در درون اتم پروتونهایی وجود دارد که هر وقت میخواهند به وجود میآیند و نابود میشوند که به آن «مکانیک کوآنتوم» میگویند و قوانین طبیعت نیز به ما میآموزد تمامِ جهان میتواند مانند پروتونها به وجود بیاید بلکه برای پیدایش هم نیازمندِ علت نیستند ... به نظر من، هیچ خدایی وجود ندارد. (کارشناسی متالوژی/اصفهان)
در ادامه این سؤال آمده است: همچنین هیچ حادثهای منجر به انفجار بزرگ «بیگ بنگ_مهبانگ» نشده است ... هیچ چیز ...؛ «میدان گرانشی» و «جاذبه» در درون سیاه چاله به قدری است که نه تنها «نور»، بلکه «زمان» هم نمیتواند از میدان گرانشی آن فرار کند لذا زمان از حرکت باز میایستد. این به این دلیل نیست که ساعت از کار میافتد بلکه به این دلیل است که در داخل سیاه چاله «زمان» وجود ندارد ...؛ برای من این به معنای ناممکن بودن وجود خالق است چون زمان برای خالق وجود نداشته است. ما همگی آزاد هستیم تا آنچه را که می خواهیم بدست آوریم و به نظر من، هیچ خدایی وجود ندارد.
ایکس – شبهه – پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: بشر علم را خلق نمیکند، بلکه کشف میکند، یعنی علمی که در عالم هست را پیدا میکند، لذا هر چقدر علم پیشرفت بیشتری در شناخت حقایق عالم هستی کند، نه تنها دلیلی بر نفی وجود خداوند متعال نیست، بلکه دلیل دیگری بر اثبات یقینی است، چرا که «علم» خود نشان از «علیم» دارد.
دانشمندان غربی بر اساس رسالت و تکلیفی که دارند، پس از هر کشف علمی و یا حتی هر نظریهی اثبات نشدهای، با ربط و بیربط، بسیار عجولانه و دستپاچه، نتیجه میگیرند: «پس خدا نیست»، گویی که اگر خدایی باشد، باید فعل (خلق) او غیر علمی باشد و اگر رابطهای علمی بین اجزای عالم پیدا شد، دلیل بر نفی و تکذیب او میشود! به همین دلیل از دستآوردهای علم تجربی نیز نتیجهی فلسفی میگیرند و البته نتیجهای غلط.
دقت کنید که هیچ کشف علم تجربی (مادی)، ثابت نمیکند که «خدا هست یا نیست»، مگر آن که از آن کشف استنتاج عقلی (فلسفی) صورت بگیرد.
الف - حال به همین جمله «پروتونهایی وجود دارد که هر وقت میخواهند به وجود میآیند و نابود میشوند» دقت نمایید؛ این پروتونها قبل از پیدایش کجا هستند که هر وقت اراده میکنند و میخواهند به وجود میآیند؟ مگر میشود موجودی قبل از به وجود آمدن، اراده کند؟! مگر نیستی و عدم خواست یا اراده دارد؟!
ب - کجای قوانین طبیعت به انسان آموخته است که نیازی به «علت» وجود ندارد؟! مگر در طبیعت عنصری به عنوان قوانی عقلی و فلسفی وجود دارد؟ پس، فلسفه و عقلانیت که چنین حکمی ندارد، اما با علم تجربی، کدام عنصر بیعلتی یافتهاند که به آن استناد عقلی مینمایند؟
ج - اگر دقت کنید، برای این که اثبات کنند «پیدایش علتی نمیخواهد» نیز ناچارند «علتی» را بیان نمایند. یعنی برای نفی و تکذیب علت نیز ناچارند به علت متوسل شوند. بعد میگویند: رابطه علیت وجود ندارد یا این یکی استثنائاً علت نمیخواهد؟ آخر این چه حرفی است؟!
د – شعار غیر علمی «هیچ حادثهای منجر به انفجار بزرگ [بیگ بنگ _ مهبانگ] نشده است» را متصور شوید. عالم هستی وجود نداشت، یعنی عدم محض که حتی به تصور نمیآید، چرا که نیستی قابل تصور نیست و فقط هستی متصور میشود. حال میپرسیم: انفجار در عدم یعنی چه که حالا علت داشته باشد یا نداشته باشد؟ مگر در عدم انفجار رخ میدهد، مگر نیستی با نیستی تصادفی دارد؟ آن هم تصادفی که منجر به پیدایش هستی شود؟! آیا این شعائر غیر عقلی و غیر علمی نیست؟ اینها حتی نظریه هم نیست، بلکه فقط شعار است که برای تغذیهی تبلیغاتی بیان میشود، وگرنه خودشان نیز قبول ندارند.
دقت نمایید که برای برای اثبات این که «علت نمیخواهد» نیز مجبورند به ذکر «علل» متوسل گردند. آیا میشوند انسان عاقل، علتی را بر نفی ضرورت علیت بیان نماید؟
و - قصه هستی را از «میدان گرانشی و سیاه چاله» آغاز میکنند، در واقع در نظر آنان عالم هستی، همان کهنه کتابی است که اول و آخرش افتاده است. بالاخره چیزی باید باشد که در آن میدان گرانشی به وجود آید، فضایی و آسمانی باید باشد که در آن کهکشانها و حرکت وجود داشته باشند تا سیاه چاله به وجود آید.
میگویند: در دورن سیاهچاله زمان محبوس میشود و از بین میرود، بعد نتیجه میگیرند: «پس خدا نیست»! آخر چه ربطی دارد؟ آیا زمان به داخل سیاه چاله رفته، محبوس شده و سپس نابود میشود و یا اصلاً وارد نشده است؟ اصلاً زمان یعنی چه؟ مگر زمان ساعت است؟ زمان یعنی «تقدم و تأخر» - حال آیا در فعل و انفعالات سیاه چاله هیچ تقدم و تأخری وجود ندارد؟ مضافاً بر این که نفهمیدهاند اگر زمان بر خدای پدید آورنده پیشی داشته باشد، اولاً همان زمان، به وجود آورندهی دیگری لازم دارد و ثانیاً آن خدایی که «قبل – بعد و زمان» به او راه داشته باشد، خودش پدیده است و نه پدید آورنده. پس چطور از فرض حبس یا نابودی زمان، نتیجه میگیرند که «پس خدایی وجود ندارد»؟!
ز - بدیهی است اگر عالم خلقت بر اساس نظامی علیمانه و حکیمانه استوار نبود و قوانینی چون «علت و معلول» - «حادث و محدث» - «حرکت و محرک» - «نظم و ناظم» ... و بالاخره «پدیده و پدید آورنده» بر آن حاکم نبود، نه تنها هیچ علمی قابل کشف و اثبات نبود، بلکه اساساً حیاتی وجود نداشت که در آن انسانی نیز باشد و تلاش در شناخت آن نماید.
بحث ما در اینجا اثبات وجود خدا نیست، بلکه این است که متذکر شویم، با تبعیت از غربیها، ذهن خود را عادت ندهیم تا با هر کشف علمی، زود نتیجه بگیرد «پس خدا نیست»!
این نوع نتیجهگیری، نه عقلانی است و نه علمی، بلکه فقط هوای نفس است.
این که بگویند: زمین گرد است، پس خدا نیست – زمین به دور خورشید میچرخد، پس خدا نسیت – در درون اتم پروتون وجود دارد، پس خدا نیست – انسان توانست مقدار محدودی آسمان اول و برخی از کهکشانها، ستارگان و سیاه چالهها را بشناسد، پس خدا نیست – ما فهمیدیم ترکیبات خون چیست و یا سلسله اعصاب انسان و مغز چگونه کار میکند و ...، پس خدا نیست؛ هیچ منطقی ندارد، چه رسد به این که بوی عقلانیت یا علم تجربی دهد.
همین که از هر یافتهای نتیجه میگیرند: «پس، خدا نیست»، یعنی به ضرورت قانون رابطه «علیت» اذعان دارند، نتیجهی [غلط] بیان شده را «معلول» و یافته علمی را «علت» بر میشمرند. اگر رابطه علت و معلوم و نظم حاکم علمی در عالم هستی نباشد، هیچ یافتهای قابل اثبات نمیباشد.
چگونه بشر میتواند بگوید: ویروس سبب (علت) و بیماری (معلول) است و سپس بگوید: هیچ ضرورتی برای علت و معلول وجود ندارد و یا تا یک جایی وجود دارد و بیش از آن وجود ندارد؛ برای اثبات این نظریه غلط نیز باید اقامه دلیل کنند، یعنی علت و معلول را وسط بکشند.
و البته «علت و معلول» نیز فقط یک لفظ یا واژه نیست، بلکه یک رابطهی قانونمند است که بطلان دور و تسلسل را نیز به اثبات میرساند.
از این رو عزیزان و به ویژه جوانان، دقت داشته باشند که تا دو تا کتاب میخوانند و یا با دو کشف علمی مواجه میشوند و یا با نظریهای آشنا میشوند، زود نتیجه نگیرند: «پس خدا نیست».
- تعداد بازدید : 9878
- 27 اسفند 1392
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: اعتقادی
نظرات کاربران
ممنونم از پاسخ و توضیحاتتون. خدا خیرتون بده.