ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: «خدا کیست؟» به تناسب ظرفیت هر کس قابل شناخت میباشد، اما «خدا چیست؟» برای کسی قابل درک نیست، چرا که او ماهیت ندارد که گفته چیست؟
مباحث بسیاری در خصوص چگونگی شناخت خداوند متعال درج شده که اگر کلمات مرتبطی در بخش جستجو در سایت درج و کلیک شود، در اختیار قرار میگیرد، به ویژه آخرین مطلب، تحت عنوان «میگوییم صفات خدا عین ذات اوست. پس اگر شناخت ذات خداوند محال است، چگونه شناخت خدا از راه شناخت صفات میسر میشود؟» و در تمامی این مباحث مفصل توضیح داده شد که اساساً «ذات» قابل شناخت نمیباشد، بلکه نشانیها (اسمها و آیات) ذات قابل شناخت است.
الف – شاید بتوان اذعان داشت که انسان در شناخت خدا، قبل از هر چیز با یک «غیب» آشنا میشود و او را با ضمیر سوم شخص غایب «او = هو» میخواند. نمیداند این «او» کیست؟ اما به شناخت نشانهها (اسمها)، او را میشناسد. لذا در کلام الهی در آیات قرآنی نیز به «اسم» متذکر شده است - «بِسم اللهِ الرّحمن الرّحیم» - «وَلِلّهِ الأَسْمَاء الْحُسْنَى» به عنوان مثال:
*- ابتدا با عقل و علم میفهمد که در این عالم، هستی هیچ چیزی عین ذات آن نیست، پس همه هستی را از غیر گرفتهاند؛ پس آن غیر، نباید خودش مثل بقیه باشد، بلکه باید هستی عین ذاتش باشد، لذا میگوید: «هُوَ الحیّ». یعنی این «او»، واجب الوجود است. حال هر که میخواهد باشد.
*- بعد میفهمد که بر همین اساس، هر چه هست، ممکن الوجود، پدیده و مخلوق است، لذا «او»یی که پدید آورده، خالق است، لذا میگوید: «هُوَ الخالِق».
*- میفهمد آن که عالَم را خلق کرده، علمی فوق هر چه هست دارد، میگوید: « هُوَ العَلیم» - میفهمد که هر ذرهای در این نظام آفرینش، جایگاه و نقش خود را دارد، میگوید: « هُوَ الحَکیم» - میبیند که عالم استوار است و به خودی خود نمیتواند استوار باشد، میگوید: « هُوَ القَیّوم» ...، و بالاخره با شناخت عقلی و علمی از عالم هستی، اذعان میکند: « هُوَ الواحِد» - « هُوَ الاَحَد» - « هُوَ المالِک» - « هُوَ الجواد، هُوَ الکَریم، هُوَ الرّحمان و ...».
ب – پس ابتدا با «هو» آشنا میشویم و این که چون غیر از همه مخلوقات است، پس چیزی هم مثل او نیست «لَیسَ کَمِثلِه شَیء»، پس اگر همه فانی هستند، « هُوَ الباقی». پس انسان در خصوص این اسما (نشانهها) مثل: حیّ، قیّوم، علیم، قادر، جمیل، مالک، واحد، احد، رحمان و ...، تفکر میکند تا بیشتر و بیشتر این «او = هُو» را بشناسد و البته پس از «عقل» که نبی درونی است، «وحی» که نبی بیرونی است، به امداد میآید، تا شناخت کاملتر گردد.
ج – این کیستی خداست که به حکم عقل و وحی شناخته میشود و البته باید توجه داشت که هیچ کس اشراف معرفتی کامل پیدا نمیکند، چرا که آن وقت لازم میآید که اولاً معروف (خدا)، محدود و قابل احاطهی علمی باشد و ثانیاً محاط در عقل عارف (شناسنده) گردد – و بدیهی است آن چه که محدود باشد، خودش پدیده و مخلوق و معلول است، نه هستی و کمال محض و واجبالوجود. لذا هر کس به اندازه ظرفیت وجودی خود او را میشناسد و چون نمیتواند حد هیچ یک از اسمای کمالیه را وصف کند، میگوید: «الله اَکبَر»، یعنی «او» که تنها خالق، معبود و إله است، بزرگتر از هر وصفی میباشد.
و البته اگر عقل و فطرت به واسطهی نفس محجوب گردد، هیچ او را نمیشناسد و تکفیر میکند.
کلمات کلیدی:
اعتقادی توحید