سالروز شهادت مولایمان، امیرالمؤمنین، مولی الموحدین، امام علی علیهالسلام است، چشمها گریان و قلبها قبض است. با عرض تسلیت، نمیشود این درد را تسلّی داد، اما میتوان تعزیت گفت.
ایرانپیان – یادداشت/ این قصهی کوتاه که در دل خودت میباشد را تا آخر با من بخوان.
فصل اول - خلیفةالله:
قصهی خلقت، قصهی عشق بوده و هست. ما را از هیچ خلق کرد، اما تجلی اسمای خودش قرار داد. گفت: میخواهم که «خلیفةالله» شوی! «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً»
من که حتی یارای این را نداشتم که بپرسم: چگونه؟ اما خودش فرمود: «با شناخت من و با پرستش و عبادت من». ملائک متعجانه گفتند: خب، ما نیز تو را میشناسیم و عبادت و تسبیح میکنیم؛ پس چرا «خلیفةالله» نمیشویم؟ فرمود: من میدانم، آن چه را شما نمیدانید، من میدانم که چه ظرفیتی در شناخت و پرستش به او دادهام که حتی به شما فرشتگان مقرب درگاهم ندادهام؛ و سپس همه اسمهایش را به او تعلیم داد. یعنی نشانههای قابل شناخت و رؤیت خودش را به او نشان داد و معرفت آنها را به او تعلیم داد.
آخر میدانی قضیه چیست؟ هر کسی و هر چیزی با نشانههایش شناخته میشود و این نشانهها نیز فقط لفظ و معنا و مفهوم نیستند، بلکه وجودهای خارجی هستند، به همین دلیل سپس آنها را به ملائک عرضه داشت و پرسید: اگر راست میگویید، خبر دهید که اینها کیستند؟ اعتراف کردند که نمیدانیم! این همان تفاوت ظرفیت و مرتبه وجودی آدم با ملائک بود.
«وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي بِأَسْمَاء هَـؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ» (البقره، 31)
ترجمه: و همه نامها را به آدم آموخت، سپس آنها را بر فرشتگان عرضه داشت و گفت: اگر راست مىگوييد مرا از نامهاى اينان خبر دهيد.
فصل دوم – دشمن:
همانجا، دشمن حسود و متکبری که حتی میان ملائک آوازه و اسم و رسمی داشت، سر برآورد و دُم تکان داد، چنگالهایش را بیرون آورد و دندان تیز کرد و گفت: «من نمیگذارم که این آدم و اولادش از من برتر باشند»؛ خدا نیز او را اخراج کرد و از قرب خود دور ساخت و به ما هشدار داد که مراقب این دشمن من و دشمن خودتان باشید.
فصل سوم – انّا لله وَ انّا إلَیهِ راجِعُون
سپس برای این که من (ما) بهتر او را بشناسم، مرا در تمامی عوالم وجود سیر داد. عالم روح، عالم عالم عقل، عالم عشق، عالم علم، عالم ملکوت و بالاخره عالم دنیا که دنیترین مرتبه وجود است.
فرمود: این قوس نزول توست، یعنی همان «انا لله»؛ از اعلی علیین تا اسفلالسافلین مراتب وجود را بشناس، نشانههای من (اسمای الهی) را بشناس و مرا عبادت کن، که تو را در قوس صعود به سوی خودم و همان مرتبه اعلی وجود بر میگردانم. «انا الیه راجعون».
فصل چهارم – سؤالات من:
گفتم: خدایا چگونه تو را بشناسم؟ فرمود: با نشانههایم؛ - پرسیدم: آنها را چگونه بشناسم؟ فرمود: خودم به تو میشناسانم، تو زحمت نکش، فقط وقتی شناساندم، انکار نکن؛ - پرسیدم: چگونه به من میشناسانی؛ فرمود: تجلی خودم را در عقلت، در قلبت و مقابل چشمانت قرار میدهم؛
*- گفتم: چطور ممکن است؟ تو رحمت هستی، اسم رحمت تو پیشی و سبقت دارد؟ فرمود: این رسول من که «رحمة لِلعالمین» است و این هم جانشین او علیست که «امام الرحمة» است.
*- گفتم: تو علیم هستی؟ فرمود: این محمد (صلوات الله علیه و آله) شهر علم من و این علی هم دروازه ورود به این شهر است. سعی نکن از دیوار بالا روی، دیوار علم من بلند است و نمیرسی؛ برای شناخت اسمها و نشانههای من، از دروازه شهر علم وارد شو. معلمان و مربیان و راهنمایان، تو را در این شهر سیر میدهند.
*- گفتم: تو حکیم هستی؟ فرمود: حکمتم را در کلامم به رسولم میفرستم تا تو را بدان تعلیم دهد و تو نیز بدان که این کلام و این قرآن، از منبعی نازل شده که نامش نزد من «علی حکیم» است: «وَإِنَّهُ فِي أُمِّ الْكِتَابِ لَدَيْنَا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ - و همانا آن (قرآن منزل)، در امّ الكتاب (لوح محفوظ)، نزد ما تحقيقاً علی (بلند مرتبه) و حکیم (سرشار از حکمت) است».
*- گفتم: تو مطاعی و باید اطاعت شوی، در این دنیای دون چگونه تو را اطاعت کنم، آن هم با اختیار و ارادهای که به من دادی؟! فرمود: «مَّنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ - هر كه پيامبر را اطاعت كند در حقيقت خدا را اطاعت كرده است – النساء، 80»، یعنی تجلی اسم «مطاع من» اوست و اطاعت او نیز با اطاعت ولاة امر محقق میگردد، پس این بنده من: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ - اى كسانى كه ايمان آوردهايد، خدا را اطاعت كنيد و از فرستاده او و صاحبان امرتان اطاعت کنید – النساء، 59»
*- گفتم: در سیر صعودی والاترین مقام قرب تو کجاست؟ فرمود: «مقام محمود» که جایگاه بندهام محمد (صلوات الله علیه و آله) در نزد من است – و افزود: کسی که به این مقام میرسد، به حد اعلی رسیده است و او علیست (علیهالسلام).
*- گفتم: صراط مستقیم برای رسیدن به این مقام قرب چیست و کجاست؟ گفت: به رسولم فرمودم که بگوید: صراط مستقیم من هستم و پس از من علی است.
*- گفتم: چگونه در این صراط قرار گیرم و به آن مقام عشق و محبت و وصال معشوقم که تویی برسم؟ فرمود: اگر من را دوست داری، از آنها تبعیت کن، تو را میآورند.
«قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» (آلعمران، 31)
ترجمه: بگو: اگر خدا را دوست مىداريد پس پيروى از من كنيد تا خدا نيز شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشايد، و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است.
فرمود: این اسمها من که به تو تعلیم دادم، این نشانههای من که در اختیارت گذاشتم، پس سیر کن، کسب معرفت کن، بخوان و بالا بیا.
فصل پنجم - نگذاشتند:
خلاصه آن قدر سؤالهای من را قبل از پرسشم پاسخ داد که حجت بر من تمام شد. دلم آرام گرفت، قلبم مطمئن شد، نگرانی برایم نماند، بار امانت «ولایت» را که کوهها تاب تحملش را نداشتند به دوش گرفتم و به راه افتادم تا در زمین اسمها و نشانههایش را بیشتر بشناسم و قوس صعود را بالا روم؛ اما، نگذاشتند و نمیگذارند!
ابلیس و ابلیسان، با تمامی جنود جنّ و انسشان، حملهور شدند، وقتی دیدند که اسم الله الرضی، باب العلم، یعسوب الدین، امام الرحمة و مظهر اتمّ اسمای الهی در میان مردم جلودار است، چارهای برخود ندیدند تا او را که نمیتوانند نابودش کنند، از جلوی چشم بشر و بشریت بردارند، تا دیگر اسم و نشانهای نبینند و این شقاوت را نمیتوانست عملی کند، به جز «اشقی الاشقیاء» لعنةالله علیه؛ لذا در شب نوزدهم ماه مبارک، در محراب نماز و قبل از اذان صبح، ضربتی مسموم بر فرقش وارد کرد، تا فرق اسلام شکافته شود، دو دستگی و دشمنی پدید آید، ایمانها مسموم به زهر خوارجی گردد و دلهای کفار، مشرکین و ظالمین شاد گردد.
فصل آخر – دشمنی با خداست:
فهمیدم، مشکل آنها نه رسول اکرم صلوات الله علیه و آله است، نه اسلام است، نه قرآن است، نه ولایت و استمرار آن است، و نه علی، نه فاطمه، نه حسن، نه حسین و سایر ائمه علیهمالسلام، بلکه دشمنی آنها با خود خداست و بندگان خدا را نیز چون میگویند: «رَبّنا الله» و سپس بر آن استقامت میکنند، میکشند و مسلمان کشی و شیعه کشی نیز استمرار و ظهور همان دشمنی با خود خدا، در عصر حاضر است. اما غافلند از این حقیقت که نور خدا با پف دهان آنها خاموش نمیشود، نورٌ علی نورٌ میتابند، هر چند مدتی از پس ابرها نور افشانی کنند و در این مدت نیز، اگر چه با چشم سر دیده نشوند، اما با چشم عقل، قلب، معرفت و عشق دیده میشوند و صد البته که کوردلان و «هم لا یشعرون» نمیبینند.
یا علی. اللهم عجّل لولیک الفرج.
منبع: یادداشت
- تعداد بازدید : 1882
- 27 تیر 1393
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: یادداشت ولایت (امام علی) توحید