میگویند هرگاه دامان دین از لکهی سیاه سیاست پاک شود، ممالک اسلامی نیز مانند ممالک غربی رنگ آرامش را خواهند دید. وقتی دین سیاسی شود، برای همراه کردن مردم با سیاستها در تمامی برهههای زمانی از دین تفاسیر مختلف میشود و ...
ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: «میگویند»ها بسیار است و همگان میتوانند در قالب جملات شعاری و ژورنالیستی، هر چیزی بگویند، حتی سخنان بیمعنا و بیمنطق و یا دروغ و نیرنگ برای فریب مردمان. آیا نمیشنویم که حتی آنان که مدعی هستند، [در هر عرصهای] چقدر «حرف مُفت» یا به تعبیر خداوند متعال در قرآن کریم «لَهوَ الحدیث = سخن بیهوده» میگویند و اتفاقاً بازارشان نیز بسیار پُر رونق است؟!
حال چرا میگوییم «لهو الحدیث»، یا سخن بیهوده و یا حرف مُفت؟ آیا چون خوشمان نیامده است و یا چون این شعارها هیچ منطقی ندارد و فقط با دهان خود الفاظی را میگویند تا مردم را فریب دهند؟
به چند شاخصه یا محور اشاره کردهاند: دین – سیاست و آرامش غرب؛ حال ما سؤال میکنیم:
الف – دین یعنی چه؟ دین چیست که سیاسی باشد یا نباشد؟ آیا هیچ تعریفی از دین [به معنای عام و خاص آن] دارند؟ اگر دین یعنی «نوعی جهانبینی و ایدئولوژی (شریعت و بایدها و نبایدهای) منطبق بر آن؛ کدام شخص یا حکومتی در این عالم بیدین است؟ پس، کفار و ظالمین نیز دین دارند، منتهی دینشان، مبتنی بر توهمات و امیال نفسانی و باطل است. سوره الکافرون و آیه مبارکهی «لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ»، همین معناست. میفرماید: چون شما معبود من (الله جلّ جلاله) را بندگی نمیکنید و من نیز هرگز معبود شما (بتها، طاغوتها، فراعنه و هوای نفس شما) را بندگی نخواهم کرد، پس دین شما برای خودتان و دین من برای خودم. یعنی: هر دو دین داریم و همگان دین دارند. منتهی یکی «حق» و یکی «باطل». پس بیدین وجود خارجی ندارد و آنها که مخالفند نیز میخواهند القا کنند که «دین شما نه – اما دین ما آری».
ب – سپس بگویند: «سیاست» در معنای عام و خاصّش یعنی چه؟ اگر «سیاست» یعنی موضعگیری در هر امری و از جمله امور اجتماعی، پس همه سیاست دارند و سیاستشان نیز دقیقاً منطق با همان دیانت (جهانبینی و ایدئولوژی) خودشان است؛ لذا برای هیچ کس از سیاست گریزی نیست. اگر منظورشان از سیاست معنای خاص آن، یعنی حکومت و کشورداری است، پس چرا «حکومت بر مبنای دین آنها آری – اما بر مبنای دین الهی نه»؟!
میگویند: سیاست ما سلطه بر شماست و سیاست شما سلطه و حکم الهی است، پس سیاست شما لکهی سیاه است؟!
ج – چطور شد که اگر سیاست و حکومت بر مبنای دین آنها باشد، خوب است، زیباست، نشانه رشد و ترقی بشریت است، دموکراسی و لیبرال دموکراسی است، سبب نظم و امنیت جامعه و مایه آرامش ملتهاست، اما اگر مبتنی بر دین الهی باشد، لکهی سیاه است؟! این تعریف و منطق را از کجا آوردهاند؟!
د – بعد بفرمایند که «نقش خدا» و نقش «خدایان» این وسط چیست؟ اگر قایل بر این هستند که خدایی وجود ندارد، پس از سوی کافران، سیاست «هر که زورش بیش» بر جهان حاکم میشود (چنان چه شده است)، لذا اگر خدا و معادی نیست، دیگر چرا بحث میکنند که کدام دین یا کدام سیاست؟! دنیایی فانی است و هیچ چیزی بر حق نیست و هر کس قدرت داشته باشد، چنگ انداخته و سلطه میافکند. حالا کی گفته که این سلطه، باید همیشه و فقط در اختیار قشری خاص باشد؟ در این دنیای (العیاذ بالله)، بیخدا، بیمعاد، بالتبع بیقانون، فانی و بیارزش، هر کسی حق دارد که زورآزمایی و سلطه را تجربه کند.
*- اگر خدایی هست و معادی هست (که هست) و دین نیز آموزهی الهی برای جهانبینی و بایدها و نبایدهای زندگی فردی و اجتماعی بشر است، و او خالق، ربّ العالمین، مالک و هادی است (که چنین است)، پس خدا در عرصهی سیاست و حکومت کجاست؟!
*- آیا به قول یهودیها، یک سری خلق کرده، اما دست خودش بسته است؟ (وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ)؟! و کار سیاست و حکومت را به صهیونیستها واگذار کرده است؟!
*- آیا به قول مسیحیها، به زمین آمده و چون مؤمن و کافر را تشخیص نمیداد و راه و نشانی خانهی یاران را نمیدانست، به سرزمین فلسطین رفت و در آنجا سکنا گزید تا قیامت برسد؟!
*- آیا فرمود: بخش غسل و طهارت و عبادتهای شخصی مثل نماز و روزه (در هر دینی) با من، اما بخش حکومت و چگونگی اداره جامعه و مدیریت بشر، با فرعونها و طاغوتها؟ و فرمود: شما نیز در مقابل ظلم و جنایت هیچ نگویید و اقدامی نکنید و اگر این طرف صورتتان را سیلی زدند، طرف دیگر را بیاورید – اگر مالتان را خواستند، جان را پیش کِش کنید و اگر جانتان را هدف گرفتند، نوامیس خود را تقدیم کنید؟! یا آن که برای شئون زندگی اجتماعی بشر نیز قوانین مشخص و محکمی وضع کرده است و هیچ کجا بشر را سر خود رها نکرده تا دیگران بر او خدایی کنند؟!
ﻫ – و بعد توضیح دهند که آیا اروپاییها و امریکاییها خودشان اذعان دارند که آرامش دارند؟ و این آرامش نیز محصول کنار گذاشتن دین الهی است؟ یا یک عده که دلشان برای آنها میتپد و ولیّشان طاغوت است، در این اوهام به سر میبرند؟!
خودشان که ناراضی هستند، فریادشان از ناامنی جانی، حیثتی، شغلی و ... نیز بلند شده است، علت این زندگی مُرده، بیروح، نا امن، نا امیدانه و وحشیانه را نیز کنار گذاشتن معنویت بر میشمرند و مرتب به کلیسا رفته و دعا میکنند. رؤسای جمهور و مقامات لاییکشان نیز هنگام گرفتن کرسی قدرت، به انجیل قسم میخورند تا مردم دیندار باورشان کنند؟!
و قدرت حکومتهایشان نیز مبتنی بر سلطه و ناامن کردن جهان و خونریزی است؛ هر مشکلی هم که برای جهان و زندگی دینداران، به ویژه مسلمان و بالاخص شیعان پیش آمده نیز از ناحیه آنان است، حال ما غبطه بخوریم که آنها دین را کنار گذاشته و خوشبخت شدهاند؟ آخر بیخبری، اوهام، ذلت و خودزنی و فریب دیگران تا کی و کجا؟!
و – پس، معلوم است که شعار «جدایی دین از سیاست» را از هر زاویه و به هر لحاظی که مورد توجه قرار دهند، سخنی بیهوده و شعاری برای فریب است. میگویند: اگر بیدین شوید و از دین خودتان روی بتابید، یا دست کم دین خودتان را در عرصه سیاست و حکومت وارد نکنید، و بگذارید که ما راحت کارمان را بکنیم، یعنی به دین ما باشید، ما را رب و خدای خود (ابر قدرتِ تصمیمگیر و تربیت کننده امور = ربّ) خودتان بدانید و اوج آرزوی شما رسیدن و نزدیک شدن به ما باشد و نه قرب الهی، شما نیز خوشبخت میشوید؟! خُب این ادعای جاهلانه و متکبرانه و متحجرانه که حرف جدیدی نیست، فرعون هم عیناً همین را میگفت.
ز- باید به تزاحمها توجه داشت. باید دید که کجای دین ما، به ویژه در عرصهی سیاست، مزاحم آنهاست و آنها را آزار میدهد و ما چرا زیر بار دین و سیاست آنها که مبتنی بر دین خودشان است نمیرویم؟ باید دید که آیا دین ما سبب بدبختیهای ما شده است، یا آن که آنها به خاطر دین ما، که ما را از بند بندگی آنها خارج میکند، ما را قتل عام میکنند و بعد میگویند: بله، چون مسلمان هستید، آرامش ندارید! خُب این خیلی متکبرانه و وقیحانه است که بگویند: تا وقتی مسلمان هستیم، آرامش شما را به هم میزنیم، شما را قتل عام میکنیم و اگر آرامش میخواهید، دست از دینتان بکشید، ربوبیت ما را گردن نهید، یا دست کم، دینتان را برای اتاق خواب یا خلوت خصوصی خود نگه دارید و وارد عرصه حکومت و سیاست نشوید! اگر هم چنان بگویید: رب ما الله است و بر آن نیز پافشاری کنید، شما را از سرزمینهایتان بیرون میکنیم، قتل و عام و نسلکُشی میکنیم، معابد، مساجد و حرمها را بر سرتان ویران میکنیم و خلاصه همین آش است و همین کاسه و رنگ آرامش نخواهید دید!
«الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَن يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لَّهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ» (آنان كه از خانههاى خود به ناحق اخراج شدند (و جرمى نداشتند) جز آنكه مىگفتند: پروردگار ما خداى يكتاست. و اگر خداوند برخى از مردم را با برخى ديگر دفع نمىكرد (به واسطه یک عده که ایمان و استقامت دارند، کفار و ظالمین را دفع نمیکرد)، البته ديرهاى راهبان و كليساهاى مسیحیان و كنشتهاى جهودان و مسجدهاى مسلمانان كه بسيارى از اوقات نام خدا در آنها ذكر مىشود ويران مىگرديد. و بىترديد خدا هر كه را كه او را يارى مىكند يارى خواهد كرد، همانا خدا نيرومند و شكستناپذير است)
- تعداد بازدید : 2346
- 27 تیر 1393
- نسخه قابل چاپ
- اشتراک گذاری
کلمات کلیدی: سیاسی