ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: چهارده قرن پیش، شخصی به نام حضرت محمد صلوات الله علیه وآله، (که اصرار دارید حتماً او را محمد بنامید) مبعوث شد و مدت سه سال به صورت مخفی و بسته و بعد علنی ادعای نبوت نمود.
طبعاً هیچ کسی بدون دلیل پذیرا نبود، لذا از اعراب سوسمار خور و جاهل گرفته تا عقلا و حکما و بزرگان دانشمندان سایر ادیان الهی، تا تا افراد مغرض و مریض و تا اشخاص شهوتران و سران زر و زور و تزویر، از او دلیل برهان و معجزه خواستند.
پس شکنجههای خودش و گرویدگان اندکش و حتی ترور و قتل عام و کشتار بسیار و نیز تحریم اقتصادی در شعب و تحمیل شصت جنگ طی ده سال، نتوانستند بر خودش فایق آیند و یا منطق و حقانیت دعوتش را محکوم کنند. لذا مردم از اقشار و صنوف متفاوت به وی گرویدند و هم چنان میگروند.
چون بر حقانیت و منطقش ظفر نیافتند، راه تهمت، افترا، طعنه، تحقیر، آزار و اذیت خودش و پیروانش را پیش گرفتند، جانشینانش را نیز یکی بعد از دیگری ترور کردند و ... تا شاید بتوانند به زور او را منکوب کرده و دینش را نابود کنند؛ اما نشد، هم نام و عظمتش باقی ماند و هم دین، کتاب، امام و راهش؛ چرا که دعوتش به سوی خدا پرستی بود. به سوی توحید و وحدت بود.
دعوت به توحید، یعنی دعوت به شناخت، فهم، شعور، علم و باور حقیقت هستی، یعنی توحید و یکتاپرستی. و بالتبع وحدت بخشیدن به خود در مملکت وجود و به جامعه در سیر رشد و کمال.
دعوت و دنیش باقی ماند، چون به خود نخواند. به سوی خدا خواند و امر او هدایت نمود و به قیام علیه دعوتهای فاسقین و طغیان کردههای درونی (نفس) و برونی (فراعنه و طواغیت) و قیام علیه جهل و نادانی نمود.
دلیل و حجتاش در اثبات حقانیت دعوتش نیز قرآن کریم بود که از سنخ عمل فیزیکی مانند برخی از معجزات سایر انبیا نبود، بلکه از جنس کلام، منطق، دلیل، برهان و تشریح و تشریع بود؛ چرا که قرار بود آخرین پیامبر باشد، یعنی معجزهاش همیشگی باشد.
معروف و مشهور به اسوه اخلاق، رحمت و حکمت بود و تاریخ حیاتش نیز مانند کتابش باقی ماند و دعوتش نیز جهانی شد. تا آن جا که از فلاسفه و حکمای بزرگ تاریخ بشر چون فارابی، ملاصدرا، بوعلی گرفته تا ادیبان جهانی چون مولوی، سعدی، حافظ ... و نمونههای آنان در سایر ملل و اقوام و نیز انسانهای فرهیخته و متخلق، همگی نه تنها نبوت و خاتمیت او را گردن نهادند، بلکه از منبع علم او و کتابش بهره برده و در عرصههای متفاوت علم و تزکیه را گسترش دادند.
در عمل نیز به غیر از اخلاق فردی، اخلاق اجتماعی که از شاخه های آن اخلاق سیاسی میباشد را گسترش داد. فرهنگی که در آن روزگاران امثال ابوسفیان، معاویه، ابوجهل، ابولهب و سایر حکام ظالم را از تخت استکبار و ظلم و کفر جاهلانه پایین کشید و امروز نیز خار چشم طواغیت و گردنکشان است، تا آنجا که در این عصر مدنیت و دموکراسی و ...، به صراحت اذعان دارند که از هیچ چیزی به جز گرویدن مردم به دعوت او [اسلام ناب محمدی (ص)، که همان اسلام ولایی است) نمی ترسند.
حال او و دعوتش کاملاً آشکار و در اختیار همگان است، هر کسی میتواند با هر استعدادی که دارد، او را بشناسد، دعوتش را بفهمد، با عقل و فطرت و حقایق عالم هستی انطباق دهد. از هر زاویهای که میخواهد، خودش و دعوتش و کتابش را مورد مطالعه و نقد قرار دهد. اصلاً دعوت کرده که اگر این کلام را کلام وحی نمیدانید، پس کلام بشری مثل خودتان است، خب این همه بحث ندارد، مثلش را بیاورید.
از نوع بشر و تمامی دانشمندان دعوت کرده است که تمامی امکانات علمی را نیز به کار بگیرند و مجموعهای از جهان بینی و ایدئولوژی و قوانین لازم در تمامی عرصههای ارائه دهند. مجموعهای که ضمن مغایر بودن با قرآنی که او آورده (تا باطلش کند)، با حقایق عالم هستی نیز انطباق داشته باشد. با علم و عقل نفی نگردد، متضاد با فطرت نباشد، فرازهایش یک دیگر را نقض نکنند و درست هم باشند.
چهارده قرن گذشت. از بت پرستی به شیوه جاهلی تا بت پرستی به شیوه مدرن، از نفسگرایی به شیوه حیوانی و آشکار تا مزین کردن آن به فلسفههایی چون اومانیست و فرویدیسم و ...، و از قوانین حکام دیکتاتور و فرعونهای زمان تا قوانین همانها در قالب ایسمها، منشورها و مصوبات و ... همه مطرح شد و همه توسط خودشان رد شد و هر کدام نیز که در بوته آزمایش درآمد، شکست خورد.
حالا عدهای هم هستند که قبول ندارند و حتی مدعی هستند که دلایل ابطالی دارند، خب چه اشکالی دارد، دلایلشان را مطرح کنند. مگر در این چهارده قرن این کار را نکردهاند؟ مگر همه کر و کور و لال و بیشعور بودند تا اینها بیایند و اقامه دلیل کنند؟ خیر. همیشه این روال بوده و تا آخر نیز خواهد بود.
پس دلایل اثباتی لازم مطرح شده و در اختیار همگان قرار گرفته است و همگان نیز میتوانند مطالعه کنند و دلایل منطقی، عقلانی، و هم چنین مستقل از شعار، جوسازی - و نیز منزه از بغضهای شخصی خود را مطرح کنند و بحث کنند. لذا خیلی خوب است که دلایل خود را طرح کنید و به بحث بگذارید. دلایلی دال بر تکذیب نبوت ایشان.
و البته لازم به ذکر است که قبل شناخت و باور خدا، سخن از نبی خدا، معنا ندارد و منطقی نمیباشد. کسی که خودش را قبول ندارد نباید در خصوص فرستادهاش بحث نماید. کسی که فاعل را قبول ندارد، نباید در خصوص فعل او بحث کند. و هم چنین کسی که نبوت حضرت محمد مصطفی صلوات الله علیه و آله را قبول ندارد، معنا ندارد که وارد مبحث شیعه و سنی شود. چگونه میتوانید در بطلان تشیع یا تسنن به مباحثه درآیید، در صورتی که اصل نبوت را نفی میکنید؟ این که خود نفی منطقی بودن یک بحث و اثبات «بغض» میباشد.
کلمات کلیدی:
اعتقادی