ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: در واقع هیچ کدام. خداوند نه اسمهایش است و نه شامل چیزی میگردد و نه مرکب است و نه ماهیت دارد. نه ترکیبی از حالات و صفات است و نه تجزیه میگردد. هستی و کمال محض است، لذا عقول و ادراکات که همه مخلوق او هستند، هیچ راهی به شناخت ذات و یا حتی کنه اسماء او ندارند.
الف – اسم یعنی نشانه و نشانه هر چیزی، غیر از خود آن است. پس اسمهای خدا، نشانههای او هستند و نشانههای او نیز همه غیرِ او میباشند و هر چیزی که غیر او باشد، مخلوق اوست.
ب – از این رو در آیات کریمه میخوانیم که اسمها (نشانهها)، مال او هستند، به او تعلق دارند، برای او هستند، نه این که خود او هستند. مانند: «ولله الأسماء» - «فلهُ الأسماء».
ج – در احادیث و روایات صحیح نیز میخوانیم که خداوند متعال، اسمها (نشانهها)ی خود را خلق کرد تا مردم به واسطهی آنها او را بشناسند و بخوانند. و همینطور افزودهاند: هر کس اسم خدا را بخواند و مقصودش همان اسم باشد، کافر است – هر کس این اسمها را بخواند و مقصودش خدا و اسمش با هم باشد، مشرک است (دو چیز را خوانده است) – و هر کس مقصودش خدا باشد، و او را با اسمهایش بخواند، موحد و مؤمن است. (اصول کافی، ج1، کتاب التوحید)
از قرآن کریم نیز میآموزیم که برای خدا، اسمها و نشانیهایی هست که باید او را با آن اسمها بشناسید و بخوانید:
«وَلِلّهِ الأَسْمَاء الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُواْ الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمَآئِهِ سَيُجْزَوْنَ مَا كَانُواْ يَعْمَلُونَ» (الأعراف، 180)
ترجمه: و نیکوترين اسمها به خداوند تعلق دارد، پس او را بدانها بخوانيد، و كسانى را كه در نامهاى او بىراهه مىروند واگذاريد كه به زودى به سزاى آنچه مىكردند خواهند رسيد.
د – بیان شد که اسمهای خداوند متعال، همه مخلوقات او هستند، پس باید بدانیم که منظور «الفاظ» نیستند، بلکه تجلی حقیقی حق تعالی میباشند. لذا فرمود: علم اسماء را به حضرت آدم (ع) آموخت، اما سپس آنها را به ملائک عرضه کرد و فرمود: «از اسمها و نشانیهای اینها به من خبر دهید، اگر راست میگویید.» - بدیهی است که اگر اسمها لفظ بودند، معنا نداشت که علم اسماء را به آدم بیاموزد و آنها را به ملائک عرضه کند و بگوید از «اسم» اینها به من خبر دهید.
ﻫ – پس اسمها و نشانهها، کل مخلوقات هستند، و انسانهای کامل، اشرف مخلوقات هستند، یعنی نشانههای بزرگتر یا همان «اسم اعظم»، که فرمود: « فَادْعُوهُ بِهَا ».
مثال:
آب، یک حقیقتی است که وجود خارجی دارد – اگر کسی به تنهایی در جنگل نیز رشد کرده باشد و هیچ زبان و ادبیاتی نداند، باز آب را میبیند و درک میکند. اما لفظی به عنوان اسم برایش نمیشناسد، سپس برای آن اسم میگذارد، مثل آب در فارسی، ماء در عربی، water در انگلیسی و ... . پس آب، خودش یک نشانه و یک اسم است و کلمات و الفاظی چون آب، یا ماء، اسم آن اسم میشوند.
وقتی میگوییم: «عالِم»، یک اسم و نشانه است برای معنا و مفهومی که از «علم» و صاحب آن «عالِم» درک میکنیم و آن معنا و مفهوم نیز اسم و نشانه است، برای یک حقیقت وجودی.
و – پس وقتی گفته میشود که خداوند متعال خودش «لا اسم له و لا رسم له» میباشد، اما اسمها (نشانهها)یش را خلق کرد؛ یعنی: وجودهایی آفرید که مظهر علم، قدرت، رحمت، جمال، کمال ... او باشند تا به واسطه آنها خدا شناخته و خوانده شود.
از این رو امام صادق علیهالسلام، در شرح آیه کریمه « وَلِلّهِ الأَسْمَاء الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا » فرمود: «والله قسم که آن اسمای حسنا ما هستیم که هیچ عملی بدون معرفت ما مقبول نخواهد بود»
نتیجه:
پس، اسم خدا، نشانه و خلق خداست و نه ذات او – خدا مرکب نیست که شامل اسماءاش گردد – اسمها نشانههایی هست که تجلی و خلق خدا هستند و خدا با آنها شناخته و خوانده میشود.
کلمات کلیدی:
اعتقادی