ایکس – شبهه – پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: الحمدلله دیگر وضعیت و مواضع و سطح دانش و بینش اعتقادی، سیاسی و اجتماعی خانم فائزه هاشمی، برای دوست و دشمن روشن و شناخته شده است، لذا ضرورتی ندارد که چون اسمش «فائزه هاشمی» میباشد و دختر آقای هاشمی رفسنجانی است، به هر سخن او اهمیت داده شود و مورد نقد قرار گیرد.
بسیاری از سخنان ایشان (و از جمله این سخن وی)، مانند همان شعارهای عوامانهای است که وقتی در تاکسی نشستهایم، از یک رانندهی بیاطلاع و بیمطالعه و بیبصیرت نیز میشنویم.
دست کم روشن است که وضعیت خود ایشان نه تنها قبل از انقلاب بهتر از حالا نبود، بلکه اگر مردم به رهبری حضرت امام خمینی (ره)، علیه حکومت جاهلانه و مستعمره و مستبدانه پهلوی قیام نکرده بودند و شهدا و جانبازان و خانوادههایشان به میدان نیامده بودند و تمامی مردم با بصیرت، ایستادگی و استقامت در صحنههای گوناگون به میدان نمیآمدند، عمراً پدرشان از زندان آزاد نمیشد و خودشان نیز به این ثروتهای کلان و مقامات و پستهای سیاسی و اداری دست نمییافتند و حتی در دور افتادهترین روستاها کسی آنان را نمیشناخت و صدایشان را نمیشنوید، چه رسد به این که پس از دولت یازدهم، مدیریت و سیاستگزاری بخشهای عمدهای در رشته علوم سیاسی دانشگاه آزاد، به ایشان سپرده شود(؟!)
الف – خانم فائزه هاشمی، چون خودش نان سیاست را خورده و به اینجا رسیده است، همه شئون زندگی را فقط با عینک سیاست میبیند و اکنون برای این که خود را والاتر از همه جریانات فکری نشان دهد، همگان را محکوم به تحجر کرده میگوید: «متاسفانه اصولگرایان و اصلاحطلبان یا راستیها و چپیها و گروههای مختلف سیاسی حاکم، همگی در موضوعات مربوط به زنان دارای یک فکر و تحجر هستند و البته داری فرهنگ مردسالاری.« آیا واقعاً همه متحجر هستند، جز ایشان؟! آن هم با این سطح دانش و بینش و این مواضع؟!
ب – ایشان را نه تنها فردی باسواد و دارای بصیرت و قابل اظهار نظر در عرصه دین و سیاست نمیشناسیم، بلکه بیشتر در حال انتقال فرهنگ غرب با ادبیات داخلی (بومی سازی) یافتهایم. به عنوان مثال: اگر ایشان گفتهاند: «متاسفانه زنان در ایران بیشتر حکم پیاده نظام را پیدا کردهاند. زحمت میکشند. پا به پای مردان کار میکنند اما زمان تقسیم غنائم که میرسد، پستها و سمتها علیرغم تواناییهایی که زنان دارند به «جرم» زن بود به آنها داده نمیشود»؛ فقط کلمهی «در ایران» را خودشان افزودهاند تا مسئله داخلی شود، وگرنه مابقی ترجمه گفتههای خانم سیمون دوبوار، نویسنده مانیفست فمینیسم، در کتاب «جنس دوم» است. مضافاً بر این که اذعان دارند هنوز پست و سمت را غنایم میپندارند، نه خدمت و وظیفه. آیا حاضرند بخش اندکی از این غنایم کلان به دست آمده پس از انقلاب را بین عدهای از زنان بیبضاعت خانهدار تقسیم کنند؟
ب – ایشان گمان میکنند که بهبود وضعیت زنان در ایران، به احراز پستهای سیاسی است و بالتبع کمترین ارزشی برای «همسری و مادری» قایل نیستند و دغدغه بهبود آن را نیز ندارند و میافزایند: «اگر آن موقع (زمان شاه) دو وزیر زن (وزیر آموزش و پرورش و وزیر مشاور در امور زنان) داشتیم در شرایط فعلی باید چند برابر آن زمان باشد که یک وزیر زن هم نداریم. همینطور به صورت نسبی و درصدی، تعداد زنان نماینده آن زمان در مجلس ملی و سنا قابل توجهتر از شرایط فعلی بوده است.«
بدیهی است که اولاً ایشان خبر ندارند که اگر در زمان شاهِ نوکر، یک وزیر آموزش و پرورش زن (فرخرو پارسا) داشتیم، چون بهایی بود و به دستور اسراییل وزیر شده بود، چنان چه نخستوزیر و رییس ساواک و صدا و سیما و ... نیز بهایی بودند و کلاً این کشور مسلمان با اکثریت شیعی، در حاکمیت و مالکیت بهاییان بود و ثانیاً توجه ندارند که بهبود وضعیت زنان در کشور را [حتی در عالم سیاست]، کیلویی محاسبه نمیکنند.
اگر وی برای خانه و خانواده و شخصیت زن خانهدار در قالب همسر و مادر، هیچ ارزشی قایل نبوده و تنها ملاک رشد و بهبود وضعیت را در حضور زن در خارج از خانه و آن هم حضور سیاسی میپندارد، دست کم میتوانست یک نگاه اجمالی به تفاوت حضور دختران و زنان در دانشگاهها، میادین علمی، مدیریتهای خُرد و کلان در بخش دولتی و خصوصی، میادین ورزشی، عرصههای گوناگون بینالمللی و ... بیاندازد و سپس اظهار فضل نماید. و یا اگر با اصل و فرع این نظام مخالف است، دست کم میتوانست نگاهی به وضعیت اسفبار زنان در قبل از انقلاب، در خانه و خارج از خانه بیاندازد. نه این که فقط تعداد وزیر و مشاور را بشمارد.
کلمات کلیدی:
سیاسی