ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: مشکل نویسنده این بوده که خالق را نیز مثل مخلوق فرض نموده است و یا به تعبیری دیگر، خصوصیات «ممکن الوجود» را به «واجب الوجود» حمل نموده است (که وارد بحث آن نمیشویم)، در حالی که اگر قرار باشد خالق عین مخلوق باشد، خودش نیز مخلوق است و نه خالق. مثل همین که میگویند: «بیش از همه نیازمند است»؛ خُب موجودی که نیازمند باشد، یعنی هستی (کمال) عین ذات او نیست، پس ممکن الوجود و مخلوق است.
الف – نظم، ناظم و برهان نظم، یک اصل عقلی مانند: علت و معلول – حادث و محدث – حرکت و محرک ... و خلاصه پدیده و پدید آورنده میباشد. پس نه وجود نظم در عالم هستی قابل انکار است و نه وجود ناظم. منتهی چون در نهایت عقل به وجود خالق و هستی و کمال محضی که او را «خدا» مینامیم حکم میکند و آنها نیز نمیخواهند بپذیرند، سعی دارند تا یا از پرداختن به این بدیهیات اولیه عقلی اعراض و اجتناب کنند و یا در آن ایجاد تردید نمایند.
رورتی در کتاب اغواگر، پس از تشبه عالم هستی و حیات به «بازی» مینویسد: «بازی قواعدی دارد که چون در اختیار ما نیست، برایمان جذاب نیست و به آن نمیپردازیم، اما قوانینی هم دارد که چون خودمان وضع میکنیم، برایمان جالب است» - یعنی به قواعد، پایهها و اصول قطعی که بدیهی عقل میباشند نمیپردازیم.
*- اما، لازم است متذکر شویم، که مسئله «وجود» و اقسام و شئون و قوانین آن، که در حکمت یا به قولی فلسفه مورد بحث قرار میگیرد، اساساً به مصادیقی چون خدا، خالق و ... اختصاص ندارد، بلکه راجع به «وجود» صحبت میکند، لذا نباید به خاطر حساسیت و آلرژی نسبت به وجود خدا و یا نام او، اصول عقلی را نفی و تکذیب کنند.
ب – همین که میگویند: اگر هر معلولی علت میخواهد، هر پدیدهای، پدید آورنده میخواهد – هر حادثی، محدث میخواهد و بالاخره هر نظمی، ناظم میخواهد و ...، پس علت وجود، پدیدآورنده، محدث یا ناظم خدا کیست یا چیست؟ یعنی اولاً در اصول و بدیهیات اولیه عقلی تردید دارند، چون میگویند: «اگر»، و ثانیاً او را معلول و پدیده و مرکب و منظم فرض نمودهاند، یا در یک کلمه، او را مخلوق فرض نمودهاند؛ که هر دو پایه صورت مسئله غلط است.
*- معلولها، علت میخواهند و به حکم عقل این سلسلهی علت و معلول ادامه دارد تا برسد به علت غایی، یعنی علتی که خودش دیگر معلول نباشد – حدوث، حرکت و نظم نیز همینطور است. و وجودی نیازمند به علت و پدیدآورنده و ناظم نمیباشد که هستی عین ذات او باشد.
ج – نظم، یعنی ارتباط بین اجزای یک مجموعه، برای تحقق هدفی معین. پس کسی که میپرسد: ناظم خدا کیست یا چیست؟ ابتدا او را مجموعه یا مرکب فرض نموده است! پس چنین مرکبی که راجع به او سؤال میکنند، اصلاً خدا نیست.
شیء مرکب، به اجزای خود نیازمند است، پس نیاز عین ذات آن شیء است، مضافاً بر این که قابل تجزیه میباشد ... و اینها همه صفات «ممکن الوجود» است، نه واجب الوجود، یا به تعبیر دیگر ویژگیهای پدیده و مخلوق است، نه پدید آورنده و خالق.
د – از این رو، سؤال «ناظم خدا کیست یا چیست؟»، سؤالی غلط است.
دقت شود که یک موقع کسی وجود خدا را قبول ندارد یا در آن تردید دارد و سپس به مطالعه میپردازد، از وجود معلول پی به علت، از وجود حرکت پی به محرک، از وجود پدیده پی به پدید آورنده و از وجود نظم پی به ناظم میبرد و بر اساس بطلان «دور و تسلسل» به وجود غلت غایی که کمال و هستی محض است پی میبرد – اما یک موقع کسی اول میگوید: «خدا» (یعنی وجودش را قبول کرده) و سپس میپرسد: پس علت وجودی، یا خالق و پدیدآورنده یا ناظم او کیست؟ در اینجا «خدا»یی که او میگوید، فقط یک لفظ است. چرا که او را برخوردار از ویژگیها و صفات مخلوق دانسته است.
نتیجه:
پس، خداوند متعال، کمال و هستی محض است. هستی، عین ذات اوست، لذا چنین نیست که نبوده باشد و برای پیدایش نیاز به علت (هستی بخش) بیرونی داشته باشد – خالق عالم هستی است، پس خودش مخلوق نیست – مرکب نیست که دارای اجزای منظم باشد که از یک سو به اجزایش نیاز داشته باشد و از سوی دیگر نیازمند به نظم دهنده (ناظم) بین این اجزا باشد. خالق، حیات بخش، قوّام و نظم دهندهی عالم هستی، اوست.
مرتبط:
برهان نظم در نهایت اثبات نظم میکند و نه هیچ از صفات خداوند را، پس برهان کارآمدی برای اثبات وجود خدا نیست.
جدید:
یادداشت سردبیر: او فرستاده شد تا از حیوانی به نام انسان، «آدم» بسازد
کلمات کلیدی:
اعتقادی