ایکس – شبهه / پایگاه پاسخگویی به سؤالات و شبهات: در هر حال مخالف "ولایت" و "ولایت فقیه"، به هر امری، موضوعی، مثالی، گزارهای و خلاصه بهانهای متوسل میشود و بدیهی است که وقتی بحث یا بهتر بگوییم جدال، از آیه و حدیث و فقه جدا شد و وارد "گزاره"ها شد، دیگر فایدهای ندارد و هر پاسخی که بدهید، یک گزارهی دیگر را جایگزین میکنند و باز از پذیرش سر باز میزنند. اگر ربط موضوع حضرت مسلم علیه السلام را پاسخ دهید، میگویند: "اگر ولایت فقیه حق است، پس چرا پیاز گران شد"؟! در هر حال نمیپذیرند، چون کلاً مخالفند. چنان چه خداوند متعال در قرآن کریم مکرر به پیامبرش میفرماید: هر چه بگویی، هر معجزهای که نشان دهی، هر استدلالی بنمایی، هر چه موعظه و نصحیت کنی، باز هم ایمان نمیآورند و حتی میفرماید، در قیامت که جهنم را به چشم میبینند، درخواست بازگشت به دنیا میکنند که دیگر محال است، هر چند که اگر بازگردند، مجدداً همان گونه خواهند بود و همان کارهای را خواهند کرد:
«إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ» (البقره، 6)
ترجمه: بىترديد كسانى كه كفر ورزيدند (و بر كفر خود اصرار دارند) بر آنها يكسان است چه بيمشان دهى يا بيمشان ندهى، ايمان نخواهند آورد.
الف – تردید نداشته باشید که مخالف "ولایت" و در امتداد آن "ولایت فقیه"، یا اصلاً توحید، نبوت، اسلام، قرآن و ولایت را قبول ندارد، که آن وقت بحث کردن با او در مورد اثبات حقانیت "ولایت فقیه" بیمورد است، چرا که این مقوله فرع بر اصل ولایت است و او اصل را قبول ندارد. و یا میداند که حق چیست؟ حتی اگر ایمان و اسلام نداشته باشد، میداند ولایت و ولایت فقیه یعنی چه؟ و یا دست کم شعور و منطق سیاسی دارد و خوب این نظام و اصول و حقانیتش را میشناسد، اما لجاج میکند، که باز هم بحث با او در این امر – قبل از حل شدن اصول اولیه آن – فایدهای ندارد، او میشناسد، خوب هم میشناسد، اما تصمیمش را بر مخالفت گرفته است و هرگز ایمان نخواهد آورد:
«الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءهُمُ الَّذِينَ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ فَهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ» (الأنعام، 20)
ترجمه: كسانى كه كتابشان دادهايم، او [پيامبر] را مىشناسند آن سان كه فرزندان خود را مىشناسند. كسانى كه خود را به زيان افكندهاند ايمان نمىآورند.
ب – در هر بحثی، به تناسب و سنخیت استدلال توجه داشته باشید. مثلاً به رنگ آبی دیده شدن آسمان، با دلایل عقلی اثبات نشده است که با دلایل عقلی نفی شود، بلکه دلیلش درک حسّی بینایی میباشد. "ولایت فقیه" نیز یک مقولهی "فقهی" در فقه اسلام و به ویژه "تشیع" است و در امتداد بحث "فقه" و "ولایت" و جامعیت آن در حکومت و اداره جامعه میباشد، لذا با "گزاره" اثبات نشده است که با "گزاره"ای دیگر نفی گردد.
ب – "ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند" یک شعار است. اصل فقهی، استدلالی یا حدیثی نیست که با آن "ولایت فقیه" اثبات یا نفی گردد. مفهومش نیز به هیچ وجه این نیست که "بدانیم تا وقتی امام حسین (علیه السلام ) نیامده مسلم ولی امر مومنین است"، بلکه یعنی پیمان شکن، ناقض عهد، بیوفا و بیمعرفت نیستیم. لذا ربطش به حضرات مسلم و امام حسین علیهماالسلام، همان قدر بیتناسب [یا به قول معروف لا یَتَچَسبَک] است که ربطش به ولایت فقیه بیتناسب است.
ج – اما اگر خیلی اصرار داشته باشند، باید به موضوع استناد کنند و نه به گزارهی شعاری و معنای من درآوردی برای آن. باید بگویند که امام معصوم علیه السلام نیز در زمان حیات خودش، ولایت را برای گروهی، دورهای، منطقهای و ... تنفویض مینمودند، چنان چه پیامبر اکرم صلوات الله و آله دستور دادند که همه به دنبال اسامه که جوانی بود، بروند، یا به ولایت امیرالمؤمنین و ائمه اطهار علیهم السلام برای همیشه تاریخ تصریح و تأکید نموده و بیعت گرفتند.
پس امامان علیهم السلام، ولایت فقیه تعیین میکرذند، این گزینش و تعیین یا خاص بوده، مثل مالک اشتر برای مصر، مسلم برای کوفه، اسامه برای اهل مدینه و ...، و یا عام بوده است (حتی در زمان حیاتشان) مثل دستورات مکرر به مراجعه به فقها و استفتاء و تقلید از آنان، در شرایطی که امکان رجوع مستقیم نیست، چه در قید حیات باشند و چه نباشند.
وقتی امام زمان علیهالسلام نیز إن شاء الله ظهور نموده و تشریف بیاورند، باز هم نیابت خاص و عام خواهند داشت، چنان چه سایر ائمه علیهم السلام داشتند. همیشه چنان نبوده که فرد خاصی را تعیین کنند، یک جا تعیین میکردند (مثل نواب خاص در غیبت صغری)، یک جا هم دستور میدادند به علما و فقهای واجد شرایط رجوع شود و از آنان تبعیت و اطاعت شود.
پس، کاربران گرامی، ضمن این که خود در مقولهی "ولایت" و مباحث آن مطالعه مینمایند، با جرأت، صراحت و روشنی به مخالفان بگویند که مشکل شما جای دیگری است و این توسلات به شعارها، گزارها و ...، از عدم شناخت، کمبود اطلاعات، ضعف ایمان و باورهای شما از یک سو، و احیاناً همان مخالفت شما (به دلیل سایر تعلقات و تمایلات) نشأت میگیرد و آن چه مطرح میکنید بهانه است و یحتمل آن چه از بغض و عناد در دل دارید، به مراتب شدیدتر از این است که به زبان مطرح میکنید.
مرتبط:
نظر شما درباره مبالغه علامه حسن زاده آملی، درباره رهبری انقلاب چیست؟ ایشان رهبری را آقا و مولای خود خطاب کردند و یا مدعی رابطه رهبری با امام زمان (عج) شدهاند.
کلمات کلیدی:
سیاسی