حکم عقل، پس از توحید و معاد، «نبوت» را نیز قبول، تأیید و باور میکند و برای اثبات آن، به جای دلایل عقلی، از راه بررسی احکامی جزیی و فرعی چون: «طهارت، کنیز و غلام و ...»، وارد نمیشود و این احکام را ملاک و شاخص شناخت اصول قرار نمیدهد، بلکه میگوید: عقل به من حکم کرد که راه را او نشان میدهد و قوانین را او وضع میکند، پس این قوانین و احکام درست است؛ چه من چند و چون آن را بدانم و اجزا و جوانبش علم و آگاهی داشته باشم و چه نداشته باشم. حال اگر من دوست داشته باشم که وارد مقولهی «احکام و فلسفه احکام» شوم، خب راه بسته نیست و میروم در این رشته تحصیل تخصصی میکنم، اما اگر چنین ننمودم، مثل هر امر دیگری که چون علم ندارم به عالمش مراجعه میکنم، در این گونه احکام فرعی نیز به مرجعش رجوع مینمایم، نه این که بدون هیچ علمی نسبت به «فقه»، فلسفه احکام را ملاک و شاخص شناخت اصول قرار دهم.
کلمات کلیدی:
اعتقادی معاد