ملاحظه: در متن سؤال به متون استاد شهید، آیت الله مرتضی مطهری (ره) اشاره شده است: «جمهوری اسلامییعنی حکومتی که شکل آن، انتخاب رئیس حکومت از سوی عامه است برای مدت موقت، و محتوای آن اسلامی است . . . ولایت فقیه به این معنی نیست که فقیه خود در رأس دولت قرار بگیرد و عملاً حکومت کند و اجرا بکند. نقش فقیه در یک کشور اسلامی یعنی کشوری که در آن مردم اسلام را بهعنوان یک ایدئولوژی پذیرفته و به آن ملتزم و متعهد هستند، نقش یک ایدئولوگ است، نه نقش یک حاکم. . . . اساساً فقیه را خود مردم انتخاب میکنند. . . »… (مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، ص ۸۰، تهران، صدرا، ۱۳۶۸، چاپ پنجم، ص۸۶) »
ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: یک مبحث علمی [به ویژه در حوزه علوم دینی و فقه] را نه میتوان ژورنالیستی مطرح و نقد کرد و نه میتوان شعاری پاسخ داد. لذا ابتدا باید از قلب و ذهن خود بپرسیم که «الآن مشکل ما چیست؟» آیا با اصل حکومت اسلامی که قطعاً با «ولایت فقیه» متجلی شده و محقق میگردد مشکل داریم یا با شخصی به عنوان آیتالله العظمی خامنهای به عنوان ولیفقیه مشکل داریم؟ یا یک بحث دینی و فقهی راجع به معنا، تعریف و مصداق ولایت فقیه داریم؟ یا اصلاً ولایت فقیه را قبول نداریم و مابقی حاشیه و بهانه است؟
وقتی سؤال بدینگونه مطرح میشود و از مباحث شهید آیتالله مطهری رضوانالله علیه سند آورده میشود، باید به ذهن و قلب خود بگوییم که از سه حالت خارج نیست:
*- یا آن موقع که ایشان باب ولایت فقیه را نزد امام خمینی (ره) طلبگی نموده و فرا میگرفته است، با نظرات مرحوم شیخ فضلالله (ره) – آیتالله نائینی ... و کلاً این بحث آشنا نبوده است که اشکال کند؟!
*- یا وقتی قانون اساسی تدوین میشد و ایشان نیز یکی از عناصر اصلی تدوین بودند، این نظرات خود را فراموش کرده بودند؟
*- یا اساساً ایشان با این فصل از قانون اساسی و بندهای آن مخالف بودند؟
*- و یا اگر هیچ کدام از این گزینهها درست نیست، پس لابد ما با این بحث آشنایی نداریم؟
الف – دقت شود که در هر موضوع و زمینهای واژگان تعاریف و مفاهیم خود را حمل میکنند. لذا بدیهی است اگر کسی با ادبیات فارسی، ادبیات عرفانی و ادبیات حافظ آشنا نباشد، با خواندن چند بیت در مورد می صاف و ساغر و ساقی، حکم میکند که او شرابخواره و دائمالخمر بوده است.
ب – تعاریف حکومت اسلامی، ضرورت استقرار آن و تحقق همه احکام و معانی ولایت، فقاهت و ولایت فقیه، از زمان بعثت رسول الله صلوات الله علیه و آله تا کنون هیچ تغییر نکرده است.
ج – در فقه نیز مبحث ولایت فقیه، دست کم از زمان مرحوم شیخ مفید (ره) تا کنون، به همین شکل مطرح بوده است، با این تفاوت گاه برخی از فقها در برخی از اختیارات احتیاط کردهاند.
د – بدیهی است که هر حکومتی باید حاکم داشته باشد و حاکم نیز باید متناسب با نوع حکومت باشد. حکومت اسلامی، یعنی حکومتی که باید فقه اسلامی در آن به اجرا درآید، لذا حاکم آن باید واقف و عالم و مسلط به احکام اسلامی باشد. باید حاکم شرع باشد، لذا باید یک فقیه (مجتهد) باشد.
ﻫ – ما گاهی در معانی حکومت و دولت خلط مبحث میکنیم و برای همین ذهنمان دچار چالش میگردد. اگر شهید مطهری (ره) فرمود: «جمهوری اسلامییعنی حکومتی که شکل آن، انتخاب رئیس حکومت از سویعامه است برایمدتموقت، ومحتوای آن اسلامی است»، هیچ منافاتی با قانون اساسی و شکل فعلی حکومت ما ندارد. اولاً حتی ولیفقیه نیز به واسطه خبرگان از سوی مردم انتخاب میشود – ثانیاً رییس حکومت، رییس جمهور است نه ولایت فقیه، که او نیز از سوی مردم انتخاب میشود و ثالثاً چه رهبر و چه رییس جمهور، دورهی زعامت یا ریاستشان محدود است و نه زعامت و ولایت دائمی یا موروثی است و نه ریاست جمهوری.
*- اگر فرمود: «ولایت فقیه به این معنی نیست که فقیه خود در رأس دولت قرار بگیرد و عملاً حکومت کند» نیز هیچ منافاتی ندارد، چرا که ولایت فقیه در رأس دولت نیست و اصلاً در حکومت مسئولیت اجرایی دولت را مکلف نمیباشد.
*- اگر فرمود: «نقش فقیه در یک کشور اسلامی یعنی کشوری که در آن مردم اسلام را بهعنوان یک ایدئولوژی پذیرفته و به آن ملتزم و متعهد هستند، نقش یک ایدئولوگ است، نه نقش یک حاکم» نیز کاملاً درست و منطبق است.
حاکم، کاری با مسائل ایدئولوژی ندارد. حاکم حکومتش را میکند، به هر شکلی و به هر قیمتی. اما نقش ولایت فقیه، نقش رهبری دینی است. از یک سو مسئله و دغدغهی اصلی او دین است و از سوی دیگر خودش نیز در چارچوب دین و فقه دینی قرار دارد. مجبور به رعایت احکام الهی است، لذا وقتی حکمی صادر میکند، حکم حکومتی، حکم ولایتی و حکم حاکم شرع تلقی میشود.
دقت کنیم که شهید آیت مطهری (ره)، در همین بحث توضیح میدهد که رهبر ایدئولوگ، یعنی باید ببینیم آن ایدئولوژی، چه ویژگیهای برای رهبری بر شمرده است و چه کسی را به عنوان یک رهبر قبول دارد. لذا ما نباید گمان نماییم که مثلاً نظر ایشان این بوده است که رهبر مثل یک واعظ است و فقط سخنرانی و نصحیت به خیر میکند.
*- چطور ممکن است یک نفر که آگاهی و اشراف و التزام لازم به فقه اسلامی را ندارد، میتواند در یک نظام اسلامی به عنوان «حاکم شرع»، رهبری دینی یک ملت را بر عهده بگیرد و با نگاهی دینی و فقهی به همه امور مملکت نگاه کند و در تمامی شئون حکومتی، چون: فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، امنیتی، جنگ، صلح و ...، بر اساس آموزههای دینی و فقه اسلامی عمل نموده، رهبری کرده و حکم دهد؟! مثل این است که بگوییم یک بازرگان یا فوتبالیست، نظریه پزشکی دهد و یا در اتاق عمل، چه باید کردها و چه نباید کردها را تبیین و ابلاغ نماید؟! بالاخره یک قاضی یا وکیل باید حقوقدان باشد و یک رهبر حاکم بر یک نظام اسلامی، باید مجتهد و فقیه باشد، به ویژه با توجه به این که طبق فقه شیعه و سنّی، حاکم نظام اسلامی، حاکم حکومت اسلامی که در نقطهای مستقر شده است، ولایت و رهبری کلیه مسلمانان را بر عهده دارد.
کلمات کلیدی:
سیاسی